magar
مقرموعود
طبقه بندی موضوعی
پیوندها

Instagram

۱۲۲ مطلب با موضوع «اجتماعی» ثبت شده است

اینجا...
آدم که نه!
آدمک هایش , همه ناجور رنگ بی رنگی اند!
و جالب تر !
اینجا هر کسی
هفتاد رنگ بازی میکند
تا میزبان سیاهی دیگری باشد!
شهر من اینجا نیست!
اینجا...
همه قار قار چهلمین کلاغ را
دوست می دارند!
و آبرو چون پنیری دزدیده خواهد شد!
شهر من اینجا نیست!
اینجا...
سبدهاشان پر است از
تخم های تهمتی که غالبا "دو زرده" اند!
من به دنبال دیارم هستم,
شهر من اینجا نیست...
شهر من گم 
شده است!

اگر بفهمید قرار است توی این پُست دربارهٔ «حجاب و عفاف» بنویسم، چقدر طول می‌کشد تا این صفحه را ببندید؟ سه سوت؟ چند ثانیه؟ بعد از یک اسکرول کلی؟ یا بعد از خواندن کل مطلب؟

من باشم احتمالاً به احترام نویسنده یک اسکرول می‌کنم و ....

 حرفها سه دسته اند.......

دسته اول : گفتنی ها
دسته  دوم: نوشتنی ها
و دسته سوم : قورت دادنی و خوردنی ها و دم بر نیاوردنی ها
دو تای اولی سبک ات می کنند و اما سومی سنگینت به سنگینی آسمان ....


در تنها پارک شهر ما

همه صندلی ها 

دو نفره اند

اصلا کسی به فکر آدم های تنها نیست

حتی شهرداری....

من رای میدهم ...


به کسی که قول دهد ...


تمام خیابان های این شهر :


و " خاطره هایش " را عوض کند !!

آدما مثل مدادن

غم و غصه ها مثل مداد تراش!

تراشیده شدن سخته

درد داره...چه کنیم؟!

قاعده ی زندگی همینه!

تا کوتاه نیای! به کار نمیای!

فقط!

با مداد تراشیده، میشه نوشت!

بانو!

دستانت بوی نجابت می گیرند،

وقتی

در انبوه نگاه نامحرمان،

مرتب میکنی "چادرت" را . . .

"سیاهِ ساده سنگینت را . . ."

ماه،

نور خورشید را به خودش میگیرد.

چادر مشکی ِتو،

گرمای خورشید را.

و اینگونه است که چادری ها

با ماه نسبت دارند...

مراقب نور وجودت باش ،ماه بانو!


پانوشت : تقدیم به همسرم...

انتظار را باید از

مادر شهید گمنام

پرسید ...

ما چه میفهمیم معنی دلتنگی را....


ز پاره های دل من رنگین است 

 سخن چو بلبل از آن عاشقانه می سازم 

 سر تن و دل و جان را به خاک می فکنم 

 برای قبر تو چندین نشانه می سازم 

 کشم به لجه شوریدگی بساط "امین

 کنون که رخت سفر چون کرانه میسازم ..... 

بعضی عکسها را که می بینی، آداب و ترتیب فراموشت می شود، فقط بغض می کنی. فقط سینه ات تنگ می شود. فقط احساس خفگی می کنی. شاید هم این حس مختص به من باشد، نمی دانم ولی این عکس با من همین کار را کرد. این عکس را از پایگاه "مهدیرجه" برداشتم. عکس مربوط می شود به مراسم تشییع شهید "مسعود عموزاده مهدیرجی" . ایشان 20 دی 1365 در 17 سالگی در "شلمچه" به شهادت رسید. مادر شهید نفر اولی است زیر تابوت پسرش را گرفته. شکوه عجیبی در هیبت این مادر موج می زند. وصیتنامه پسر را که می خوانی، دیدن عکس بیشتر آتشت می زند:
  ادامه دارد....



چشمان ابری مرا به دل نگیر

باران نمی‌شوم،

من این بغض نشکستنی را

تا ابد،

نذر بودن تو کرده ام ….


پانوشت:

"کاملا با ربط"

شهید تجلایی:  در هر حال پرهیزگار باشید و خدا را ناظر براعمال خود بدانید یاور ستمدیدگان و مستمندان جامعه و یاور تمام مستضعفان باشید مبادا بتیمان و فرزندان شهدا را از  یاد ببرید.

زمان جنگ" تابوت سازها"

نانشان در روغن است

زمان صلح"لاف زن ها"!

سراب همین است دیگر

که هر صدایی در تنهایی می شنود

می گوید:

جان دلم…؟!

بانو !

حجاب برای عدم ِ جلب توجه است

نه جلب توجه ... !

(اندر حکایت بعضیا!!!)

حق داری دلاور، اگر من هم بودم لقمه در گلویم می ماند...

بروی در میدان جان و خون را فدای اسلام کنی،

اما ثمره ایثارت را اینگونه ببینی...

چادر سه نقطه دارد؛

همان سه نقطه ای

که فرق است

بین پوشیدگی و پوسیدگی!

مجری: به به...تابستون داره تموم میشه و کم کم باید آماده شین واس مدرسه رفتن!
کلاه قرمزی: ای بابا خیلی اتفاق خوبیه شمام هی یادآوری کن!
ببعی: باز آمد بوی ماه مدرسه...
پسرعمه: ینی من این آهنگو که میشنوم میخوام سرمو بکوبم به دیوار!
مجری: اگه بدونین تو مدرسه چقدر خوش میگذره...من که دلم واس مدرسه رفتن یه ذره شده
کلاه قرمزی: خب اگه دلت تنگ شده بیا جای من برو مدرسه،من یه جوری با این دلتنگی کنار میام!
مجری: میدونین اگه مدرسه نرین بزرگ که شدین بیکار میمونین؟
پسرعمه: این پسر عباس آقا که اینهمه درس خونده مهندس شده مگه بیکار نیس!؟
مجری: خب بعضیا هرچی میگردن نمیتونن کار پیدا کنن
کلاه قرمزی: بله بقیه هم از همون اول میدونن کار پیدا نمیشه اصلاٌ نمیگردن!

پانوشت : حرف حساب جواب نداره!! :دی

چیزی که سرنوشت انسان را می سازد

استعدادهایش نیست

انتخابهایش است!


پانوشت :در هیچ اساس نامه ای حق تماشای تو به رسمیت شناخته نشده!خیالت تخت تحریم کن! چادر بکش به تمام چشم ها  چون برنامه صلح آمیزی در کار نیست..

باور دارم که حجاب

یک هنر است

اما هنرمند کسی است که بتواند

دوست خود را با حجاب کند ...

پسرعمه: آقای مجری شما روزی چند ساعت کار میکنی؟
مجری: 10ساعت
پسرعمه: قیمت همه چی هم که 3برابر شده،نه؟

روزهای عجیبی شده زمانه الک برداشته و سخت درحال الک کردن است

لحظه ای هم صبر نمی کند ! یک روز"چادر"را الک کرد

و امروز دارد "چادری ها"را الک میکند!

بانوی چادری دانه های الک زمانه ، ریز است

مبادا حیا و عفت و نجابتت الک شود و تو بمانی

وقتی دستهایت را، نذر مرتب کردن حجابت میکنی...

وقتی چشمهایت را، بر حرام میبندی!

وقتی پاکی وجودت را، از نگاه‌های چرکین می‌پوشانی!

آنگاه؛ پیشکشِ توست! بلندای آسمانها! که حجابت آسمانست و

تو خودت، از جنس ماه...


پانوشت : تقدیم به همسرم....


اولین اثر نافرمانی  انسان از خدا،

عریان شدن بود.(1)


هیچ فکر کرده ای


چه قدر نافرمانی داشته ای


که اینچنین عریانی؟

بابا جان داد

فرزند شهید بود

میگفت بابای من رفت و جان داد

تا هم کلاسی هایم بتوانند بنویسند بابا نان داد...

امام على علیه السلام:

{العِفَّةُ رَأسُ کُلِّ خَیرٍ؛ }

عفّت ، سرآمد هر خوبى است.

آدمیزاد روی چیزهای

مهم و با ارزش رمز می گذارد

و چادر همان رمز است!

بانو!

" جامه" ی توست اما...

" جامعه ی " ما را می سازد...

"جامه" ات را جمع کن

" جامعه " در خطر است!

می گفت :

تحمل می کنم...

سختی پوشیدنش در روزهای گرم تابستان را...

دست و پا گیری اش را...

خاکی شدنش را...

طعنه شنیدن هایش را...

فقط به عشق شما بانو...

سختی های چادر سر کردن من...

از سیلی خوردن در کوچه های مدینه که سخت تر نیست


پانوشت: از همسرم به خاطر داشتن زیبنده ترین چیز یک "زن "یعنی ...حجاب... سپاسگزارم....

حالا که من

با تمام خودم

عاشق تو هستم

تو هم چادرت را کیپ تر با دست جمع کن...

سرسنگین تر می شوی

و بیشتر رو  بگیر

تا نبادا

چشمی را ربوده باشی

ولو به برق یک نگاه


زیباترین پنجره ی دنیا

قاب چادر توست

وقتی چادرت را کمی روی صورتت می کشی

و از میان حاشیه ی آن تنها قرآن را می بینی و می خوانی...


یا أنیس من لا أنیس له...

گاهی

قطره اشکی

کوهی از گناه را می شوید...

اگر از جنس حسین باشد..

ای کاش بعضی از این آقایون

اینقدر که ال -سی-دی

گوشی و تبلتشون براشون مهمه

و براش Scratch-resistant handset

یا  ضد خش می خرند

یک صدم این به حجاب همسرشون اهمیت می دادند

که اینقدر حریم شخصی شون خش برنداره....

گفتم کلید قفل شهادت شکسته است یا اندر این زمانه در باغ بسته است؛

خندید و گفت:


ساده نباش ای قفس پرست...


در بسته نیست...


بال و پر تو شکسته است...

 

حاج آقا پناهیان:

علت کینه نظام سلطه از حجاب آن است که افزایش هرزگی موجب کاهش مقاومت می‌شود

بی‎حجاب شدن هنر نیست؛ غیر محجبه در عالم زیاد است!
این حجاب است که حرف تازه جهان امروز است.

روسری

واسه پوشوندن موست

نه چراغونی کردن سر منار!! 


دیالوگ حشمت فردوس در سریال ستایش!

چادری ها کیف کنند !!!!!
راستی
دیشب ذکر خیرت بود بانو
می گفتند فلانی خوب رو می گیرد...
.
.
.
زهرا با حسینش نشسته بود
برای خودش " فضه " سوا می کرد...


پانوشت: آیا تو هم فضه زهرا (س) می شوی؟


لیلا حاتمی !

با سر افرازی به ایران برگرد

که وزارت ارشاد (بخوانید ورشاد) چشم به راه توست

سهمیۀ ویژه خانۀ خدا را

برایت کنار گذاشته اند !

تا وقتی این ها الگوی دختران این سرزمین هستند

چرا یقه ی مانتوها تا زانو باز نباشد و ساپورت نپوشند

و افکار مردانه ی پسرها را ساپورت نکنند ؟!

" انقلابی که در سینمای خودش یتیم ماند. "

اسمش شد مد!!!

حجاب

حجاب از دو کلمه (حج+آب) درست شده است.

حج مایه حیات توحیدی مؤمن است و آب مایه حیات مادی مؤمن است!

کسی که از حجاب فاصله میگیرد یعنی مرده متحرک است!!!

چون از دو مایه حیات استفاده نمیکند!


صحبت "مصونیت" و "محدودیت"


بماند برای حداقلی ها...


چادر؛


"محبوبیت" است 


آغوش  مهربانی خداست.....



گفتند: قد بلندی!خوش چهره ای! خوش تیپی!خوش لباسی!


دارم لابلای استخوان های خاک خورده ات!


دنبال
حرف مردم میگردم!


در هیچ اساسنامه ای ،

حق تماشای تو به رسمیت شناخته نشده است !


خیالت تخت ،


_ تحریم کن _


چادر بکش به تمام چشم ها !


برنامه صلح آمیزی در کار نیست..


ﺁﻗﺎﯼ ﻗﺮﺍﺋﺘﯽ :
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮔﻨﺪﻡ ﻧﺨﻮﺭ
ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺳﯿﻠﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺷﺪﻥ ﺑﺪﻧﺶ ﺑﻮﺩ .
ﺍﯾﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻟﺒﺎﺱ
ﺳﯿﻠﯽ ﺧﺪﺍ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﺗﻤﺪﻥ ...


پانوشت : حی علی الحجاب...

ایمان بدون حیا بی معنی ست . . .

امام صادق(ع) : ایمان ندارد کسی که حیا ندارد .

حجاب حیاسنج است.

اسمش والمر ودرزبان ایتالیایی به نام عروس
عروس
...
داماد....
همیشه این بوده و هست...
عشق...
اما این بار عشق به عروس باعث این امر نشد..
عشق به معبود عاشقان را به دامادی این عروس درآورد..
و مهریه اش چیزی نبود جز شهادت...


سال 92 هم با همه خوبی ها و بدی هاش داره تموم میشه...

بعضیا دل شکوندن، بعضیا دلشون شکست، خیلیا از بینمون رفتن، خیلیا بینمون اومدن،

گریه کردیم و خندیدیم...

در پایان صمیمانه  سال جدیدو تبریک میگم امیدوارم سال جدید و پر انرژی آغاز کنید و وقتی به گذشته نگاه میکنید، سالی پر از خاطره های شیرین ببینید.

دوستان عزیز سر سفره ی هفت سین تون مارو فراموش نکنید و به یاد ما هم باشید.



هر زن محجبه ای ایده آل نیست


ولی:


هر زن ایده آلی محجبه است!


کاش میشد لاغر کنم خیلی لاغر...

بیست کیلو بشم!

ده کیلو بشم!

نه!...

سنگینه براش...

پنج کیلو شم ...

تا دوباره برم رو پاهای مادر بخوابم ...!

چادر تو


نه برای نشان دادن فقر در سریال های کشورم است …

نه لباس متهمان دادگاه و زندان ها …

چادر تو تاج بندگی است …

سند زهرایی بودنت را امضا میکند …!

طعنه ها دلسردت نکند بانو …

با افتخار در کوچه های شهر قدم بزن …!

کجا گل‌ های پرپر می‌فروشند؟

شهادت را مکرّر می‌فروشند؟

دلم در حسرت پرواز پوسید

کجا بال کبوتر می‌فروشند؟


پانوشت : شهید گمنام سلام....

إیّاکُم وتَزَوُّجَ الحَمْقاءِ...

تاکید کرده بود پیامبر

با زن احمق ازدواج نکنید

گمانم همین دختران

بی حجاب را می گوید...

او هشدار داد  مرا

فرزندان اینها کفتار صفت 

می شوند و وُلْدَها ضِباعٌ.


پی نوشت : یا مایه دار یا خوشگل ملاک های ازدواجش این بود! پیامبر ولی چیز دیگری می گفت : فعلَیکُم بذاتِ الدِّینِ...پس بر شما باد به (ازدواج با) زنان دیندار.


بحار الأنوار : 103 / 237 / 35 منتخب میزان الحکمة :


"عین لام"

" حُر " کن مرا

که جان من از شرم پر شده!!!

"من "

را که راه نیست به جمع حبیب ها...

بنگر حیرت عقل را و جرأت عشق را ،

بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند

راحلان طریق می دانند که ماندن نیز در رفتن است.

«شهید آوینی»





معنی حسرت رو توی هیچ کاغذی نمیشه نوشت..

روی هیچ صفحه ی سفیدی نمیشه تایپ کرد...

با هیچ زبونی نمیشه توضیح داد...


سلام شهید گمنام/



جوجه مرغابیِ کوچک،

پا به پای مادر شنا می کرد و تمام کارهایش را تقلید ؛

گویی می دانست که در این دنیایِ موّاج،

باید الگویی داشت تا جانِ سالم به در برد ...


رسول اکرم (صلى‏ الله‏ علیه ‏و‏آله) :
أکرِموا أولادَکُم وَأَحسِنوا آدابَهُم یُغفَرلَکُم؛
فرزندان خود را گرامى بدارید و خوب تربیتشان کنید تا گناهان شما آمرزیده شود.
مکارم الأخلاق، ص 222

بی حجابی،
share کردن ناموس است!


پا نوشت:
قابل توجه آقایان

دیروز فهمیدم که چقدر "شور" هست

زبان نماینده گان مردم شهرم

وقتی " آوا " دم میزند

ما تغییر شهردار شهر را

برای چهار سال کاریمان کافی می دانیم

و بنشینیم و بخوریم و بخوابیدم!!

واقعا

شور -َ ش را در آوردند

این "شور " آ "


پانوشت  : " آ " باویشلاسین کی زبانیم آجی اولوبدی....

*بعضیا مث پادری میمونن..!باید روشون وایسی کف کفشتو تمیز کنی و از روشون رد شی...این کارو نکنی فکر میکنن ...فرش هزار شونن..!!!


می‌گویند سری که درد نمی‌کند دستمال نبندید،

رزمندگان سرشان درد نمی‌کرد...

ولی دستمال به پیشانی می‌بستند...

و کم کم سر آنها درد می‌کرد...

تا جایی که بایستی سرشان را در راه معبود جدا می‌کردند...


این جا کلاس درس ماست

اینجا یک ترم بالاتر که می روی

مانتو و مقتعه ات بالاتر می رود

اینجا یک ترم بالاتر که می روی

به قول معروف کلاست بالاتر می رود

اینجا یک ترم بالاتر که می روی

روابط اجتماعی ات (با آقایان) بالاتر می رود

اینجا یک ترم بالاتر که می روی

. . .

عجیب است

سر کلاس ما

جای بالارفتن شعور و ارزش و حیا خالی است


هر روز غیبت می خورد

و سرانجام حذف می شود
"سید طاهر"

 

آمده بود مرخصی. داشتیم در موردجبهه با هم حرف می زدیم

لابه لای صحبت گفتم :
«کـاش می شد من هم باهات بیام جبهه»
لبخــندی زد و پاسخـی داد که قانع شدم

گفت:

« هیـچ می دانی سیاهـی چادر تو از سرخی خون من کوبنده تر است ....

طرح نوشت :

14 آذر سالروز پانهادن قهرمان من،شهید عباس بابایی ، به این دنیا

خدا کند اخلاق و رفتار و کردارمان هم شبیه شهدا باشد.

انشالله

دل نوشت :

بی لشگریم ، حوصله ی شرح قصه نیست

فرمانبریم حوصله ی شــــرح قصــه نیـست

آیینه ها بـــه دیــدن هــم خــو گـــرفــته اند

یـکدیگریم ، حــوصلـه ی شــرح قصه نیست




میدانید درد کجاست...؟درد اینجاست که :

برهنگی مد شده و "نجابت و حیا خز"..!!

داستان هم از آنجا شروع شد که شما دوست عزیز لایک را بر برهنه ها زدید نه به نجیب ها!!

خودتان قضاوت کنید کدام یک لایق لایک و تایید هستند...؟؟

درد اینجاست که برهنگی شده "روشن فکری"..و نجابت و حیا شده "امل بازی"..

درد اینجاست که به برهنگی میگویند "آزادی"...!!

و به کدام عقل و منطق "فحشا" را آزادی معنی میکنید؟؟

و وای بر آن دختری که "پاکی" و "معصومیت" خود را حرام کوبیدن لایک های پر "هوس" میکند..!!!!


عفیف بمان بانو (!)

در را ببند

بگذار در بزنند

بگذار بگویند{مهمان نواز} نیستی. . . (!)

اینگونه هر کسی حریم دلـ[]ـَت را {لمس}نمی کند

ساپورت تو را support نمی کند!

نه در این دنیا و نه در آخرت!

(عکسی از ساپورت پوشان نذاشتم  عوض اش حجاب برتر رو گذاشتم یعنی "چادر")


فرقی نمی کند
کجآ

یا ک‍ی!

در هیاهوی این شهر

هرکجا و هر وقت دچار واهمه شدی

با "
ایمانت" وضو بگیر
زیر لب نیت کن

"حجاب می کنم قربة الی الله"


پانوشت: هرچند قبلا اینو نوشته بودم اما گفتن اینو دوباره بیارین اولین صفحه و منم.....

حرف دل : بی نظمی و بی برنامه بودن مراسم شب های احیا در مسجد جامع شهر تسوج باعث اعتراض و نارضایتی شب زنده داران شد.

 

آغوش بعضی ها …

علم را زیر سوال می برد !

آنقدر آرامت می کند …

که هیچ مُسکنی …

جایش را نمی گیرد

مثل : آغوش "مادر"....

دیده ایم که تک سایزها را به حراج میگذارند،..

به خاطر مشتری کم شان،..

ولی تک سایز شهادت را مزایده ای میفروشند،

هر کسی بابت اش بهای بیشتری بدهد، میدهند اش به او،

بیشترین بها، که عبارت خوبی نیست، به جایش مینویسم

تمام دار و ندارش...


پانوشت: جمله ای که روی تابوت نوشتم فکر کنم این بود....اللهم الرزقنا توفیق الشهادهــــ...

می دانی
محاصره تنگ تر شده
اسیر می دهیم این روزها
اینجا شیاطین مدام شیمیایی می زنند
عامل خفه کننده دیگر بوی گیاه نمی دهد،بوی گناه می دهد
پر چادرت را حائل کن تا بوی گناه مشامت را نیازارد
نیمه ی راهیم ....
نیمه جانی هم که هست .
طاقت بیاور و پر چادرت را حائل کن !

شهادت دانه تسبیح نور است!

چراغ هادی دلهای کور است


پانوشت:
+ الان تو اتوبوس "کاروان راهیان نور"ام و راهى قطعه ای از بهشت هستیم
+اللهم الرزقنا توفیق شهاده فی سبیلک....

یاد بگیریم در زندگی

دست هم را بگیریم

نه مچ هم را !


پانوشت: دلم برای شهرم می سوزه که چه چیزها به سرش " که " نمی آید

دنیا مشتش را باز کرد.

شهدا "گل" بودند و ما "پوچ".

خدا آنها را برد و زمان ما را...

روزی که قصه،

قصه ی "پروانه" بود و "شمع" ! ...

آن «مرد ِ سبزپوش»

دلی بی قرار داشت!

کاش به جای حـجاب ،

حیا اجباری بود !

شرف اجباری بود !

راستی و درستی اجباری بود !

کاش داشتن معرفت و وجدان اجباری بود !

کاش یه ذره انسانیت اجباری بود ! ...

از ترس فاسد شدن ،

دلت را حراج نکن

خشک کردن هنوز هم جواب میدهد!


پانوشت: دخترک خودش را برای جلب توجه  پسرها به آب و آتیش میزد!!

سلام بر آنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست

کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم سلام بر

آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند. سلام بر شهدا!

تو به آرزوی من رسیده ای

دعا کن من هم به آرزوی  تو بـرسم


پا نوشت: اللهم الرزقنا توفیق شهادهـــــ.....

آدمهای بی اصل و نسب را ...

پشت هیچ لباسی نمی شود پنهان کرد ! ...

هر چقدر هم که با ظواهر فاخر بپوشانیشان از یک جایی میزنند بیرون!! 

خودشان را رو میکنند ! 

هرچقدر هم که بخواهند نقش نجیب زاده ها را بازی کنند، 

یک جایی از دستشان در میرود 

و نشانت میدهند بی اصالتیشان را!  

نداشته هایی که با هیچ پولی نمی شود خریدشان{مثل حیا , عفت, پاکی}..!

فقرهایی که با هیچ ثروتی جبران نمی شود .. ! 


پانوشت: امروز تو یه جلسه ای در مورد امنیت سایبری این مورد کاملا برام روشن شد....! از قدیم گفتن خلایق هر چه لایق

خوب هم که باشی ،

از بس بدی دیده اند،

 خوبیهایت را باور نمیکنند

 نفرین به شهری که

 در آن غریبه ها آشناترند ...

اینجا معمولا میگیم : " اَه"

از بالا تا پایین سیاه میپوشم


ما مصیبت زده ایم


چندی پیش  حیای زنان شهرم


به دار فانی پیوسته است.


پانوشت: برای مُرده پانوشت نمی نویسم!!

شهر من اینجا نیست !
اینجا…
آدم که نه!
آدمک هایش , همه ناجور رنگ بی رنگی اند!
و جالب تر !
اینجا هر کسی
هفتاد رنگ بازی میکند
تا میزبان سیاهی دیگری باشد!
.
شهر من اینجا نیست!
اینجا…
همه قار قار چهلمین کلاغ را
دوست می دارند!
و آبرو چون پنیری دزدیده خواهد شد!
.
شهر من اینجا نیست!
اینجا…
سبدهاشان پر است از
تخم های تهمتی که غالبا “دو زرده” اند!
.
من به دنبال دیارم هستم,
شهر من اینجا نیست…شهر من گم شده است !

قبرم را ساده و هم سطح زمین درست کنید

و با اندکی سیمان روی آن را بپوشانید

و فقط با انگشت روی آن بنویسید

پر کاهی تقدیم به

فرازی از وصیت نامه

داشتم به زلزله شهرمان فکر میکردم

با ابن همه گناه مردم که فاش نمیگویم چه و چه....

خدا به خاطر فاطمه (س)این بار از ما گذشت!

نمایشگاه فاطمیه"گل یاس" تسوج هنوزبرپاست!!

من یقین کردم به این که:

فاطمه نجاتمان داد!!



آی گل محمدی ...

کاش بدونی

چه قشنگه جامه ی حیایِ تو

تو دلت دریایی از محبت
ِ
دنیا خیلی کوچیکه برای تو.....

 پانوشت : این آهنگ جدید از حامد زمانی رو هم تقدیم میکنم به همه دختران با حجاب و عفاف میهن ام.""اینـــــ{حجاب}ــجـــا""

امروز دیدم در شهرستان خودمان

که به علت نامعلومی

بنر ها و پارچه نوشته هایت را

در آوردند!!

آری تو واقعا "گمنامی" شهید گمنام

پانوشت: گریه ام گرفت وقتی دیدم این صحنه را..!! آخه هنوز دو روز هم از خاکسپاری شما نگذشته......معمولا تو شهر اگه یکی فوت کنه حداقل یک هفته پارچه مشکی دم خونه اش میزنن و میمونه...اما بنر و پارچه نوشته های شما انگار به چشم "برخی ها" خوش نیامده!!!


هر کی عاشق شهدای گمنام هست زیر این مطلب یه چیزی بنویسه..همین!!


{نفس} :به خدا قسم این گمنامی بهتره ازاینکه وصایای اونارو شعارقراربدیم وعمل نکنیم وفراموش کنیم عمل کردنو.... به شناسنامه اش دست زده بود تا بتواند اعزام شود.قد و قامتش نشان نمی داد که کم سن و سال باشد.یکی که می شناختش این را وقتی گفت که رویاهای چهارده سالگی اش توی اروند غرق شدند...+شهید گمنام سلام...همین...!!

{ خادمین فاطمه زهرا } : کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را می دهیم ، بدانیم از گذرگاه کدام شهید با آرامش به خانه می رسیم...نکند عکس آنها را ببینیم و عکس آنها عمل کنیم.

{ سحاب} :جایی گمنام  میشناسندش و جای دیگر مفقود الاثر!! آنجا که نامش نیست استخوانش هست..و آنجا که استخوانش نیست نامش ..اما برای مادر ... همان "پسرم "همیشگیست .

{ اویس} :بنویس شهید و بعد برو سر سطر همانجا که نخل هایش بدون سر نماز می گزارد و بیدهای مجنونش به سمت شرجی های افق در اهتزارند از این سطر به آن سطر از این خط به آن خط از این خاکریز به آن خاکریز حالا دیگه  این همه شهید را کلمه ها تشییع می کنند اصلا این خط آخر ندارد بدون معطلی به جای نقطه اشک هایت را بگذار و برو

{ افتخاری} : شهید نامجو میگن:ماها وارث رسالت و امانت شهدا هستیم.ولی ما امانت دار خوبی نبودیم و نیستیم! "همین"

{هوای حوصله} : شهید گمنام آنقدر نام آشنا هست که نیازی به تعریف و تمجید من گمنام نداردو اینکه این ملت همان ملتیه که قبل از اذان بودند 2هزار نفر ولی بعداز نماز شدند 100 نفر.چه شباهت عجیبی به جریان مسلم بن عقیل داردجریان ما کوفی ها ...

{ کیجا} : شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می دهندما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند . . .

{ بهمن} :فقط میتونم بگم که شهدا شرمنده ایم!

{ انجمن اسلامی شبستر} : .ولی ما هنوز به این امیدواریم که:گرچه رفت ولی قافله راهش برجاست...

{ بنده خدا} : دلی که تنگه میخونه شهداشرمنده ایم  حضرت زهرا میخونه شهدا شرمنده ایم ....

{ رضا زارعی} : عشق یعنی استخوان ویک پلاک سالها تنهای تنها زیر خاک

.

.

شهید گمنام سلام....


"نه"


امروز میگم:


شهید گمنام خدافظ....!!


پانوشت: مادرت هنوز هم منتظرت هست.....تو که نیامده باز رفتی...!

یکی از پر معنی ترین جمله ها از نظر من :

عکس شهدا را میبینیم، ولی برعکس شهدا عمل میکنیم,


واقعا چرا  ؟


دوستان هر کی یه دلیل بگه !؟

حق داری هرچی بگی!

تازه دارم کنار قبرت ،

فکر دقایق میکنم! .....

حق داری هرچی بگی!

به روم نیار گلایه هاتو ،

خودم دارم دِق میکنم 

نمی دانم دست یا پا ؛ ولی می گفت گیر است
شاید هم هر دو را می گفت.حالا ماندم کدامشان گیرتر بود ؟
آن چیزی که پایش بود یا این چیزی که سرم بود ؟
به هر حال احساس می کردم که پای او بیشتر گیر است تا دست و پای من .

البته از شما چه پنهان ، چادرم هم گیر هست

چشم های هرزه در تاروپودش گیر می کند…

می گویند برای شناخت دختر ، مآدرش را باید دید .

من دختر فاطمه (س) ام , از مادرم آموخته ام

نامحرم بودن ، به چشم بینا نیست!

مادرم را اگر شناختی""تمام دخترآن پاک سرزمینم را خواهی شناخت""

"منجی"

 داشت رو زمین با انگشت چیزی می نوشت

رفتن جلو دیدن چندین متر صدها بار نوشته

* حسین *

طوریکه انگشتش زخم شده !

ازش پرسیدن:حاجی چکار میکنی ؟؟

گفت:

چون میسر نیست من را کام او.. عشق بازی میکنم با نام او ..

خاطره ای از شهید پازوکی

آری【 حاج همت 】‌ ...

تفاوت من و تو در این است کـه

تو سردارترین بی سر وطن هستی

و من ...

بی سر و پا ترین سردار وطن


پانوشت : التماس دعای فرج + شهادت

در خشکسالی حجاب

برای "چــــــــــــادر زهــــــــــرا "

گریه می کنم! 

عین لام


بوی

زهرا و مریم و هاجر

از پَر چادرت سرازیر است

بشکند آن قلم که بنویسد:

دِمُدِه گشت و دست و پا گیر” است

پانوشت:

ای کاش وقتی" خداوند "درکافه ی محشر بگوید,چه داشتی ...؟زهرا (س) سربلند کند وبگوید:حساب شد مهمان من .


مقلب القلوب دنیا زهراست...

امسال شروع سال ما با زهراست ....

در لحظه ی تحویل، سر سفره ی عید ....

ذکر دل بی قرار ما یا زهراست {-35-}

سال نو مبارک بچه ها....

پلاک

برای آنها بود

و الان

لایک برای ما!

آخرین مدل پیام عاشقانه سال 91 :

" در حد اوضاع اقتصادی کشور خرابتم"

همین


آرام از کنارت می گذرد ، بی صدا ...بدون جلب توجه...

سیاهی رنگ اوست و بو نداشتن ویژگی او..

صورتش نمیبینی،اما در مقابل اویی.

اوست که با سکوت، با تو حرف میزند و به تو می آموزد.....


رو به راهم !...

رو به راهی که رفته ای سید...

رو به راهی که مانده ام ... !

راست میگفتی سید

زندگی زیباست اما،شهادت زیباتر..


میگن

شهر بازیشون

همینجاست !!

چه حالی میکنن خدایش....


پانوشت : امروز چهارشنبه سوری چه اوضاعی هست تو شهرها..!! خداکنه هیچ کسی راهی بیمارستان نشه/ آمین

یادش بخیر " بوهولی ها"  چه کیفی میداد با دوستان کنار "بوهولی" جک میگفتیم و خنده بازار راه می انداختیم...

یادش بخیر  " بلدی بلدی" که خان ننه برا هر کدوم از ما یه دونه درست میکرد و ما هم اونها رو " دووشدوراردوخ"...

یادش بخیر "شال سالاماخ" ( دستمال انداختن )به خونه ها که پر میشد از نقل و نخود و کشمیش و.....

 یادش بخیر "عصر چهارشنبه برنج می پزن "و همه اصولا تو خونه ی بزرگترا جمع میشن.البته قدیما

"اگه شما هم از این رسومات میدونید بفرمائید اضافه میکنم"

دفتر حضور و غیـاب را باز کرد:

بزرگراه همت؟...حاضر!

مجتمع همت؟...حاضر!

مردانگی همت؟...غایب!

مرام همت؟...غایب!

صفای همت؟...غایب!

بزرگواری همت؟...غایب!

معلم دفترش را بست... "بچه ها تعداد غایبین بیشتر از حاضرین است!کلاس تعطیل!...

خدایا...

راه نجاتی بفرس...

که در این دنیای پْست غرق نشویم..

خدایا..دلم تنگه برای فکه"شلمچه"دوکوهه"فاو...خدایا...!!


پانوشت : دلگیرم از هادی زندیه ...! برای اینکه رفیق نیمه راه بود....خودش رو راهی شلمچه کرد و منو تنها گذاشت...قرارمون این نبود!:((

شهر باشد برای پارتی های شبانه و قرارهای فیس بوکی! برای مانتوهای کوتاه و تی شرتهای بدن نما! هم باشد برای ما.... کاش می شد شلمچه را به تعداد شهرهایمان تکثیر کنیم.... کاش می شد ... دوست دارم دوباره برگردم روی آن خاکهای عشق اندود ...معصیت می چکد ز بام غروب، پیش این مردم گناه آلود... دل من تنگ می شود اینجا، ای شلمچه مرا، مرا دریاب یا ز طوفان شب رهایی ده، شهر من را که می رود در خواب ......!

توسل نوشت: عباس جان(" شهید بابایی") به تو که عاشقتم میگویم " راه رفتن رو برایم باز کن"

میدونین کدوم لحظه ست که یک زن به خدا نزدیکتره(بالاترین درجه )
نه موقع عبادته
نه نماز خوندن
نه روزه گرفتن
نه شب زنده داری ..............
اون موقعی به خدا نزدیک تره که خودشو از نامحرم می پوشونه
........................................................


(بیـرق ما چادر خاکی تو , مـــــــــــادر...)


ارسالی از دوستان


گاهـــی کسی همراهیـَت نمی کند....

کسی تو را نمی فهمد ....

کسی هم قدمـت نمی شود ....

خستـه می شوی از همه چیـز ....

می خواهی از ایـن دنیــا پیــاده شوی سخـت است...

و من این روزها هم چنــان قدم می زنم با همــآن همـراه همیشگی «حریم مشکی من»""


تخریبچی

کسی بود

که اول" نفس "

خود را تخریب میکرد.



می گفتند شهردار کار مهمی برای شهر می کند

ایتکار به خرج داده اند

"زیر تابلو شهدا"

دستشویی ساخته اند!!


پانوشت: اینجا تسوج است آخر آ .شرقی...جایی که یادمان شهدا یش نیز باید به یک دستشویی تکیه کند!!!


حقیقت این است

کـــه و شهید

فقط نام مستعار توست

آن زن هنوز هـــم

"" صدایت می کند ...


این متن رو یکی از دوستان به صورت ناشناس برام فرستاده و فرمودند تو وبلاگ تون بزارید و به همه هم بگم بزارن!! حرف هاشون غمی داشت عجیب!!

وقتی تلویزیون داشت

مستندی

در باره‌ی پدرش پخش می‌کرد

علی کوچولو گریه میکرد

این اشک‌ها، برای تو «بابا» نمی‌شود...{-31-}

پانوشت:

+دلم سوخت وقتی این صحنه گریه های علی کوچولوی احمدی روشن رو دیدم!باباش برا خاطر ما رفت!!قدر شهدا و فرزندان اونها رو بدونیم

+.......

پانوشت نمینویسم تا هرکی نظرشو با دیدن این عکسها بگه اضافه کنم به همین جا.....

-----------------------------------------------

"نفس" : پدرم اشکهای روی گونه هایم را ببین... ببین که حتی این اشکها هم از نبودن تو دلگیرند...

"خادمین فاطمه زهرا" :خودکار من داشت با تمام ابهتش مینوشت اما اجازهه نداند...


تاوقتی که زلیخا
این بیرون ول می چرخد!
یوسف انتخابش
زندان است!

"عین لام"


آزادی
 راحت نگاه کردن
 به شبکه های ماهواره نیست
 آزادی
بی حیا گشتن تو خیابونا نیست
 آزادی
 یعنی اگه من کافرم
 به دین تو احترام بگذارم
 آزادی
یعنی اگه زنی با چادر دیدی
 نگی امل!!
 



فکر می کنید مسئولین با دیدن چنین تصاویری چه حالی پیدا می کنند ؟




خدایا،

رویم خط بکش،

 با آن مدادِ گلیِ

مخصوص شهادتت...

پنجره زیباست اگر بگذارند

چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند

من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم

عشق هم صاحب فتواست

اگر بگذارند...

 

طلائیه 

 

 خوف ،فرزند شک است و شک ، زاییده شرک و این هرسه ،

خوف و شک و شرک ، راهزنان طریق حقند ...

که اگر با مرگ انس نگیری ، خوف ، راهِ تو را خواهد زد

و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد.

شهید مزتضی آوینی

داریم جایی زندگی می کنیم که:

هرزگی : مد

بی ابرویی : کلاس

مستی و دود : تفریح

و لاشخوری و گرگ بودن : رمز موفقیته...

آدمی را دیدم که با

سایه ی خود درد دل میکرد!

چه رنجی می کشد طفلک ،

وقتی هوا تاریک است؟؟!!!

دل خوشی از انها نداشت

دیروز برایم گفت

پیرزن محله مان را می گویم

درد دلش را برایم میگفت

حرف اش با مسئولین بود

وقتی شهرم شهردارش

شهر...دار...نیست

شهر میشود این!

پاها دوندگی میکنند

ولی دست ها جایزه میگیرند!

حساب کار فرهنگی است انگار!

یاران! شتاب کنید که زمین نه جای ماندن،

که گذرگاه است ...

گذر از نفس به سوی رضوان حق.

هیچ شنیده ای که کسی در گذرگاه رحل اقامت بیفکند ؟

الرحیل، الرحیل

یاران شتاب کنید! ...

(سید مرتضی آوینی)