magar
مقرموعود
طبقه بندی موضوعی
پیوندها

Instagram

گاهی خدا ...

برویت همه ی درها را می بندد!!

زیباست اگر فکر کنی ...

آن بیرون هوا طوفانیست ...

و خدا دارد ازتو مراقبت می کند.!!

نظرات (۵)

به من میگویند دعای " صباح"  را نخوان!!!
ظرفیت میخواهد, 
تو ظرفیتش را نداری
معاشت تنگ میشود
کار دنیایت روبراه نمیشود
گیر میکنی
چرا نباید بگویم ؟
مگر بد است بگویم:
خدایا از عظمت خویش , در جویبار دلم چشمه های خشوع را جاری ساز
و از هیبت خودت چشمه های اشک را از چشمانم روان گردان
چگونه باز گردانی تشنه ای را که به امید نوشیدن آب , سر حوض های تو آمده است؟
نه ممکن نیست, 
تو هیچ تشنه ای را باز نمیگردانی
چشمه های تو همیشه روان است, حتی در خشکسالی
خدایا این مهار نفس من است, که به پای مشیت تو بستم
و این هوس های گمراه کننده ی من است که به آستان لطف و مهرت سپردم

آه خدای من , کجایش را بنویسم, که درد میگیرد دلم
میسوزد و دم بر نمی آورد
باز هم میگویی نخوانم
نهایت خواندن آن را بگو, 
بگو بدانم,  چه میشود اگر بخوانم
یک بار خواندم که کسی این دعا را زیاد خواند و مشکل مالی اش حل نمیشد
بعد که دانست,  ترک کرد
مشکلش هم حل شد
ولی من...
من شاید تاب این مشکل را دارم
من انس گرفته ام با این
خدایا محرومم میکنی؟
نمیدانم به هر دری زدم,  بستی
این در را دیگر چرا؟
مگر در خانه ی تو نبود
درست است,  من بدم
بدم که تا حال,  اجازه ام نداده ای تا خانه ات را از نزدیک ببینم
خوبها رو هر سال, یا لااقل یه بار خواستی
ولی من....
خودت میدانی آن موقع که امکانش بود, اسمم را نوشتم, تا با دانشگاه بیایم
ولی تو مراسم قرعه کشی......
چقدر خوشحال بودند, کسایی که اسمشان را خودت انتخاب کردی
دلم به حال خودم سوخت
یادت می اید چقدر اشکم را در آوردی؟
یادت هست چقدر قلبم تند تند میزد؟
انگار فراموشت شده
قرارمان همین بود؟
باشد, آنقدر به انتظار مینشینم تا خودت دستم بگیری و ببری
ولی نه, 
من همین جا, در همین شهر هم تو راحس میکنم
نیازی به کعبه ات نیست تا تو را دید
من در لحظه لحظه ام, و بند بند وجودم نامت را تکرار میکنم
یا الله, یا رحمان, یا طبیب القلوب, یا منور القلوب, یا انیس القلوب
یا غایت امال العارفین
یا منتهی الرجایا
یا نورالمستوحشین فی الظلم
نفسم گرفت
دری,  روزنه ای, ؟؟؟
اجعل لی فرجا و مخرجا مما انا فیه
نه فایده ندارد
به قول استاد شیمی:
درصد خلوصش پایین است

چقدر دلم میخواست پسر بودم, تا علم دسته را من میگرداندم
یا حتی چرخ بلندگو را من هل میدادم
یا نه,  شربتی میگرداندم
دستم را مشت کرده , به سینه میکوبیدم
نه,  
گاهی نمیشود که نمیشود

این متن بدون هیچ بازنگری ارسال شد, در صورت داشتن اشکال خود تصحیح فرمایید


پاسخ:
نیایش بود یا درد و دل؟؟؟؟؟؟
پاسخ:
"سلـــام"
فکر نمیکردم اینقدر طولانی شده باشه!!!!
کار کودک درون است
همان کودکی که بعضی ها به آن میخندند, و بعضی ها شاید مسخره اش کنند
ولی من لای پرهای قو بزرگش میکنم
خدا هم مشغول کار خودش است, 
سمباده ای بر روح میکشد
و انگاه که کند شد, دوباره تیز میکند و انگاه دوباره میکشد
قصد بدی ندارد, دارد صیقل میدهد
فقط اولش درد دارد, بعدا عادت میکنی

در این زمان که سرما همه چیز را برد, مواظب سرمازدگی دلهامان باشیم
نکند سردی زمانه یخبندان به پا کند
پاسخ:
هر چه بود خوب بود و دلنشین!

مطمئنا خنده ای که از سر شوق باشد "زیباست " !
خیلی دلم میخواست (و البته میخواهد )نوشته تان در مورد پست "قسمت" را می خواندم...
پاسخ:
عذر میخوام برخی چیزها را نمیشه گفت و نشون داد....."قسمت" بشه همه شون رو یکجا نشون همه میدم!!!
حسرت...
پاسخ:
اگر این فکر را در سر داشته باشی هیچی دا......
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">