magar
مقرموعود
طبقه بندی موضوعی
پیوندها

Instagram

از تمام دلتنگی ها

از اشک ها و شکایت ها که بگذریم

باید اعتراف کنم مادرم که میخندد خوشبختم !

نظرات (۳)

بعضی موقع میشه که مادرا به خاطره ما ها مجبورن میخندن تا ما نفهمیم که تو اون دلشون چیه و ما هاهم مثل .... شادیم برا خودمون اما اونا هم نمیدونن که ما ها دیگه پنج ساله نیستیم خودمون خوب میدونیم
  • مرتضی نظری
  • روزی منم هم چنین حسی به کسی داشتم... که دست زمونه مارو از هم جدا کرد... شایدم من مقصر بودم ولی در هر صورت لحظه ای نبود که وقتی در کنار او بودم چنین حسی رو نداشته بودم... اگه خیلی داغون بودم هم یک لبخندش منو آروم میکرد... هرچند امانتی بود دست من... امانتی از خدا... که خدا منو قابل بیشتر نگه داشتن این امانت ندونست... از خدا هم گلایه مند نیستم هر کسی حق داره امانت خودش رو بگیره...
    شکرت خدایا...
    پاسخ:
    مادرتون چی شدن؟
  • مرتضی نظری
  • سلام
    نه ابراهیم جان بد متوجه شدید!
    مادر من خدارو شکر سایشون هنوزم بالای سرم هست... منظورم شخص خاص دیگری بود...
    پاسخ:
    آآآآآآآهان ....
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">