کاش من ،همه بودم...
باهمه ی دهان ها ترا صدا می زدم...
کفش های ماه را به پا کرده ام...
دوباره عازم توام...
تا بوی زلف یاردر آبادی من است...
هرلب که خنده ای کند...
از شادی من است...
زندگی باتوست...
زندگی همین حالاست...
پانوشت:
*در سمت توام دلم باران ، دستم باران ...
*امشب فهمیدم که چقدر مغرور و حسودم ... اعترافم و بشنو و ببخش ...