داشت رو زمین با انگشت چیزی می نوشت
رفتن جلو دیدن چندین متر صدها بار نوشته
* حسین *
طوریکه انگشتش زخم شده !
ازش پرسیدن:حاجی چکار میکنی ؟؟
گفت:
چون میسر نیست من را کام او.. عشق بازی میکنم با نام او ..
خاطره ای از شهید پازوکی
سایت جالبی داری
خسته نباشی
اگه دوست داشتی باماتبادل لینک داشته باشی خبر بده
montazer.mihanblog.com