magar
مقرموعود
طبقه بندی موضوعی
پیوندها

Instagram

۷۷۴ مطلب با موضوع «لغتنامه من» ثبت شده است

خدایا
این روزها نگرانی هایم شده صفر
دغدغه هایم بیست
عقلانیت ده
ذهنیات را افتاده ام
گفته اند اگر حضورت راقبول شوم
امید و ظهور را معادل سازی می کنیم!

حضورت را کجا درس می دهند؟
سرمشق های انتظار را گم کرده ام!
جمعه صبح ها کلاس فوق العاده حضور توست

من شاگرد خوبی نیستم!
درس ها زود به زود فراموشم میشود

استاد؛ خودت کاری کن ...

خدایا...

یاریم کن نگاهم

در افق این فضای مجازی

جز برای تو...

نبیند

و جز برای تو ...

کلیدی را نفشرد

آتشی است
در دلم
که هیچ کس را
جرات گذشتن از آن نیست!
نترس ابراهیم من!
بگذر،
آتشی که تو از آن بگذری،
سرد می شود ...

   

مگسی را کشتم
 نه به این جرم که حیوان پلیدیست بد است
 و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
 طفل معصوم به دور سر من می چرخید
 بخیالش قَندَم
 یا که چون اغذیه مشهورش
 تا به این حد گَندَم
 ای دو صد نور به قبرش بارد
مگس خوبی بود
 من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد
 مگسی را کشتم....

 

 

کاش نارو هم مثل لایک زدنی بود . . .

میزدم میزدی . . .


نمیزدم نمیزدی . .

 

پانوشت: امروز یکی خیلی ناراحتم کرده ولی من همیشه سعی کردم هیچی تو دلم نباشه....همین

 

 

بیچاره چوب کبریت ،

 

 

آتش از سرش شروع شد

و بر جانش افتاد ؛

مراقب فکرت باش !!!

پانوشت: این جمله ام رو مینویسم برای یکی از دوستان " ....." شاید عبرتی باشد برای خلایق!

چقدر دلم یک لحظه گرفت

یاد تو افتادم

یاد  اون همه مهربانی هات

بالام جان گفتن هات

یاد تو

خان ننه

 

پانوشت:

داشتم کشمش می خوردم یاد تو افتادم همیشه وقتی می آمد خونه ما توی جیبش برایمان کشمش می آورد! خدا رحمتش کنه جاش توبهشت هست یقینا"...دوستان خوبم قدر مادربزرگ هاتون رو بدونید.

احساسم را تسخیرنگاهت کرده ای

واژه واژه شعرهایم‎ شده ای

امروز به افتخار تو

ازتو

ازاحساس عاشقانه باتوبودن مینویسم‎

تاشاید بخوانی و لبخند بزنی

و باز‎بگویی تو هنوز دیوانه ای ‎

ومن عاشق همین دیوانگیهایت شدم ‎..

 

پی نوشت : تقدیم به همسرم 

من می توانم
روزها را
بدون صحبت کردن با تو و
ماهها را
بدون دیدنت طی کنم ،

اما
ثانیه ای نمی گذرد که
درباره ات فکر نکنم .

خیالت مثل چرت صبحگاهیست ..
مدام با خودم میگویم
پنج دقیقه دیگه ...


پانوشت : تقدیم به همسرم...

وقتی تمام

احساس دلتنگیـتی

را با یک جمله

"بـه من چــه"

پاسخ میگیری

به "کسی چه"...

که چقدر تنهایی....

حالم راپرسیدند

گفتم رو به راهم,

اماکسی نفهمید

رو به کدام راهم!

خاطره ها

را رشوه میدهم

به روزهایم...

تا از بی توبودن

صدایشان درنیاید......!! 


پانوشت: نعره هیچ شیری خانه چوبی مرا خراب نمی کند، من از سکوت موریانه ها می ترسم...!

می بینی بزرگترین آرزوی من چه کم حرف است! " تـــو "


هوای حوا زده به سرم . . .


< آدم > ،


واژه ی گم شده ی من


تا زمانی که


< آدم >


نشده ام


هوای حوا ، هوایی ام نباید


بکند . . .

امروز

فهمیدم

عینک آفتابی ام

چقدر راز نگهدار خوبی ست

وقتی

ستاره های دلتنگی سرازیر از چشمانم را

از دستبرد نگاه نامحرم مردمان این شهر خاکستری

دور نگه می دارد!...

روی من شرط ببند

تمام “دل”ها را رد کرده ام

چشم بسته این قمار را می برم

دوست داشتن تو..

دلیل که نه...!!!

دل می خواهد…



 خدا " تو " را که می آفرید


 حواسش


 پرت آرزو های من بود !


 شدی همان آرزوی من ...!


پانوشت : حس خوب پدر شدن همه وجود ام را فرا گرفته است ...دخترم" کیمیا "خوش اومدی عزیزم ...

این روزها سخت حسودیم می شود به دوستانی که وقتی به وبلاگشان سر میزنم می بینم با فراقت به نوشتن دل نوشته هایشان مشغولند! آن هایی که دل و عقل و کارشان به هم پیوند خورده است. آن وقت من برای یک "ایمیل چک کردن" هم باید خون به دلم شود! کلافه می شوم از این همه "بی وقتی" و "بدو بدو" برای راهی که نمی دانم عاقبت بخیرم خواهد کرد یا نه!  نمی دانم روزی می رسد که راضی از "راه"طی شده ، به گذشته ام لبخند بزنم؟!

پر رنگ ترین دعایم به درگاهت این بوده که .......

 حرفها سه دسته اند.......

دسته اول : گفتنی ها
دسته  دوم: نوشتنی ها
و دسته سوم : قورت دادنی و خوردنی ها و دم بر نیاوردنی ها
دو تای اولی سبک ات می کنند و اما سومی سنگینت به سنگینی آسمان ....


در تنها پارک شهر ما

همه صندلی ها 

دو نفره اند

اصلا کسی به فکر آدم های تنها نیست

حتی شهرداری....

بازم سلام بعد از یه غیبت چند وقته اما لازم....امروز بازم دارم مینویسم براتون از ته ته ته ته دلم که شده انبار کلی حرف های کهنه و تازه که ته دلم اونقدر مانده اند که انگار نم کشیده اند و دارند آرام آرام جوانه میزنند تا خود را از حبس دلم بیرون بکشند...آری دانه را دیدی که وقتی یک جا  بماند و نم بکشد رشد میکند و جوانه میزند..! حرف هایی بود درونم که بعد از مدتها جوانه زدند و الان خودی نشان خواهند داد!!گاه گاهی با خودم فکر می کنم که زندگی و کارم استراتژی و برنامه ی خاصی ندارد و دچار روزمره گی مُزمن شده ام! سکون و راکدی را در حین گذر ناجوانمردانه ی زمان می بینم و گاهی با نگاه به عقربه ی ثانیه شمار و یا گوش دادن به تیک تیک ساعت، آهی می کشم و یک سوال از خودم که: "من چه می کنم!؟" راستش حالم خوب , بد است!!گاهی اوقات خاطرات و مخاطرات دور و برت چنان با روانت بازی می کند که...

خوبم..به خوبی سالهای بی آزارِ نوجوانی

بی دغدغه ام...چونان کودکی که بر لب پرچینی پا میجنباند

آرامم..چون برگی شناور بر حوض فیروزه ای

راستش دلم آرام است این روزها 

نمیدانم چطور؟

شاید "توقع" را به باد سپرده ام

شاید به جای درستی تکیه کرده ام 

خلاصه خیالم راحتست، فرمان دست کسیست آشنا به پیچ و خم جاده

میتوانم کنارش اندکی چشمهایم را بر هم گذارم بی ترس واژگونی!

الحمدلله...

سیبـــــــــ که هیچ

تمامی باغ را می چینم

اگر در تبعید گاهمان

فقط مـــــن و تــــــو باشیم ...



زمستان نیست ... 

دلتنگی توست 

که به لرزه انداخته

 چهار ستون دلم را . 


بادکنک های شبیه قلب را دوست دارم

می شود با عشقی کودکانه بادشان کرد

و بازیشان داد

گاه آدمها را هم مثل بادکنک باد می کنیم

کودکانه و عاشقانه

آدمهایی که باید کوچک می ماندند

بزرگ می شوند

و از اینکه بیش از حد بزرگشان کردیم

می ترکند

و دل ما کودکانه می شکند!

در طی بعضی طوفان های زندگی
کم کم " یاد می گیری" که نباید
توقعی داشته باشی مگر
از خودت.....
متوجه می شوی بعضی ها را
"هر چند" نزدیک نباید باور کرد
متوجه می شوی روی بعضی ها
"هر چند "صمیمی نباید
حساب کرد...
می فهمی بعضی ها را "هرچند"
آشنا نمی توان شناخت....
چرا که گاهی انسانها از آنچه
دوست داشته باشد سخن
می گویند...نه آنچه هستند.....
و این اصلا "تلخ"نیست
شکست نیست...
آگاه شدن نام دارد.....
ممکن است در حین آگاه شدن
درد بکشی...
این آگاهی دردناک است
اما......
تلخ هرگز.......

ﮔﺎﻫﯽ ﻋﻤﺮ ﺗﻠﻒ می شوﺩ ؛

ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﯾﮏ ﺍﺣﺴﺎﺱ .…

ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻠﻒ می شود ؛

ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﻋﻤﺮ !

ﻭ ﭼﻪ ﻋﺬﺍﺑﯽ می کشد ،

ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻫﻢ ﻋﻤﺮﺵ ﺗﻠﻒ می شود ؛

ﻫﻢ ﺍﺣﺴﺎﺳﺶ.....!

پاییز از مهر شروع نمی شود

پاییز از بی مهری ها شروع میشود......

بیر مکتوب یازاجاغام سنه ،
سئوگیدن باشقا هر شئی دن ؛
یئردن ، گؤیدن ،
گولدن ، چیچک دن
بیرده سینه مین آلتیندا
یارآلی قوش کیمی چیرپینان
سیندیقجا سینان ،
آرزولارینا قیسیلان
یئتیم بیر اوره ک دن

گاهى براى روزهاى تلخ بى حوصلگى
یک بوسه
بوى خوش یک پیراهن
و یا شنیدن یک دوستت دارم ساده
یک جور خوبى
حال آدم را عوض مى کند
و اینطور آدم مى فهمد
لذت دنیا

داشتن کسى ست
که دوست داشتن را بلد است

به همین سادگى ..


*دوستان عزیزم :


سرمایه های هر دلی حرف هایی است که برای نگفتن دارد!


پانوشت : تقدیم به همسفر زندگی من....

خدایا ...!

صدای افکار

بعضی آدم هایت را خاموش کن؛

تا صدای ، تورا هم بشنوند

آن قدر

غرق در قضاوت هستند

که :

فراموش کرده اند

قاضی تویی...!


پانوشت : خدایا میبینی !؟ دیشب تا ساعت 3 بیدار بودم و داشتم همین افکار غلط یکی از آدم هایت را برایش بازخوانی  میکردم تا شاید ......

می خواستم

تمیز شود

کثیفتر شد

شیشه های عینک

مرا به یاد

دلم انداخت!

بارها خواستم تمیزش کنم

اما...



پانوشت : روز خبرنگار رو خدمت همه همکاران خوبم در هیئت تحریرپه پایگاه خبری گلشن راز تبریک عرض می نمایم.


ﻣﻦ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺁﺩﻡ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺍﻡ !

ﺯﻧﺪﮔﯽ من ﻫﻤﯿﻦ ﺧﻮﺷﯽ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺍﺳﺖ،

ﻣﺜﻞﺧﻨﺪﺍﻧﺪﻥ ﺗﻮ ...

قلبم این روزها سخت درد میکند

ای کاش یک لجظه می ایستاد

تا بفهمم دردش چیست...

دلم کمی به خودت بیا,

کمی سادگی هایت را

در بغچه ی کودکی ات بگذار

و محکم گره  اش بزن,

تا باز نشود,

میتوانی در خمره ی سادگی هم بیندازی و دفن اش کنی

به جایش کمی بی وفایی و نامردی یاد بگیر

بیچاره دلم چقدر واحد پاس نکرده داری,


گاهی دلت از سن و سالت می گیرد

میخواهی کودک باشی

کودک به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد

و آسوده اشک می ریزد

بزرگ که باشی

باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی …

اینجا من هستم

نیمکت چوبی و چتری که بسته است

دلم تنگ نیست

تنها منتظر بارانم

که قطره هایش بهانه ای باشد برای نمناک بودن لحظه هایم

و اثبات بی گناهی چشمانم

ای همسفر؛

تو در تب

ماندن بمان ولی

من می‌روم

که هستی من

 رفتن من است

ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ
ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺯﺧﻢهایت ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﯿﺎﺭ نمک می پاشند ...
ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﺖ ﺳﺮﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ .... ﻭ در

"قلب" مهمانخانه نیست که آدمهابیایند،دوسه ساعت یا دوسه روز درآن بمانندوبعد بروند،

قلب لانه گنجشک نیست که دربهارساخته شودودرپاییز باد آن راباخودش ببرد،

"قلب"راستش نمیدانم چیست امااین را میدانم که فقط جای آدمهای خیلی خوب است،

قلب چاه دلخوری نیست که به وقت بدخلقی،سنگریزه ای بیندازی تاصدای افتادنش رابشنوی!

"قلب"آیینه ایست که باهر شکستن،چندتکه میشودویکپارچگی اش ازهم می پاشد...

"قلب"قاصدکی ست که اگرپرهایش رابچینی،دیگربه آسمان اوج نمیگیرد،

"قلب"برکه ای ست که آرامشش به یک نگاه بهم میخورد،

"قلب"اگربتواند کسی رادوست بدارد،خوبی هاوحتی زخم زبانهایش رانقش دیوارش میکند،

حال،اینکه قلب چیست،بماند!

فقط این رامیدانم؛

"قلب"وسعتی دارد به اندازه حضورخدا...

من حرمی مقدس تر ازقلب، سراغ ندارم...

نادرابراهیمی درکتاب "یک عاشقانه آرام "

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

معمولی بودن را دوست دارم ...
ادم وقتی معمولی باشه ....
نه نقاشی را کنار میزاره ...
نه دماغشو عمل میکنه ...
نه غصه میخوره چرا ماشینش معمولیه ...
نه از غدا خوردن در یک ساندویچی واهمه داره ...
نه از لبخند زدن به برخی ها ابا داره ...
و یا داشتن دوستان ساده و تنگدست هراسی داره ...
حقیقت اینه که ...

بطری وقتی پر است و می‌خواهی خالی اش کنی, خمش می‌کنی.
هر چه خم شود خالی تر می‌شود, اگر کاملا رو به زمین گرفته شود, سریع تر خالی می‌شود.
دل آدم هم همین طور است، گاهی وقت‌ها پر می‌شود از غم، از غصه، آن هم به خاطر حرف‌های دیگران؛ طعنه‌های دیگران، ...
قرآن می‌گوید:
هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها ؛ خم شو و به خاک بیفت.
" وَکُن مِّنَ السَّاجِدِین."
سجده کن؛ ذکر خدا بگو ; این موجب می‌شود تو خالی شوی تخلیه شوی سبک شوی؛
------------------
این نسخه‌ای است که خداوند برای پیامبرش پیچیده است:
وَلَقَدْ نَعْلَمُ.......
ما قطعا می‌دانیم اطلاع داریم، دلت می‌گیرد، به خاطر حرف‌هایی که می‌زنند؛
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَکُن مِّنَ السَّاجِدِینَ
سر به سجده بگذار و خدا را
تسبیح کن.
-------------------
سوره ی حجر, آیه ی
۹۸

ماه،

نور خورشید را به خودش میگیرد.

چادر مشکی ِتو،

گرمای خورشید را.

و اینگونه است که چادری ها

با ماه نسبت دارند...

مراقب نور وجودت باش ،ماه بانو!


پانوشت : تقدیم به همسرم...

«دل»ام گرفته.

چند روز است انگار مرده.

نزدیکش که می‌روم خودش را پس می‌کشد.

انگار بگوید «حوصله‌ات را ندارم؛ بگذار به درد خودم بمیرم»…

فراموشت نکرده‌ام؛
فقط
…. لحظه‌ای از همیشه
…….. که نام تو را مشق می‌کردم
نسیمی وزید و…
ورق برگشت

تنهایی را باید

 با خط بریل می نوشتند

شنیدنش کافی نیست ،

 باید لمسش کرد . . .
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

تنها

برنا مه ای که تکرارش

آرزوی هر روز من است

پخش زنده ی

نگاه توست…

یک جرعه از آغوشت
مرا کافی است
تا حریصانه بهشت زمینیم را
وجب کنم؛
اسفند را
در چهارشنبه سوری چشمانت
به آتش میکشم
و به انتظار
تحویل بهترین دعا و آرزو هایم

برای "تو"
چشم براه فروردین میمانم...

پانوشت : تقدیم به همسرم....


باران
میراث خانوادگی ما بود
.
کوچک که بودم…
از سقف خانه ی ما میچکید
بزرگ که شدم.
.
.
.
از ” چشمانم

انتظار را باید از

مادر شهید گمنام

پرسید ...

ما چه میفهمیم معنی دلتنگی را....


خدایا

منم هایم را نبین

خودت میدانی

اِلهی و ربّی مَن لی غیرُک

من*بی*تو*هیچم

عمریست نشسته ام پای لرز خربزه های..

که هیچوقت یادم نمی آید کی؟

خوردمشان..!


باران حجم کوچکی از صمیمیت توست
بوی خاک باران خورده

درست مثل عطر تو

روی همه ی کلماتم پهن شده است

باران که می بارد

بوی رسیدنت می آید

می دانی

تو در ذهن من

هم تراز بارانی


پانوشت : تقدیم به همسرم...




تو که نباشی برای پرواز

به جذابیت های زمین دل می بندم.

 

پانوشت: با من باش که عمق فکرم رنگ فلسفه زمین نگیرد

درمرور خاطرات سربازیم
درلابلای یکی از شبها
کلمه ای احساسی رو بهم فهماند!
کلمه ای به اسم"جن بازی"

پانوشت:
+اولا از همه دوستان که پیگیر مطالب وبلاگ هستند ممنونم!
+دوما ماجرای این شب که ذکر شد هنوز در ذهنم مثل دریای طوفانی مواج هست!

میخواهم برای یک بار

ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ بگیرم....

ولی ﻃﺎﻗﺖ ﺍﺳﻢ ﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﺪﺍﺭﻡ !


پانوشت:" دنیا " فهمید که خیلی حقیر است . . . وقتی گفتم : یک موی " تو" را به دنیا نمیدم !!!!

اگر کارگردان بودم

صدای نفس هایت

موسیقی

متن تمام فیلم هایم بود...

توکه نیستی !

به عکسهایت مینگرم..

این همان
نفس مصنوعی است...


پانوشت:

+شعر راهیست ،برای لمس تو ،میان واژه های بالغ احساس...

+حس خوبی در دلم هست ...جملاتی هم که مینویسم به همین دلیل است...

خدایا !…

به این نق زدن هایم حواست هست؟…

وقتی تو کمی از من دور می شوی آهم بلند می شود

و بهانه گیر می شوم!..

دست خودم نیست!

من بهانه هایم فقط گیر توست …

حالا چه اخم کنی چه لبخند بزنی،

من هر بهانه ای را وقف تو می کنم..

اصلا تو خودت بهانه ای …

بهانه ی زندگی من..




چشمان ابری مرا به دل نگیر

باران نمی‌شوم،

من این بغض نشکستنی را

تا ابد،

نذر بودن تو کرده ام ….


پانوشت:

"کاملا با ربط"

شهید تجلایی:  در هر حال پرهیزگار باشید و خدا را ناظر براعمال خود بدانید یاور ستمدیدگان و مستمندان جامعه و یاور تمام مستضعفان باشید مبادا بتیمان و فرزندان شهدا را از  یاد ببرید.

بعضی حرفها گفتنی ست…

بعضی نوشتنی


و بعضی هیچکدام


این روزها به هیچکدام نزدیکترم …

دستانت را در برابرم مشت میکنی

و میپرسی, گل یا پوچ؟


و من در دلم می گویم فقط دستانت...!!!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

من این " نمی توانم بخوابم" های هر شبه را
به حساب تو بگذارم
یا به حساب این همه دزد چند ملیتی
که روی مه گرفتگی  این پنجره
با خط خوش
یادگاری های ناخوش می نویسند!

تمام عروسک‌های تاریخ
یتیم می‌ماندنداگر خدا
دختر را نمی‌آفرید! 

من به خورشید اعتقاد دارم
حتی اگر ندرخشد
من به عشق اعتقاد دارم
حتی اگر تنها باشم 
من به خدا معتقدم
حتی اگر ساکت باشد...


پانوشت : پای اعتقادات خود در بدترین شرایط هم بمانید 

همه فکر می کنند

این شعرها برای توست....

حال آن که من هنوز

برای از تو نوشتن مشق می کنم..

پانوشت : تقدیم به همسرم...

من از این‌جا خواهم رفت ،

و فرقی هم نمی‌کند که فانوسی داشته باشم یا نه ..!

"کسی که می‌گریزد از گم شدن نمی‌ترسد."

مرا دوست بدار!

به سانِ گذر از یک سمت خیابان

به سمتی دیگر،

اول به من نگاه کن...

بعد... به من نگاه کن...

و بعد،

بازهم مرا نگاه کن!

...

مثلِ بوی خیس خورده ,

عجیب میکند ...!


پانوشت: تقدیم به همسرم....

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

امشب ؛
نه هوا خراب است ،نه حواسم پرت است ،
و نه کسی دلم را شکسته!!! فقط....
کمی از من
هوای کمی از "تو" را دارد.
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع)

گله از من نکن

اگر شب‌ها سر کشیدم

به خواب‌های خوشت
بهترین مردها نمی‌فهمند

زن عاشق

چقدر کم‌صبر است !


در تمام ضیافت‌های دلم،

جای خالی‌ات

گوشه‌ای چنبرک زده و

این روزهایمان را

به سُخره می‌گیرد

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

اگرچه حرف و غزل

ازنگاهمان جاری است

سکوت کن دلم!

اینجا سکوت اجباریست

نوشته های روی شن مهمان اولین موج دریا هستند،

اما حکاکی های روی سنگ مهمان همیشگی تاریخند،

و دوستان خوب ، حک شدگان روی قلبند


پانوشت : تقدیم به دوست خوبم هادی......

بعضی وقتا
اینقدر دلت از یه حرف میشکنه

که...

حتی نای اعتراضم نداری

فقط نگاه میکنی و

بی صدا...

میشکنی....

پانوشت :ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﺎﻻ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﻟﺖ  ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻫﺎی ﺍﯾﻦ ﭘﺎیین ﻧﮕﻴﺮد ...

چه بی تابانه میخواهمت

ای دوریت ، آزمونِ تلخِ زنده به گوری......

پانوشت : تقدیم به همسرم...

اعتراف میکنم

این همه واژه را

بیهوده هدر می دهم !

باور کن ...!

یک نگاه تو ...

جایگزین تمام این واژه هاست ...

یکی نوشت برام : چند تا از ویژگی هاتون رو که این مدت دستم اومده خدمتتون بگم, اول هم مال خودم رو میگم, :  لوس , لجباز , کله خرو

اما ویژگی شما :  مغرور و خودخواه که اصلا براش مهم نیس,  حرفاش چه تاثیری روی دیگران میذاره!!!

فقط هم یه نظر بود,  ارسال نظر هم ازاد است !


پا نوشت : از کسانی که اذیتت کرده اند، بگذر . . .
تا خدا هم کاری کند که کسانی که اذیتشان کرده ای، از تو بگذرند.
* مرحوم حاج محمداسماعیل دولابی*

نمی دانم...

نمی دانم دل اناری ات

با خواندن کدام شعر فشرده می شود

دل من که مثل انار آخر پاییز

فقط با صدای "تو بانو " ترک بر میدارد...

پانوشت : تقدیم به همسرم....

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

نگاهم

برکه ی بی ماه
دلم
یک شعر بارانی ست !

زمستان را باور نکن...
هوا بی تو سردتر از این حرف هاست...

گاهی برای "او" چیزهایی می نویسی بعد پاک میکنی ! 
پاک میکنی!
او هیچ یک از حرف های تو را نمی خواند
اما تو تمام حرف هایت را گفته ای ....

نمی شود دوستت نداشت !

لجم هم که بگیرد...

نهایتش این است که؛

دفترچه خاطراتم،

پر از فحشهای عاشقانه می شود !...

بهانه هم اگر می گیری ...
بهانه ی مرا بگیر !
من تمام خواستن را وجب کرده ام
هیچکس
هیچکس به اندازه من
عاشق تو و بهانه هایت نیست !

بدون چتر به سمت من بیا؛
تا خیس شویم!
اینجا...
باران دلتنگی می بارد!

زندگی را با عشق نوش جان باید کرد ...

زندگی جیره‌ی مختصری‌ست
مثل یک فنجان چای
و کنارش عشق است
مثل یک حبّه‌ی قند
زندگی را با عشق
نوش جان باید کرد

"نیما یوشیج"

خوشبختی

رنگین کمان لبخند توست !
که…. با هر ترنم باران
شکل می گیرد!
«فقط خوشحال باش»
من اشک آسمان را در می آورم!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

دلتنگی ها گاه از جنس اشکند ....

و گاه از جنس بغض

گاه سکوت میشوند و خاموش میمانند

گاه هق هق می شوند و می بارند

دلتنگی من برای تو

اما جنس غریبی دارد...

چه کرده ای تو با دلم که از تو پیش دیگران

گلایه هم که میکنم شعر حساب میشود

در این شهر دلتنگ

بازوان تو

میدان تحریر بغض‌های من است !

یکی از دوستان مقر موعود در پست "دود"

چند تا نظر خصوصی گذاشتند برام

خواستم از این طریق بگم:

چرا فکر می کنند مخاطب این پست ایشان هستند؟

!!


برام سوال شده این واقعا؟!

دلم برای آن غروبی ، که نشستم روی خاکهای " شلمچه "

و خورشید آهسته آهسته خاموش شد

و من به بی لیاقیتم می اندیشیدم که من کجا و اینجا کجا،

تنگ شده !

دلتنگ همان بی لیاقتی ام..

آنجا بی لیاقت باشم، بهتر از این ست که اینجا حیران باشم...

طی کردن راه ها

راحت تر از

نگاه کردن به آدم ها بود.

میان جاده های طولانی

رهایم کن،

اما میان آدم ها

هرگز تنهایم مگذار..

از اتاق خاطراتم بوی حلوا بلند شده است

آرام فاتحه ای بخوان...

شاید خدا گذشته ام را بیامرزد . . . ! !

فاجعه اینجـاست

که چشم هایم

دیگر با من و بغض هایم

نمیسازند

من مینویسم ازعشق بین زوج های مذهبی....

مینویسم از محبت هایی که اساسش عشق به خداست...

غفلت از من بچه مذهبی هست ...که نگذاشتم دیده شوم....

کسی عشق های آسمانی ما را ندیده....

مینویسم تا بدانند عشق اصلی مال ما بچه مذهبی هاست ..

نه آن عشق های پوچ خیابانی....


پانوشت : تقدیم به همسرم که هر روز که می گذرد من رو به خدا نزدیکتر می کند!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

در من کوچه هاییست که با تو ...

سفر هاییست که با تو ...

روزهاییست که با تو ...

شبهایست که با تو ...

عاشقانه هایست که با تو ...

نگشته ام .

نرفته ام .

سرنکرده ام.

آرام نیافته ام .

نگفته ام .

می بینی چقدر با تو کار دارم ؟؟؟!!!


پانوشت : تقدیم به همسرم...


دعای زیبا ...

میگن سه موقع دعا برآورده میشه:

یکی وقت غروب

یکی زیر بارون

یکیم وقتی دلی میشکنه

من وقت غروب زیر بارون با دلی شکسته دعا کردم خدایا هیچ دلی نشکنه...

اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی و حُجّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ...

پانوشت : خوش به حال "هادی" که الان کنار ضریح آقاست....

همیشه یادم باشد!

خدایی که بزرگتر از تمام مشکلات من است،همیشه یاد من است!....

شک نکن!

همیشه!

(خدایا!داخل پرانتز دلم بگویم؟!...چقدر پیداتری اینروزها در زندگی ام!چقدر عاشق ترم...)


پانوشت : میلاد امام رئوف علی بن موسی الرضا(ع) مبارک

خلاصه می شود تمام 

آرزوهای من 

همه آنچه خواستم و می خواهم 

در نگاه تو...

دریای بیکران آرزو های من...

فرق ما این بود

تو نماز را ناز می خوانی و

من با ناز...!

همین شد که

نصیب تو شهادت شد

نصیب من یک دلِ تنگ . . .

از صورتت نقاشی کشیده ام

همانطور که دلم میخواست باشی

حالا چشمهایت فقط مرا میبیند

و لبخند همیشگیت

لحظه های نبودنت را

میپوشاند

فقط مانده ام

هوس بوسیدنت را چه کنم ؟

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

وقتی دستهایت را، نذر مرتب کردن حجابت میکنی...

وقتی چشمهایت را، بر حرام میبندی!

وقتی پاکی وجودت را، از نگاه‌های چرکین می‌پوشانی!

آنگاه؛ پیشکشِ توست! بلندای آسمانها! که حجابت آسمانست و

تو خودت، از جنس ماه...


پانوشت : تقدیم به همسرم....

سنجاق کرده اند
حیارا
عفت را
مهربانی را
عشق را
صفارا
ایمان را
ویک عالم چیزدیگررابه چادرت..
برای همین است...
که این چنین "سنگین وباوقار"راه میروی بانو!

پانوشت : تقدیم به همسرم....


صدا می‏زند:

"یاکریم"ها را پَر بِدِه...


من اما تنها لب هایم را می‏گشایم:  یا کریمُ.... یا کریمُ.... یا کریمُ...


آی واژگانم!  پر بکشید به آسمان، سوی کریم...

چه حس خوبیست...

امانتی ات را برداری...


ببری کنار صاحبش...


و زمزمه کنی...


من هنوز امانتدارم...


ادامه ی راه را یاری ام کن...


ای شهید...


دیشب قسمت آخر سریال ستایش بود

حشمت فردوس حرف قشنگی زد ...

گفت: قربونت برم ... یه چی رو که می گیری ، یه چیز دیگه میدی ، راضی ام ... 

خدا هیچ دری رو نمی بندد،

مگر اینکه در دیگری را باز کند!

پانوشت : این جمله هم عین قصه زندگی منه! خدایا منم راضی ام....شکر

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید


کاش گینه اوشاق اولایدیم


"کاش باز هم بچه بودم!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

شهادت را نه در جنگ، که در مبارزه می دهند.

ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم!

غافل از این که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند!

شاید چالاک‌ترین انسان نباشم

شاید بالا بلندترین یا نیرومندترین نباشم


شاید بهترین و زیرک‌ ترین نباشم


اما قادرم کاری را بهتر از دیگران انجام دهم


و این کار ، هنرخوب بودن ” است . . .


ﯾﻪ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﺳﺮﺕ ﻧﺰﻧﺪ!

ﺷﻌﺮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﺘﮑﺎﻧﯽ…

ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺭﺳوﺍ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ…!

و ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﯾﺪ!!

ﻟﺤﻈﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎﯾﻢ!!!…
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

من...

جام چشم هایت را...

باعشق...

یک جا سر کشیدم...

و تو چه بی هوا،

تمام هستی ام شدی!


پانوشت: دست هایت که مال من باشد ...! هیچکس..! مرا..! دست کم نخواهد گرفت ..!

امروز شعری برایت گفتم..

می دهم پرنده ها بیاورند

تو هم تکه ای از آسمان برایم بفرست از پنجره ام بیاویزم

شب ها اتاقم ماه ندارد..!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید


این شعرها بروند به جهنم

من فقط دیوانه ی آن لحظه ای هستم که

قلبت زیر سرم

دست و پا می زند!

پانوشت : ضربان قلبم،تعداد نفس های [ توست ] . . .

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

من قصه تو را تا ابد اینگونه آغاز میکنم :

یکی بود

هنوزم هست

خدایا همیشه باشد...


کاش قاییدیب بیرده اوشاق اولاردیم*
اوشاق کیمی احساس ایله دولاردیم

گوُز یوماردیم، آلما حیوا دییَردیم
تا کی سنی کناریمدا تاپاردیم


( نوشتم دوستت دارم،پرانتز را نبستم،بگذار این حقیقت تا ابد جریان یابد....


دروغ نیست اگر بگویم که بی تو ،زنده مانی میکنم ،نه زندگانی!


پانوشت : ممنونم از همسرم به خاطر همه مهربانی هایی که بهم هر روز هدیه می کند...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

زمستان نیست....

دلتنگی توست که میلرزاند چهارستون دلم را…

.

.

.

.

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

می گفت :

تحمل می کنم...

سختی پوشیدنش در روزهای گرم تابستان را...

دست و پا گیری اش را...

خاکی شدنش را...

طعنه شنیدن هایش را...

فقط به عشق شما بانو...

سختی های چادر سر کردن من...

از سیلی خوردن در کوچه های مدینه که سخت تر نیست


پانوشت: از همسرم به خاطر داشتن زیبنده ترین چیز یک "زن "یعنی ...حجاب... سپاسگزارم....

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

چقدر قافیه پردازی کنم؟

وقتی عاشقانه‌ترین واژه‌هایِ جهان

برایِ از تو گفتن

ردیف می‌شوند!


به من می گویی قلب داری!؟

و من چگونه به تو بفهمانم

که قلب هیچ‌کس

را نمی‌توانی تویِ قفسه‌ی سینه‌اش پیدا کنی!

مفهومِ گناه با تو عوض می شود

ارتکابی چنین سرخ

عشق را هم دوُر می زند ...

تو گناهی ساده هستی

وَ من معصومانه به تو مرتکبم .

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید


حس عجیبی دارم
هوس رفتن
در بند بند وجودم موج میزن
رفتن , رفتن از دیار
لاشه من, من را
ببخش
خسته جانم
روانم می خواهد فریاد آزادی سر دهد
زین پس بی روان , آسوده بخواب


زندگی تعداد نفسها نیست!

زندگی تعداد لبخندهای


کسانیست


که
دوستشان داریم

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید


من از تو
سبز می شوم
و تو از من !
به هم که گره بخوریم
بختمان باز می شود و
خوشبختی قسمتمان ...
روبه روم
روی صندلی بشین
نگام کن
مدل ترانه هام باش


پانوشت : هر روز که میگذرد حس میکنم "خوشبختی" دو دستی منو بغل کرده!

چندتا قانون درست و حسابی و واقعی درباره‌ی عشق و ازدواج بلدم:
اگر به دیگران احترام نگذاری، مشکل پیدا می‌کنی
اگر توافق و مصالحه بلد نباشی، مشکل پیدا می‌کنی
اگر بلد نباشی، در مورد آنچه  که بین‌تان اتفاق می‌افتد ، آزادانه و راحت حرف بزنی، مشکل پیدا می کنی
و اگر ارزش‌گذاری‌هایتان یکسان و مشترک نباشد، مشکل پیدا می کنید
ارزش‌هایتان باید مشابه باشد و مهم ترین ارزش‌گذاری ایمان به شأن والای ازدواج است …

ق

آﺩﻣﺎﯼ ﺭﺍﺳﺘﮕﻮ ....
ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﺷﻦ ...
ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﺍﺣﺴﺎﺳﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﺑُﺮﻭﺯ ﻣﯿﺪﻥ .....
ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﻬﺖ ﻣﯽ ﮔﻦ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻥ ....
ﺧﯿﻠﯽ ﺩﯾﺮ ﺩﻝ ﻣﯽ ﮐﻨﻦ ....
ﺧﯿﻠﯽ ﺩﯾﺮ ﺗﻨﻬﺎﺕ ﻣﯽ ﺫﺍﺭﻥ ....
ﺍﻣﺎ .....
ﻭﻗﺘﯽ ﺯﺧﻤﯽ ﺑﺸﻦ ...
ﺳﺎﮐﺖ ﻣﯽ ﺷﻦ ...
ﭼﯿﺰﯼ نمی ﮔﻦ ....

و سکوت ....

سکوت ....

سکوت...

دعای باران برای چه؟

کافی است

هوایم آبستن نامت شود

آن وقت

تمام شهر

مهمان  دلتنگی  چشمانم می شوند.

چترت را باز کن، خیس میشوی ...

خودت گفتی که * نازل میکنی آرامش را بر قلب مومنان *
مگر نه ؟

قبول ... مومن نیستم

اما
بنده ات که هستم ...
میشود بر دل من نیز نازل کنی ...؟!

۞ هو الذی أنزل السّکینة علی قلوب المؤمنین ۞


سوره فتح ، آیه 4 


این روزها که می گذرد

ریشه های تو در من عمیق تر می شود!!

آنقدر اشک به پای تمنای تو ریخته ام

که محال است بتوانی

پا بیرون بکشی از خاک خیس من…!!

آن چنان که تو مرا گرفتار می کنی

من نیز تمام تو را

در کام می کشم…!!

مرا از تو

تو را از من

گریزی نیست!!!!!?

برای نوشتن از دلتنگی که

واژه و استعاره لازم نیست ،

" فقط یک دل میخواهد "

که تنگ شده باشد همین ...

گاهی اگر دعایت مستجاب نشد، برو و گوشه ای بنشین...

زانوهایت را بغل بگیر و یک دل سیر گریه کن...

شاید لازم باشد میان گریه هایت بگویی: 

.:: اللهُمَّ اغفِر لِیَ الذُنوبَ الّتی تَحبِسُ الدُّعا ::. 

خدایا! ببخش آن گناهانم را که دعایم را حبس کرده است...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

می گویند

سری را که درد نمیکند

دستمال نمی بندند ؛

ولی سر من

درد می کند برای سربندی که

نام مقدس تو

روی آن حک شده باشد ...


خسته شدم از بس

ادای کوه بودن را درآوردم...

می خواهم خودم باشم...

می خواهم

فرو بریزم . . .


پانوشت : شب قدر "شب بیقراری ها " چقدر نزدیک هست....


به جان ثانیه هایی

که در فراق چشمانت

می گذرد:

دل کوچکم تنگ نگاه توست....

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

زیباترین پنجره ی دنیا

قاب چادر توست

وقتی چادرت را کمی روی صورتت می کشی

و از میان حاشیه ی آن تنها قرآن را می بینی و می خوانی...


یا أنیس من لا أنیس له...

" وَ هُوَ خَیرُ الرازِقین "

او به من


بهترین روزی را داد . . .

برای دلم، گاهی مادری مهربان میشوم،

دست نوازش بر سرش میکشم میگویم:

«غصه نخور، میگذرد…»

برای دلم، گاهی پدر میشوم، خشمگین میگویم:

«بس کن دیگر بزرگ شدی…»

گاهی هم دوستی میشوم مهربان،

دستش را میگیرم میبرمش به باغ رویا…

دلم چه" پدر , مادری" دارد....

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

دلم دوست دارد دسته گل به آب بدهد

عاشق شود

شیطنت کند

شور بزند

از همان دلشوره های خوب

اما

چه بد دلتنگت شده است!

شاید در ظاهر فاصله بین من و توست

اما هر بار دلتنگت می شوم دستانم را روی قلبم میگذارم


آرام آرام تپیدنت را احساس میکنم؛


چه ساده
تمام زندگیم شده ای

و چه زیبا فاصله ها را عبور کردی و در کنارم هستی


تا همیشه در من جاری باش ...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

و "تو"پیدا شدی

در حجم سبز یک اتفاق

و من

دچار شدم به ابعاد سادۀ خواستن

و این همان هندسۀ عشق است..!!


یک نفر در همین نزدیکی ها چیزی به وسعت یک زندگی برایت جا گذاشته است

خیالت راحت باشد آرام چشم هایت را ببند یک نفر برای همه نگرانی هایت بیدار است


یک نفر که از تمام زیبایی های دنیا تنها تو را باور دارد..


پانوشت: تقدیم به "تو"ام...

خدایی که در این نزدیکیست ....

گفتم : خسته ام ! 

گفت : از رحمت خدا ناامید نشوید . (زمر/۵۳)

گفتم : هیچکس نمیداند در دلم چه میگذرد!

گفت : خدا حائل است میان انسان و قلبش . (أنفال/۲۶)

گفتم : کسی را ندارم !

گفت : ما از رگ گردن به تو نزدیکتریم . (ق/۱۶)

گفتم : گویا فراموشم کرده ای!

گفت : بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را ......

التماس دعا

سرنوشت مرا خیر بنویس

تقدیری مبارک

تا هر چه را که تو دیر می خواهی زود نخواهم

و هر چه را که تو زود می خواهی دیر نخواهم!

این روزها دلم اصرار دارد
فریاد بزند؛
اما . . .
من جلوی دهانش را می گیرم،
وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!!!
این روزها من . . .
خدای سکوت
شده ام؛
خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا،
خط خطی نشود . . .!!!

وقتی می گویم
دوستت دارم
از روی عادت نیست . . .
می خواهم بدانی
تو بهترین اتّفاقی هستی
که برای من افتادی . . .

تمام عمرم را،
فصلِ عاشقانه ی نگاه تو، تکمیل می کند…
وقتی تو نگاه می کنی،
زمستان دیگر یک فصلِ سرد نیست…
نگاهِ تو،
تمام “فصل” ها را “وصل” می کند به گرمای خورشید…

و توفیق من جز به (یارى‌)خدا نیست.

ﻓﺮﻫﺎﺩ ﻫﺮ ﮐﻠﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺯﺩ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻭ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ. ﻫﺮ

ﮐﺎﺭﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ ﺗﺎ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭ،ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ

ﺑﺎﺷﯽ . ﻫﻤﻪ ﻓﮑﺮ ﻭ ﺫﮐﺮﺕ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺷﺪ،ﻧﻪ ﺧﻮﺩ!

می گویند :

عشق خدا به همه یکسانست

ولی من می گویم :

مرا بیشتر از همه دوست دارد

و گرنه

به همه

یکی مثل تو
می داد ...

شاید

" تو "

از شعرهای من چیزی نفهمی!

اما ،

شعرهای من...

خیلی خوب تو را می فهمند!


پانوشت: هزار سال هم بگذرد نگاهت،غافلگیرم می کند. تو در هر لحظه، هزار اتفاقی ...

می دانم
تو که باشی
یک ریز شعر می گویم
من از چشمهای تو
شعرهایم را کش می روم . . .

امروز دوستت دارم
فردا دوباره بیشتر دوستت دارم
فردای فرداها نیز ...
حتی اگر هیچ وقت
نخواهیم
نخوانیم
نبینیم
من باز ...
تمام روزهای آینده
تو را
همچون گذشته
دوست خواهم داشت ...

عجب هوایی داری!
هوایت که به سرم میزند ،
دیگر در هیچ هوایی نمیتوانم نفس بکشم!!
عحب نفس گیر است هوای دور از تو بودن !!!

ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﻌﻨﻲ ﺳﻪ
ﻧﻘﻄﻪﻫﺎﯼ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﺟﻤﻠﻪﻫﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﺪ ...
ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ...

شاید تو

سکوت میان کلامم باشی


دیده نمی شوی اما من تو را احساس می کنم


شاید تو


هیاهوی قلبم
باشی

شنیده نمی شوی


اما من تو را نفس می کشم ...


پانوشت : از "ته دل" این رو نوشتم ...

دوست دارم قصه ام را باز نویسی کنم،
دوست دارم مسیرم را تغییر دهم،....
اما انگار از هر جهت که می روم به تنهایی منتهی میشود!
پس از همین مداد سیاه و اوراق در خواست می کنم:
که در اوج تنهایی نگذارد تنها ترین باشم و نوشتن را برایم توانی "بی اختیار" کنید...!


لاتَکِلنِی اِلی خَلقِک....*

الهی
کارم را به خلق وامگذار....

*صحیفه سجادیه.دعای
22

خدایا …

دلم مرهمی می خواهد از جنس خودت!

نزدیک؛

بی خطر،

بخشنده…

بی منّت … !

من هم


مثل دوربینم


با یک نظر


عکست را به دل گرفتم!

اگر چه هیچ کس تو را نمی بیند در کنار من

ولی

تو با منی

شعر می گویی

حرف می زنی

قدم می زنی

غصه می خوری

و خوشبختی یعنی همین

کودک درون من!


رَبَّنا افْرُغْ علینا صَبْراً

خواستم گله هایم را

یک به یک برایت بگویم

اما ...

بگذریم

عاشق که گله نمی کند!

عادت کرده‌ایم

"من"به وسوسه ‌های "تو"


"تو" به لبیک‌ها "من"...


  اعوذباالله من نفسی

من!

گاهی صبورم،گاهی عجول،سنگین...سرگردان...مغرور...قانع...!

بایک پیچیدگی ساده و مقداری بی حوصلگیه نه چندان تلخ.........

چنان ساده ام که کنجشکهاهم میتوانند در جیبهایم لانه کنند!

باپروانه ای سالها دوست میشوم!برای پای مورچه ام که به گل

می ماند های های گریه میکنم!

این "من ام "

گاهی خوب هستم

و گاهی بَد!


میانگین که بگیری


هیچ! نیستم...


پانوشت : "قلم" خوبم چرا نمی نویسی....؟؟ انگار تو هم درد داری....

در انتظار توام
در چنان هوایی بیا
..که گریز از تو ممکن نباشد
تو
تمام تنهایی‌هایم را
از من گرفته‌ای
خیابان‌ها
بی حضور تو
راه‌های آشکار
جهنم‌اند

کاش میشد لاغر کنم خیلی لاغر...

بیست کیلو بشم!

ده کیلو بشم!

نه! ... ...

سنگینه براش...

پنج کیلو شم ...


تا دوباره برم رو " پاهای مادرم " بخوابم


گفتند عینک سیاهت را بردار

دنیا پر از زیبایست عینکم را برداشتم

وحشت کردم از هیاهوی رنگ ها

آدم ها هزار رنگ می شوند

عینکم را بدهید

میخوام به دنیای یک رنگم پناه ببرم

نگاه ساکت باران بروی صورتم دردانه می لغزد

ولی باران نمی داند که من دریایی از دردم


به ظاهر گر چه می خندم


ولی اندر سکوتی تلخ می گریم .

اثبات دوست داشتن فقط حرف های عاشقانه نمی خواهد !


یک دل ساده می خواهد و یک دنیا مهربانی !


وقتی ثانیه های عمرت را خرج نگاه مهربانش کردی، خرج خنداندن و شاد کردن دلش......

این همه باران؟

نمیدانم این همه باران برای چیست؟
شاید بهتر باشد بگویم :
برای کیست؟

بازگشته ام

با کوله باری از شعر های ناگفته...


تنها اینجا


مکان امن عاشقانه های من است ...


خدایآ … این سرنوشتی که برام بافتی ،

قسمتِ یقه هاش یه خورده تنگه !!!

قربون دستت ، شلش کن

دارم خفه میشم....


کاش بعد از این همه دلقک بازی هایم ،

کسی می آمد ماسک را از روی صورتم برمیداشت !

میگفت : حالا از دردهایت بگو . . . من گوش میکنم . . .


اصلا بگو تمام واژه ها را به کار بگیرند

اگر توانستند یک سطر بنویسند


از عاشقانه های من و دلم


در این هوای غم آلود...!!!

پانوشت : تورا دلیل بودنم میدانم که وجودم را در هوای تو فرش کرده ام !تا دلیل من باشی ..ماهی آب را دلیل شادی و زنده بودنش میداند و من تنها اقیانوس چشمانت را !