"قلب" مهمانخانه نیست که آدمهابیایند،دوسه ساعت یا دوسه روز درآن بمانندوبعد بروند،
قلب لانه گنجشک نیست که دربهارساخته شودودرپاییز باد آن راباخودش ببرد،
"قلب"راستش نمیدانم چیست امااین را میدانم که فقط جای آدمهای خیلی خوب است،
قلب چاه دلخوری نیست که به وقت بدخلقی،سنگریزه ای بیندازی تاصدای افتادنش رابشنوی!
"قلب"آیینه ایست که باهر شکستن،چندتکه میشودویکپارچگی اش ازهم می پاشد...
"قلب"قاصدکی ست که اگرپرهایش رابچینی،دیگربه آسمان اوج نمیگیرد،
"قلب"برکه ای ست که آرامشش به یک نگاه بهم میخورد،
"قلب"اگربتواند کسی رادوست بدارد،خوبی هاوحتی زخم زبانهایش رانقش دیوارش میکند،
حال،اینکه قلب چیست،بماند!
فقط این رامیدانم؛
"قلب"وسعتی دارد به اندازه حضورخدا...
من حرمی مقدس تر ازقلب، سراغ ندارم...
نادرابراهیمی درکتاب "یک عاشقانه آرام "