
امشب دلم هوس پرواز دارد
تا در این راه بندان آسمان
مسافر حرم شوم...
میخواهم بر لب پنجره ای بنشینم که همیشه گشاده است
با اینکه این بلیط ماندن است که در دستانم مانده است ولی ،
میدانم برای زیارتت نیاز نیست ، دست هایم را به پنجره فولادت گره بزنم
دور دور هم که باشم ، یقین دارم در میان همهمه زائرانت ، صدایم را میشنوی
به رسم همیشگی دست به سینه میگویم:
سلام ، آقای مهربانم
حال بگو اذن ورود میدهی؟؟
"ساحل امن"
رو به هر طرف بیراه ست