چوپان قصه ما دروغگو نبود !!
او تنها بود
و از فرط تنهایی فریاد گرگ سر می داد ،
افسوس که کسی تنهایی اش را درک نکرد
و در پی گرگ بودند
و در این میان فقط گرگ فهمید
که چوپان تنهاست . .
پانوشت:یه وقتایی دلم میخواد سکوت کنم،انگارتوی این سکوت یه صدایی میشنوم:صدایی که میگه:“می دونم بنده من ، می دونم