تمامِ |دوستت دارم| هایم را
با دَستى برایت نوشتم که به قلبم نزدیکــ تر است !
خود را عاشق میپنداشتم
شهر به شهر
در پی عطرت گشتم
عاقبت،
در میان دلهایی که مسحور تو بود،
خود را مدعیای بیش نیافتم
تمام عکاسخانه های این شهر را
بدنبال یک عکس قدی
شاید هم تمام رخ از عشق گشته ام !!
فتوشاپـــــــــــــــــ بیداد میکند این روزها
ای کاش به جای اینکه
این همه در شهر ما زلزله بیاید
در دلهایمان زلزله بیاید
تا خانه های نفسانی نفسمان
خراب شود!
از شیخ ِ بهایی پرسیدند :
خیلی "سخت " می گذرد ، چـه باید کرد؟
شیخ می فرماید:
خودت که می گویی ، سخت "می گذرد" ،
سخت کــ ه " نمی ماند " !
پس خـــدا را شکــر کــ ه می گذرد و نمی ماند .
دیدی نانوا چطور خمیر نان سنگک را پهن می کند و درون تنور می گذارد...
چه اتفاقی می افتد؟! خمیر به سنگها می چسبد!
اما نان هرچه پخته تر می شود، از سنگها جدا می شود...
حکایت آدم ها همین است؛
سختیهای این دنیا، حرارت تنور است...و این سختی هاست که انسان را پخته تر می کنند...
و هر چه انسان پخته تر می شود سنگ کمتری بخود می گیرد...سنگها تعلقات دنیایی هستند...
ماشین من، خانه من، کارخانه من....
آنوقت که قرار است نان را از تنور خارج کنند سنگها را از آن می گیرند!
خوشا به حال آنکه در تنور دنیا آنقدر پخته می شود که به هیچ سنگی نمی چسبد!
تو در زندگی به چه چسبیده ای؟! سنگ وجود تو کدام است؟
همان قدرکه باید زن رافهمید...!!
مردراهم باید درک کرد...
همان قدر که زن ( بودن ) می خواهد...!!
مردهم ( اطمینان ) می خواهد...
همان قدرکه باید قربان صدقه روی ماه پی آرایش زن رفت..!!
باید فدای ( خستگیهای ) مردهم شد...
همان قدر که بایدبی حوصلگی های زن را طاقت آورد...
( کلافگی های مرد ) راهم باید فهمید..
خلاصه مردوزن ندارد...
به نقطه ی ( ما شدن ) که رسیدی !!
( بهترین ) باش برایش...
بگذارحس کندهیچ کس به اندازه ی تودرکش نمی کند....
بزرگترین اشتباهی که ما آدمها
در رابطه هامون میکنیم اینه که
نصفه میشنویم،
یک چهارم میفهمیم،
هیچی فکر نمیکنیم
و دو برابر واکنش نشون میدیم!!!
خاطره ها
را رشوه میدهم
به روزهایم...
تا از بی توبودن
صدایشان درنیاید......!!
پانوشت: نعره هیچ شیری خانه چوبی مرا خراب نمی کند، من از سکوت موریانه ها می ترسم...!
بنده آنی که در بند آنی .....
پانوشت:
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود، بدیدم و مشتاق تر شدم...
مسخره ترین سوالی
که میشه از یکی پرسید:
میتونم بهت اعتماد کنم؟
در تاریخ حتی یک مورد هم
جواب منفی ثبت نشده!
می بینی بزرگترین آرزوی من چه کم حرف است! " تـــو "
هوای حوا زده به سرم . . .
< آدم > ،
واژه ی گم شده ی من
تا زمانی که
< آدم >
نشده ام
هوای حوا ، هوایی ام نباید
بکند . . .
دخلشان را آوردند ؛
برای عده ای دَخلی پُر از خوبی ...
و برای عده ای دیگر دَخلی پُر از بدی ...!
دیر یا زود دَخل ما را هم خواهند آورد ؛
مراقب باشیم دخلمان را از چه پر می کنیم،
وگرنه واقعا "دخلمان" آمده ....
امروز
فهمیدم
عینک آفتابی ام
چقدر راز نگهدار خوبی ست
وقتی
ستاره های دلتنگی سرازیر از چشمانم را
از دستبرد نگاه نامحرم مردمان این شهر خاکستری
دور نگه می دارد!...
قول میدهی همیشه با من مهربان باشی؟؟
قول قول؟...
هیچ نیازی به التماس کردن به تو نیست...
خودت مهربان بودن را بر خودت واجب کرده ای...
چه معشوق خوبی ... خیال آدم راحت است که نامهربان نمیشود
چقدر زیبا و عاشقانه حرف میزنی...
پسر کوچولوی خواهرم از من بیسکویت خواست.
گفتم: امروز مى خرم.
وقتى به خانه برگشتم فراموش کرده بودم.
دوید جلو و پرسید:دایی بیسکویت کو؟
گفتم: یادم رفت.
شروع کرد و گفت: دایی بَده، دایی بَده.
بغلش کردم و گفتم: دایی جان! دوستت دارم.
گفت: بیسکویت کو؟
فهمیدم دوستى بدون عمل را بچه سه ساله هم قبول ندارد.
چگونه ما می گوئیم خدا و رسول و اهل بیت و شهدا را دوست داریم، ولى...
در عمل کوتاهى می کنیم؟!
پانوشت : تقدیم به شهدای گمنام میهمان شهرمان...
بعضی مفاهیم، دارند تبدیل به افسانه میشوند
مفاهیمی چون:
عشق
پایمردی
همراهی
رفاقت
ثبات …
اگر کمی، فقط کمی از آن را جایی دیدید
فریز کنید، به فصلش؛
فصل دلتنگی
به کارتان میآید …
ﻣﺎ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭﻳﻢ ﺑﻪ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ
ﻭ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﺎﻱ ﻧﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻱ
ﮐﻪ ﭘﺸﺖ ﺩﻳﻮﺍﺭ ﻏﺮﻭﺭﻣﺎﻥ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ
ﻭ ﻣﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻠﻌﻴﺪﻳﻢ
ﺗﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻴﻢ
ﻣﻨﻄﻘﻲ ﻫﺴﺘﻴﻢ
بابا دلت پاک باشد. دل پاک باشد ، کافی است!
نکته :
آن کسی
که تو را خلق کرده است،
اگر فقط دل پاک کافی بود،
فقط میگفت:
«آمنوا»
اینکه کنار «آمنوا» گفته:
«آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات»
یعنی هم دلت پاک باشد،هم کارت
همیشه برای عاشق شدن ،
به دنبال باران و بهار و بابونه نباش !
گاهی
در انتهای خارهای یک کاکتوس ،
به غنچهای میرسی
که ماه را بر لبانت مینشاند
و آن وقت"تو" می رسی
به ساحل امن...
پانوشت : هر پرهیزکار گذشته ای دارد وهر گناه کار آینده ای ، اگر قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنم، دنیا تمام تلاشش را می کند تا مرا در شرایط او قرار دهد تا ثابت کند در تاریکی همه ی ما شبیه یکدیگریم!! عاقلانه فکر کنیم خواهشأ !
بعضی ها هستند که یک جورِ خاص دوست داشتنی اند.
یک جور عجیب دلنشین اند.
دست خودشان هم نیست.
انگار خدا یک جورِ دیگر آفریده شان.
مثلاً ساعتها کنارشان می نشینی وخسته نمی شوی.
اصلاً سیر نمی شوی از شنیدنِ صدایشان.
مثلاً همان ها که وقتِ خداحافظی یهو دلت می گیردو ته دلت می گویی: کاش بیشتر می ماندی!
اسم اش را عشق نمی گذارم.
شاید یک دوست داشتنِ عجیب است که هر کسی ممکن است حس اش کند.
من اسمش را "عزیزِ دلِ کسی بودن" می گذارم!
بعضی ها عزیز دلت* هستند.
همان ها که همیشه دل ات قرص است که تا آخر عمر با همان کیفیت کنارت هستند.
همانها که دلگیرتان نمی کنند.
همان ها که دوست داشتنشان بی قید و شرط است.
در زندگیِ هر کسی بعضی ها وجود دارند که اصلاً نمی توان که دوستشان نداشت.
و...مـن چقدر این بعضی ها رو دوست دارم !
زمین بهشت می شود…
روزیکه مردم بفهمند ،
هیچ چیز بدتر نیست از قضاوت و مسخره کردن دیگران…!
هیچ گناهی بدتر از حق الناس نیست ..!
هیچ ثوابی برتر از خدمت به دیگران نیست …!
هیچ کس اسطوره نیست الا در مهربانى و انسانیت…!
هیچ چیزی با ارزشتر از انسانیت نیست…!
هیچ چیز جاودانه نمی ماند جز عشق…!
هیچ چیز ماندگار نیست جز خوبى و بدی ...
این حوالی..
کسی هست که
بوی عطر عجیبش از بین برگهای کتاب می آید
بوی تازگی می دهد عطرتنش
دستانش گرم است
و نگاهش نجیب
آری این حوالی
هنوز هم فرصت عاشقی هست
در طی بعضی طوفان های زندگی
کم کم " یاد می گیری" که نباید
توقعی داشته باشی مگر
از خودت.....
متوجه می شوی بعضی ها را
"هر چند" نزدیک نباید باور کرد
متوجه می شوی روی بعضی ها
"هر چند "صمیمی نباید
حساب کرد...
می فهمی بعضی ها را "هرچند"
آشنا نمی توان شناخت....
چرا که گاهی انسانها از آنچه
دوست داشته باشد سخن
می گویند...نه آنچه هستند.....
و این اصلا "تلخ"نیست
شکست نیست...
آگاه شدن نام دارد.....
ممکن است در حین آگاه شدن
درد بکشی...
این آگاهی دردناک است
اما......
تلخ هرگز.......
گاهى براى روزهاى تلخ بى حوصلگى
یک بوسه
بوى خوش یک پیراهن
و یا شنیدن یک دوستت دارم ساده
یک جور خوبى
حال آدم را عوض مى کند
و اینطور آدم مى فهمد
لذت دنیا
داشتن کسى ست
که دوست داشتن را بلد است
به همین سادگى ..
*دوستان عزیزم :
سرمایه های هر دلی حرف هایی است که برای نگفتن دارد!
پانوشت : تقدیم به همسفر زندگی من....
آدما مثل مدادن
غم و غصه ها مثل مداد تراش!
تراشیده شدن سخته
درد داره...چه کنیم؟!
قاعده ی زندگی همینه!
تا کوتاه نیای! به کار نمیای!
فقط!
با مداد تراشیده، میشه نوشت!
امروز 18 مرداد هست
و به زبان ساده می نویسم
زاد روز ، یا همان روز "تولدم"
پانوشت : ممنونم از همه دوستان خوبم که با پیامک تبریک گفتند به ویژه از " همسرم " ......
لحظه هایی هستند که هستیم
اما خودمان نیستیم
انگار روحمان می رود
همان جا که می خواهد
بی صدا ... بی هیاهو ...
همان لحظه هایی که راننده می گوید : " رسیدین آقا "
فروشنده می گوید : " باقی پول را نمی خواهی ؟ "
راننده تاکسی می گوید : " صدای بوق را نمی شنوی ؟ "
و مادر صدا می کند : " حواست کجاست ؟ "
ساعت هایی که شنیدیم و نفهمیدیم
خواندیم و نفهمیدیم
دیدیم و نفهمیدیم
و تلویزیون خودش خاموش شد
آهنگ بار دهم تکرار شد
هوا روشن شد ... تاریک شد ...
چایی سرد شد ... غذا یخ کرد ...
در یخچال باز ماند و در خانه را قفل نکردیم
و نفهمیدیم کی رسیدیم خانه
و کی گریه هامان بند آمد
و کی عوض شدیم
کی دیگر نترسیدیم
از ته دل نخندیدیم
و دل نبستیم
و چطور یکباره آنقدر بزرگ شدیم
و موهای سرمان سفید
و از آرزوهایمان کی گذشتیم ؟ !
" یک لحظه سکوت برای لحظه هایی که خودمان نیستیم "
از رها کردن نترس
باور کن هیچ کس نمی تواند
چیزی که مال توست را از تو بگیرد
و تمام دنیا
نمی توانند چیزی که مال تو نیست را برایت حفظ کنند
همه چیز ساده است
زندگی... عشق...
دوست داشتن... عادت کردن...
رفتن... آمدن...
اما چیزی که ساده نیست
باور این ساده بودن هاست..
در حسرت گذشته ماندن ...
چیزی جز از دست دادن امروز نیست ...
ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺁﯾﯽ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ،
ﻣﻨﻈﻢ ﻭ ﺩﻗﯿﻖ،
ﮐﺴﯽ ﻗَﺪﺭَﺕ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ
ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭﺕ
ﺳﺎﯾﻪ ﺑﺎﻧﯽ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﺳﺎﯾﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺴﻨﺪﻧﺪ ﻭ
ﺑﺮ ﺗﻮ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ
ﺑﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﻭ ﻫﺴﺖِ ﺁﻥ ﺳﺎﯾﻪ
ﺍﺯ ﺗﻮﺳﺖ
ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺍﻣﺎ
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﻭﯼ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺗﺎﺑﻨﺪ ...
ﻭﻟﯽ ﻣﺎﻩ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ
پناه میبرم به خدا
از عیبی که؛
امروز در خود می بینم،
و دیروز
دیگران را به خاطر،
هـمان عیب؛ ملامت کرده ام.
محتاط باشیم؛ در سرزنش؛
و قضاوت کردن دیگران.
وقتی؛
نه از دیروز او خبر داریم؛
نه از فردای خودمان...
ﺧﺴﺮﻭ ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﮔﻔﺖ:
ﮔﺎﻫﯽ...!!
ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ،
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ
ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ...
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ.!!
ﮔﺎﻫﯽ...!!!
ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ،
ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ...
ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪی،
ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩای!!!
ﮔﺎﻫﯽ...!!!
ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻫﯽ،
ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ...
ﺗﺎ ﺁن را ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨﺪ!!!
ﮔﺎﻫﯽ...!!!
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ،
ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ:
ﻓﺮﻕ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ نمیفهمد...!
فراموشت نکردهام؛
فقط
…. لحظهای از همیشه
…….. که نام تو را مشق میکردم
نسیمی وزید و…
ورق برگشت
ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ، ﺩﺭ ﻫﺮ ﮐﺲ ، ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺷﻪ...!
ﯾﮑﯽ ، ﺩﯾﮕﻪ ﺷﯿﮏ، ﻧﻤﯽ ﭘﻮﺷﻪ..
ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ، ﺁﺭﺯﻭﯾﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ..
ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻧﻤﯿﺪﻩ..
یکی دیگه ب خودش نمیرسه...
ﯾﮑﯽ مدام ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﮔﻮﺵ ﻣﯿﺪﻩ..
ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ، عکس ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﻩ...!
یکی محبت نمی کنه ...!
یکی دیگه محبت نمیپذیره ...!
و.....
اینگونه است ک ﺍﮐﺜﺮ ﺁﺩﻣﻬﺎ در ٣٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻧﺪ و ﺩﺭ ٨٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﻓﻦ میشوند...!
مردم موهای صافشان را فر میزنند
و آنها که موی فرفری دارند مویشان را صاف می کنند
عدهای جلای وطن کرده به خارج میروند
و آنها که خارج هستند و نمیتوانند بازگردند برای وطن دلشان لک زده و ترانهها میسُرایند
مجردها میخواهند ازدواج کنند
متأهلها میخواهند طلاق بگیرند
عدهای با قرص و دارو از بارداری جلوگیری میکنند
و عدهای دیگر با دارو و درمان بهدنبال فرزنددار شدن هستند
لاغرها آرزو ﺩﺍﺭﻧﺪ کمی چاق بشوند
و چاقها با مصرف قرص و دارو هر روز سعی در لاغر نمودن خود دارند و همواره حسرت لاغری را میکشند
شاغلان از شغلشان مینالند
بیکارها دنبال شغلند
فقرا حسرت ثروتمندان را میخورند
ثروتمندان از دغدغهی نداشتن صفا و خونگرمیِ فقرا مینالند
افراد مشهور از چشم مردم قایم میشوند
مردم عادی میخواهند مشهور شوند
سیاهپوستان دوست دارند سفیدپوست شوند
سفیدپوستان خود را برنزه میکنند
هیچکس نمیداند تنها فرمول خوشحالی این است:
"قدر داشتههایت را بدان و از آنها لذت ببر"
قانون های ذهنی میگویند خوشبختی یعنی "رضایت"
مهم نیست چه داشته باشی یا چقدر،
مهم این است که از همانی که داری راضی باشی آنوقت ”خوشبختی”
یک نفر گفت: امام رضا! «لا تَنسِنِی مِن الدّعا»، من را فراموش نکن از دعا.
آقا امام رضا (ع) فرمود: شما از کجا میدانی من شما را فراموش میکنم که نیاز بود تذکّر بدهی؟
گفت: آقا! ببخشید.
آقا فرمود که چرا گفتی ببخشید؟
گفت: خب شما من را فراموش نمیکنید از دعا. فرمود روی چه حسابی؟ حسابش را بگو.
گفت: آقا! شما شیعیانتان را دعا میکنید من هم جزء شیعیانتان هستم. خب پس حتماً برای من هم دعا میکنید.
آقا فرمود: نه، اینجوری نیست. وقتی تو دوست داری من برای تو دعا کنم، همان
لحظه من دستم را می برم بالا و با اسم برای تو دعا میکنم.
....
آقایان و بانوان محترم!
الان امام زمان (ع) نسبت به ما مثل امام رضا (ع) است یا نه؟
چرا شُل جواب میدهید؟ هست یا نیست؟
ما باور میکنیم که تا هوس کنیم آقا امام زمان دعایمان کنند همان موقع
حضرت دستشان را برده اند بالا دارند با اسم خصوصی برای ما دعا میکنند؟
میتوانیم این را باور کنیم؟
یا امام زمان (عج) برای ما دعا کن ...
"به نقل از حاج آقا پناهیان"
مادر
روسری ات را بردار تا ببینم، بر شبِ موهایت؛
چند زمستان برف نشسته است؛
تا من به بهار رسیده ام ...!
سلام به "آنها" که همیشه دم دست هستند...
آدم هایی که عجله ندارند.
"آنها" که «گوش» هستند.
"آنها" که هوای گفتگو دارند.
"آنها" که کلمه به کلمه با تو هستند.
"آنها" که وقتی تلفنی با آنها حرف می زنی مرتب نمی گویند: " " باشه باشه " ، که یعنی خداحافظی.
" آنها " که بلند می گویند: دوستت دارم.
جانم در می رود برای "آنها" که نیمه راه نیستند. نیمه تمام نیستند. پلاک موقت نیستند. یک روزه نیستند.
"آنها" که مدام هستند.
"آنها" که جنس روابط شان همیشگی است.....
آنها که کیفیت خاصی دارد بودنشان....
آنها که رنگ میدهند به زندگی کمرنگ ما .....
آنها که نگاهشان نوری ست پرفروغ در این روزهای بی فروغ......
سلام به "آنها" که تمام نمی شوند.
هرچند کمیابند..
دوست زیبای من
گاه
چرخش یک نگاه بی قرار ؛
زبان هزار حکایت پنهان است
و
آه ؛
تنها واژه ی مشترک گفتگو ...
به جذابیت های زمین دل می بندم.
پانوشت: با من باش که عمق فکرم رنگ فلسفه زمین نگیرد
میخواهم برای یک بار
ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ بگیرم....
ولی ﻃﺎﻗﺖ ﺍﺳﻢ ﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ !
پانوشت:" دنیا " فهمید که خیلی حقیر است . . . وقتی گفتم : یک موی " تو" را به دنیا نمیدم !!!!
چشمان ابری مرا به دل نگیر
باران نمیشوم،
من این بغض نشکستنی را
تا ابد،
نذر بودن تو کرده ام ….
پانوشت:
"کاملا با ربط"
شهید تجلایی: در هر حال پرهیزگار باشید و خدا را ناظر براعمال خود بدانید یاور ستمدیدگان و مستمندان جامعه و یاور تمام مستضعفان باشید مبادا بتیمان و فرزندان شهدا را از یاد ببرید.
دستانت را در برابرم مشت میکنی
و میپرسی, گل یا پوچ؟
و من در دلم می گویم فقط دستانت...!!!
خدایا
این بندِ دلِ آدم کجاست؟؟
که گاهی با یک
اسم ...
نگاه ...
با حضورِ یک نفر...
و یا با یک لبخند ...
... “پاره می شود”
و تا یک عُمر به بندِ دلِ "او" گره نخورد،
آرام نمی گیرد!
خدایا ...
تو را به وعده "وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً" قسم میدیم...
"بند دل همه جوونها رو زودتر به بند دل کسی که قسمتشون کردی گره بزن و کمکشون کن رفتارشون در زندگی مشترک طوری باشه که بتونن یه عُمر خوشبختی رو تجربه کنن ..."
الهی آمین
من این " نمی توانم بخوابم" های هر شبه را
به حساب تو بگذارم
یا به حساب این همه دزد چند ملیتی
که روی مه گرفتگی این پنجره
با خط خوش
یادگاری های ناخوش می نویسند!
ببخشید!
چه کسی برای بار اول ((بی خیال)) را
در دامنه ی لغات ما فارسی زبانان چپاند؟
میخواستم برای شادی روحش
دعا کنم
سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند
که نه از "دوزخ" بترسی
و نه از "بهشت" به رقص درآیی
فقط عشق خودش را بخواهی ...
قصه ی عشق ، انسان بودن ماست
و انسان بودن یعنی آزاد بودن از قید بندگی همه و فقط عبد خدا بودن ...
انسان بودن یعنی به خلق خدا عشق ورزیدن ...
اگر خوبی کردی و کسی احساست را نفهمید مهم نیست
سرت را بالا بگیر و لبخند بزن
فهمیدن احساس
کار هر آدمی نیست!
تو برای خدا مردمان را دوست بدار و به آنها خدمت کن،
او خودش از تو برای کارهای خوبت از تو پیشاپیش تشکر کرده است ...
پدرم مرد دانایی هست
گه گداری پندم میدهد
همیشه می گوید :
پسر جان مبادا با آبروی کسی بازی کنی
مبادا دختر مردم بشه چک نویس احساساتت
مبادا دختری رو دلبسته خودت کنی و فرداها نتونی جوابگو باشی
یک روز در جواب همه ی نصیحت هاش ، نیشخندی زدم و گفتم :
ای بابا ؛ دوره ی این حرفا گذشته
دخترای این دوره زمونه خودشون چراغ سبز میدن
خودشون دلشونه...
خودشون از خداشونه...
پدرم تو چشمام نگاه کرد و گفت :
پسر جان زلیخا زیاده ، تو " یوسف " باش...!!!
همین که این جمله رو شنیدم
مو به تنم سیخ شد
زبونم بند اومد
دیگه هیچ جوابی نداشتم که بدم
واقعا هم حق میگفت
همیشه زلیخا زیاد بوده و هست ؛
اون منم که باید " یوسف " باشم....
دعا بکن،ولی اگر اجابت نشد،با خدا دعوا نکن و میانه ات به هم نخورد.
چون تو جاهلی و او خبیر و عالم است.
خدا کاری را اشتباه نکرده که با دعای تو به اشتباهش پی ببرد و آن را درست کند!
بخل هم نورزیده است که با التماس تو دست از بخل بردارد و انچه را که مصلحت تو بود ودر اثر بخل نداده بود،به تو بدهد!
این بنده نداند که چه می باید خواست
داننده تویی آنچه تو دانی آن ده ...
سن پری سن گوزلیم منده کی بیر ساده جوان
قانادیم یوخدی اوچام سنله جانیم بوردا دایان
سن کی وارسان منه بیر دونیا حریف اولمیاجاق
جانیمی ایسته وریم جان سنه قورباندی اینان
.
فیلم خودتان را بگیرید و بگذارید جلوی خودتان، ببینید می خواهید این فیلم را جلوی همه پخش کنند؟
با مادرم چگونه حرف زدم؟
با فرزندم چطور برخورد کردم؟
به دوستم چه گفتم؟
اگر حاضر نیستی این فیلم را بقیه مردم ببینند یعنی خوب نیستی!
این یک تعریف از تقواست که تمام اعمالت را روی سرت بگذاری و بروی بازار دوری بزنی و شرمنده نشوی.
خداوند این امکان را به ما داده که هر روز خودمان را اصلاح کنیم.
مغفرتی بالاتر از این هست که هر روز با محاسبه نفس می توانی خودت را اصلاح کنی؟
" استاد الهی قمشه ای "
” سکوت “
خطرناکتر از حرفهای نیشدار است
کسی که سکوت میکند ،
روزی
” سرنوشت “
حرفهایش را به شما خواهد گفت
مهم بودن رو فراموش کن
روزنامه ی روز شنبه زباله ی روز یکشنبه است
زندگی کن به شیوه خودت
با قوانین خودت
با باورها و ایمان قلبی خودت
مردم دلشان می خواهد
موضوعی برای گفتگو داشته باشند
برایشان فرقی نمی کند چگونه هستی
هر جور که باشی
حرفی برای گفتن دارند
اگر به تو آموختند که پسرا شیرن، دخترا موشن؛
شهید مطهری به من آموخت زن و مرد متفاوت هستند و نباید یکسان باشند، چون ظلم به زن است یکسانی.
اگر غیرت را دخالت معنا کردند و با حیا شدن را در صندوق کردن؛
شهید مطهری به من گفت غیرت، عشق مرد به ناموسش است؛ و حیا، احترام زن به خودش.
اگر گفتند که مرد میتواند زنش را بزند؛
اسلام به من آموخت که زن ریحانه است و مرد وظیفه دارد تمام اسباب راحتی و آسایشش را فراهم کند...
اگر به تو آموختند که بی حیایی زن برایش آزادیست و با چادر او را اسیر میکنیم؛
شهید مطهری در کتاب حقوق زن به من آموخت که حجاب امنیت است و بی حجابی اسیر دست مردان هوس باز شدن.
اگر گفتند که زن عقلش نصف مرد است و نمی تواند به تنهایی در دادگاه شهادت دهد؛
شهید مطهری در کتاب حقوق زن به من گفت که زن احساسات و عواطفش دوبرابر مرد است و از این رو ممکن است در شهادت دادن دچار تزلزل شود.
اگر به تو گفتند که دیه زن نصف دیه ی مرد است چون ارزشش کمتر از مرد است؛ شهید مطهری در کتاب حقوق زن به من آموخت که اگر مرد کشته شود برای اینکه همسرش فرزندان را در آسایش و دور از دغدغه معیشت بزرگ کند، دیه او دو برابر است.
گله از من نکن
اگر شبها سر کشیدم
به خوابهای خوشت
بهترین مردها نمیفهمند
زن عاشق
چقدر کمصبر است !
در بازی زندگی
یاد می گیری
اعتماد به حرفهای قشنگ بدون پشتوانه
مثل آویختن به طنابی پوسیده ست
یاد می گیری
نزدیک ترین ها به تو گاهی می توانند دورترین باشند
اهای تویی که تازه وارد دنیای مجازی شدی!..
تنهایی هیچکس را باور نکن...
این ملت عشقشون را هم قایم میکنن
تا بی دردسر هرزگی کنن...
از سگ کمتر است کسی که به وفایش
اعتمادی نیست...قلاده اش را باز کن تا برود!...
یک کلمه بیشتر هم نمیخواهد؛
لازم نیست یک سخنرانی بکنید.
کسی که میبینید خلافی را مرتکب میشود . . .
بگویید این کار شما خلاف است، نکنید؛
لازم هم نیست که با خشم همراه باشد.
شما بگویید، دیگران هم بگویند
گناه در جامعه خواهد خشکید.
امام خامنه ای حفظه الله
پانوشت : این پست رو نوشتم برای دوستان "بسیجی" ام که به حرف آقا دقت کنند!
من نمیفهمم چرا
هیچ کس نمی نویسد از مردهـا؟؟؟
از چشمها و شانهها و دستهایشـان...
از آغوششان...
تو را سفید می نویسم که ازدحام تمام رنگ هاست
و عاشقانه می خوانم
عشقی که حاصل جمع تمام عاطفه هاست !
امروز هر چقدر بخندی و هر چقدر عاشق باشی
از محبت دنیا کم نمیشه پس بخند و عاشق باش
امروز هر چقدر دلها را شاد کنی
کسی به تو خورده نمیگیره پس شادی بخش باش
امروز هرچقدر نفس بکشی
جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمیشه
پس از اعماق وجودت نفس بکش
امروز هر چقدر آرزو کنی چشمه ی آرزوهات خشک نمیشه پس آرزو کن
امروز هر چقدر خدا را صدا کنی خدا خسته نمیشه
پس صدایش کن
او منتظر توست
او منتظر آرزوهایت
خنده هایت
گریه هایت
ستاره شمردن هایت
و عاشق بودن هایت است
امروز امروز است...
انسانیت غذا دادن به گدا نیست...!
وقتیکه اندازه آن گدا ،گرسنه باشی...
و غذایت را به او بدهی ، انسانی...
خوب یادم هست ...
زمانی که تو را بدست آوردم لبخند زدم ...
به پشت سر خیره شدم چیزی نبود !!!
تمام دنیایم را برای تو از دست داده بودم!
2 باره لبخند زدم چون می ارزید!
اگر تو نبودی همین لبخند راهم نداشتم...
زن ...
با چشمانش حرف میزند ؛
دوست داشتنش را با نگاهش میگوید ،
دلتنگی در چشمانش اشک میشود !
وقت شادی ؛
چشمانش برق میزند ...
وقت عشق بازی
چشمانش خُمار میشود ،
تمام دنیا را میشود در چشم زن خلاصه کرد !
تو گفتی "عدالت اجتماعی" و ما حتی از حال و روز همسایه غافل ماندیم...
تو گفتی "وجدان کاری و انضباط اجتماعی" و ما گاهی یواشکی چراغ قرمز ها را نادیده گرفتیم...
تو گفتی "انضباط اقتصادی" و ما گاهی در مورد اموالمان حساسیت به خرج ندادیم که صد در صد حلال باشند...
تو گفتی "نهضت خدمت رسانی به مردم" و ما نهضت خدمت رسانی به جیب خودمان را اجرا کردیم...
تو گفتی "همبستگی ملی و مشارکت عمومی" و ما حتی در خانواده خودمان رای دیگران را مقدم بر رای خودم ندانستیم...
تو گفتی "نوآوری و شکوفایی" و ما حتی در یک تحقیق ساده دانشگاهی خلاقیت به خرج ندادیم و مطالب را کپی پیست کردیم...
تو گفتی "اصلاح الگوی مصرف" و ما حتی هنگام مسواک زدن شیر آب را نبستیم...
تو گفتی "همت مضاعف و کار مضاعف" و ما حتی کاری را که بر عهده مان گذاشته شده بود به درستی انجام ندادیم...
تو گفتی "تولید ملی ‘ حمایت از کار و سرمایه ایرانی" و ما حتی حاضر نشدیم برای خانه خودمان یک وسیله برقی ایرانی بخریم...
تو گفتی "اقتصاد و فرهنگ" و ما حتی کار اشتباه دوست صمیمیمان را به او گوشزد نکردیم...
و ما از ولایتی بودن تنها یک ادعا داریم...
گاهی می آید
زمزمه ی یک نسیم
آری...
اینبار خبری از قاصدک نیست
کجاست؟؟؟
شاید تنها می خواهد...
موهایت را به رسم دستانم
اندکی نوازش دهد!!!
نمی دانم چشمانت با من چه میکند!!!
فقط وقتی که نگاهم میکنی چنان دلم از شیطنت نگاهت می لرزد
که حس می کنم چقدر زیباست
فدا شدن ...
برای چشمهای که تمام دنیای من است...
بگو شب از کجای قصه شروع می شود
که عبور ستاره ای بر مدار ابدیت,
بهانه های کوچک خوشبختی را
به ذهن خسته من هدیه می دهند...؟!
مستی غریبانه ای بوده است شاید,
که سرگردان در فاصله کوتاه لب هامان,
سرود آزادی خوانده است شبی.
بگو به آسمان بگو...
بوسه ها پرواز نخواهند کرد!!
اینجا . . .
نمی توان به کسی نزدیک شد
آدمها . . .
از دور دوست داشتنی ترند . . . !
پانوشت : این حقیقت دنیای مجازی هست!
به لبخند هایمان
* و اِن یَکاد *
آویزان میکنم..!
این روزها
درحوالی دلخوشی های مآ
کسی نظرش را
"تنگ"
کرده است...!
" شهدا راضی نیستند
از روی کسی رد بشن
تا به آرامش برسن !
هر چند بعضی ها از روی شهدا رد شدن
و
به خیلی چیزا رسیدن . . . "
لحظه هایی هستند که هستیم...
چه تنها،چه در جمع...اما خودمان نیستیم...
انگار روحمان می رود، همان جا که می خواهد...
بیصدا!!! بی هیاهو!!!همان لحظه هایی که...
من مینویسم ازعشق بین زوج های مذهبی....
مینویسم از محبت هایی که اساسش عشق به خداست...
غفلت از من بچه مذهبی هست ...که نگذاشتم دیده شوم....
کسی عشق های آسمانی ما را ندیده....
مینویسم تا بدانند عشق اصلی مال ما بچه مذهبی هاست ..
نه آن عشق های پوچ خیابانی....
پانوشت : تقدیم به همسرم که هر روز که می گذرد من رو به خدا نزدیکتر می کند!
در من کوچه هاییست که با تو ...
سفر هاییست که با تو ...
روزهاییست که با تو ...
شبهایست که با تو ...
عاشقانه هایست که با تو ...
نگشته ام .
نرفته ام .
سرنکرده ام.
آرام نیافته ام .
نگفته ام .
می بینی چقدر با تو کار دارم ؟؟؟!!!
پانوشت : تقدیم به همسرم...
هنگامی که در زندگی اوج میگیری،
دوستانت می فهمند تو چه کسی بودی
اما هنگامی که در زندگی، به زمین می خوری،
آنوقت تو میفهمی که دوستانت چه کسانی بودند.