این شبها علی بر بالین فاطمه می نشیندبغض می کند از اینکه امشب شاید شب آخر باشدبغض می کند از کبودی ماهعلی تا صبح نمی خوابدبا هر گردش فاطمه در بستر هزار بار میمیردمی گوید فاطمه جان، ببین می توانی بمانی ؛ بمان!پس چه شد با علی همسفر ماندنت ؟