بعضی حس ها
دستِ خودِ آدم نیست .
شبیه همین ناراحتیِ چسبناکی که هی قطره قطره ،
بزرگ و بزرگ تر می شود .
شبیه میل به شنیدن "یکی هست" ...
"خدا که هست "...
بغض عمیقی در من رخنه کرده "خدایا میدانم که هستی " ....
+امروز به این نتیجه رسیدم شبیه ترین چیز به خدا، سکوت ست!
برای آدمی کافی ست
با هر دلتنگی به امتحان کشیده شدن؛
دلتنگی برای یک شهر،
دلتنگی برای یک صدا،
حتی دلتنگی برای یک نفس...
خدایا
این روزها نگرانی هایم شده صفر
دغدغه هایم بیست
عقلانیت ده
ذهنیات را افتاده ام
گفته اند اگر حضورت راقبول شوم
امید و ظهور را معادل سازی می کنیم!
حضورت را کجا درس می دهند؟
سرمشق های انتظار را گم کرده ام!
جمعه صبح ها کلاس فوق العاده حضور توست
من شاگرد خوبی نیستم!
درس ها زود به زود فراموشم میشود
استاد؛ خودت کاری کن ...
خدایا...
یاریم کن نگاهم
در افق این فضای مجازی
جز برای تو...
نبیند
و جز برای تو ...
کلیدی را نفشرد
خود را عاشق میپنداشتم
شهر به شهر
در پی عطرت گشتم
عاقبت،
در میان دلهایی که مسحور تو بود،
خود را مدعیای بیش نیافتم
آتشی است
در دلم
که هیچ کس را
جرات گذشتن از آن نیست!
نترس ابراهیم من!
بگذر،
آتشی که تو از آن بگذری،
سرد می شود ...
مگسی را کشتم
نه به این جرم که حیوان پلیدیست بد است
و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
طفل معصوم به دور سر من می چرخید
بخیالش قَندَم
یا که چون اغذیه مشهورش
تا به این حد گَندَم
ای دو صد نور به قبرش بارد
مگس خوبی بود
من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد
مگسی را کشتم....
تمام عکاسخانه های این شهر را
بدنبال یک عکس قدی
شاید هم تمام رخ از عشق گشته ام !!
فتوشاپـــــــــــــــــ بیداد میکند این روزها
ای کاش به جای اینکه
این همه در شهر ما زلزله بیاید
در دلهایمان زلزله بیاید
تا خانه های نفسانی نفسمان
خراب شود!
خدایا ... !
یا خیلی برگردون عقب
یا بزن بره جلو!
اینجای فیلم زندگیم
خیلی "خش" داره …
درد نوشت: امروز رفتم بازار برای خرید!!! چقدر گران شده همه چیز!!فروشنده گفت برم از انبار جنسو بیارم منم باهاش رفتم و:
دیگر حرف های دلم را انبار می کنم! این روز ها هر چه را " انبار کنی" گرانتر می شود...
کاش نارو هم مثل لایک زدنی بود . . .
میزدم میزدی . . .
نمیزدم نمیزدی . .
پانوشت: امروز یکی خیلی ناراحتم کرده ولی من همیشه سعی کردم هیچی تو دلم نباشه....همین
بیچاره چوب کبریت ،
آتش از سرش شروع شد
و بر جانش افتاد ؛
مراقب فکرت باش !!!
پانوشت: این جمله ام رو مینویسم برای یکی از دوستان " ....." شاید عبرتی باشد برای خلایق!
چقدر دلم یک لحظه گرفت
یاد تو افتادم
یاد اون همه مهربانی هات
بالام جان گفتن هات
یاد تو
خان ننه
پانوشت:
داشتم کشمش می خوردم یاد تو افتادم همیشه وقتی می آمد خونه ما توی جیبش برایمان کشمش می آورد! خدا رحمتش کنه جاش توبهشت هست یقینا"...دوستان خوبم قدر مادربزرگ هاتون رو بدونید.
از شیخ ِ بهایی پرسیدند :
خیلی "سخت " می گذرد ، چـه باید کرد؟
شیخ می فرماید:
خودت که می گویی ، سخت "می گذرد" ،
سخت کــ ه " نمی ماند " !
پس خـــدا را شکــر کــ ه می گذرد و نمی ماند .