سلام عباس...
میخواهم سر صحبتم رو با تو آغاز کنم تویی که اسطوره شهدا برای من در زندگی هستی تویی که در یک کلام ""عاشق توأم""
امروز تولد توست درست سه روز بعد هم تولد من!چقدر خوشحالم که در یک ماه متولد شدیم...عباس جان میدانم که میبینی اوضاع و شرایطم رو...هنوز هم اسوه و الگوی روزهای سخت من هستی امروز نیز به نیت تو مینویسم...
مقام معظم رهبری در مورد شهید بابایی میفرمایند: «این شهید عزیزمان انسانی مؤمین و متقی و سربازی عاشق و فداکار بود و در طول این چند سالی که من ایشان را میشناختم، همیشه بر همین خصوصیات ثابت و پابرجا بود... او هیچگاه به مصالح خود فکر نمیکرد و تنها مصالح سازمان و انقلاب و اسلام را مد نظر داشت. او فرماندهی بود که با زیردستان بسیار فروتن و صمیمی بود؛ اما در مقابل اعمال بد و زشت، خیلی بیتاب و سختگیر بود... این شهید عزیز یک انقلابی حقیقی و صادق بود؛ و من به حال او حسرت میخورم و احساس میکنم که در این میدان عظیم و پرحماسه از او عقب ماندهام.»
عباس عزیز دستم رو بگیر....گاهی آدم کم میارد مثل این روز های من که واقعا کم آوردم....

راستش بی پرده بگویم:
ما روزگار جنگ را ندیدیم، اما در جنگ روزگار، خون دل خوردنهایمان ما را مبدل به شهیدان بی تاب کرده نه مزار داریم نه بی مزاریم! که ما را نه چون لاله ها روی دست، که چونان آلاله ها زیر پا تشییع می کنند!!
عباس عزیز هوا بس ناجوانمردانه سرد است...!
سردم شده... احساس می کنم از شدت سرما گوشه ای نشسته ام و به خود می لرزم... احساس می کنم سرما امانم را بریده و تاب و توان را از من ربوده... احساس میکنم یخ زده ام.
من انسانم..! راستش را بگویم از یک جایی به بعد به خودت که میآیی پر شدی از رفت و آمد رویاهای پابرهنهای که اعتبارشان نسبت مستقیم دارد با آرزوهای خطور نکرده در سر واقعیت!
شاید بارها و بارها این ضرب المثل قدیمی گوش را نوازش کرده باشد:
اگر بخواهیم حرف حرف دل باشد و اسارت عقل و یا عقل گوید و خاموشی دل! آری، همرنگی با هر جماعتی و با هر قیمتی ولو ناچیز ارزنده است!!! این است مراوده ی عقل و دل! شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که با جماعتی روبرو شده اید که قلب و فکر و زبان و عملشان با آنچه باور و عقیده ی شماست مغایرت دارد. و یا با جامعه ای (هر اجتماعی) که در آن، آنچه که باید باشد با آنچه که هست خیلی فاصله دارد! یعنی واقعیت در آن، حقیقت نیست.
انسان، ذاتا حقیقت خواه است و نه واقع خواه! به دنبال حق است و نه واقعیت!! تا بحال چقدر همرنگ واقعیت شده ایم و حقیقت را به فراموشی سپرده ایم!؟ تابحال چقدر واقعیت را به روح پاکمان تحمیل و این امانت را خدشه دار کرده ایم!؟ اصلا تاحال چقدر به دنبال حقیقت بوده ایم!؟
سرتان را درد نیاورم، مگر نه این است که بالاترین جهاد، جهاد با نفس است; پس رسوایی در راه ثبات حق ارزنده ترین جهاد خواهد بود. اجازه دهید در پایان حرف دلم مختصر و انشاءالله سودمند، دستی به سر و روی واژه ها ی این مثل بکشیم و با باوری قلبی! بیاد داشته باشیم که:
خواهی نشوی همرنگ، رسوای جماعت شو....
امروز دلم خون است از کسانی که داعیه دفاع از اسلام را یدک میکشند از سبز پوشان حریم ولایت....از کسانی که خود را مدافع حریم اسلام میخوانند...
نمیدانم نوشتن در این باب و این شرایط درست است یا نه ؟! ولی میدانم که خدا با همه عظمت و بزرگی اش هوای بنده های رو سیاه خود را نیز دارد!
نمیخواهم الان تو این زمان حرف و کلامی در این باب بزنم و میگذارمش به وقتش...
چند روز پیش سخنان شهید بهشتی را میخواندم و این مطلع کلام ایشان بود:
" عاشق شوید
برادرها، خواهرها عاشق شوید
زندگی به عشق است... عقـل به آدم زندگی نمی ده! عقل به آدم حساب میده چه جور بهتر بخوره، چه جور بهتر بخوابه، چه جور بهتر پلاسیده بشه، چه جور بهتر دل مرده باشه... عشق است که در درون انسان آتش زندگی و شعله ی زندگی را بر می فروزاند...
مسلمان عاشق است... عاشق خداست، عاشق حق است، عاشق عدل است، عاشق انسان شدن است، عاشق ملکوت است، و دنیا با همه ی زیبندگی ها و فریبندگی هاش صرفا میدان ساخته شدن و ره پیمودن به سوی آن معبود و معشوق جاودان است. "
و کلام آخر برای مادرم :
وقتی بر دستان چروکیده ات نگاه میکنم،یاد کودکیام میافتم که همیشه به خاطر لطافت دستانت به همه فخر میفروختم و حال به خاطر خشکی دستانت با افتخار میگویم این دستان مادر من است که تمام زندگیاش را به پای من گذاشت . آری : من با نوازش همین دست ها بزرگ شدم
مادرم ...تاج سرم..عزیزینم..همه دنیا فدای تو میکنم تا قطره اشکی از چشم تو جاری نشود...همین
عباس چقدر این جمله ات آرامش میده به من:
پرواز اندازه آدم رو برملا میکند هر چی بالاتر میری هر چی بالاتر و بالاتر میری دنیا از دید تو بزرگتر میشه و تو از دید دنیا کوچیکتر.....!!
پایان نامه :
دلمان عجیب گرفته...

پانوشت: اگر خدا هست پس من .....