این روزها احساس میکنم وقتی مینویسم خدا،چشم هایش را میگیرد... وقتی میخوانم،گوش هایش را... صادقانه بگویم فکر میکنم خداهم از سادگی من و حرف های تکراری ام خسته شده است....
تقدیم به باران عزیز با اسمی به این زیبایی، حرفت نازیبا بود تو خود هدیه ای به زمینی دختری از جنس آب و خاک خدا باران را برای خاکی ها ، برای زمینی ها هدیه میفرستد تنها خداست که میتواند هدیه ای به زیبایی باران برای دیگران بفرستد باران ، هیچ گاه تکراری نمیشود همه دوستش دارند خدا سادگی باران و تکرارش را دوست دارد ما همه باران را دوست داریم باران بمان، همچنان ساده، و تکرار شو
وقتی میخوانم،گوش هایش را...
صادقانه بگویم فکر میکنم خداهم از سادگی من و حرف های تکراری ام خسته شده است....