خاطره ها
را رشوه میدهم
به روزهایم...
تا از بی توبودن
صدایشان درنیاید......!!
پانوشت: نعره هیچ شیری خانه چوبی مرا خراب نمی کند، من از سکوت موریانه ها می ترسم...!
گاهى براى روزهاى تلخ بى حوصلگى
یک بوسه
بوى خوش یک پیراهن
و یا شنیدن یک دوستت دارم ساده
یک جور خوبى
حال آدم را عوض مى کند
و اینطور آدم مى فهمد
لذت دنیا
داشتن کسى ست
که دوست داشتن را بلد است
به همین سادگى ..
*دوستان عزیزم :
سرمایه های هر دلی حرف هایی است که برای نگفتن دارد!
پانوشت : تقدیم به همسفر زندگی من....
فراموشت نکردهام؛
فقط
…. لحظهای از همیشه
…….. که نام تو را مشق میکردم
نسیمی وزید و…
ورق برگشت
به جذابیت های زمین دل می بندم.
پانوشت: با من باش که عمق فکرم رنگ فلسفه زمین نگیرد
میخواهم برای یک بار
ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ بگیرم....
ولی ﻃﺎﻗﺖ ﺍﺳﻢ ﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ !
پانوشت:" دنیا " فهمید که خیلی حقیر است . . . وقتی گفتم : یک موی " تو" را به دنیا نمیدم !!!!
چشمان ابری مرا به دل نگیر
باران نمیشوم،
من این بغض نشکستنی را
تا ابد،
نذر بودن تو کرده ام ….
پانوشت:
"کاملا با ربط"
شهید تجلایی: در هر حال پرهیزگار باشید و خدا را ناظر براعمال خود بدانید یاور ستمدیدگان و مستمندان جامعه و یاور تمام مستضعفان باشید مبادا بتیمان و فرزندان شهدا را از یاد ببرید.
دستانت را در برابرم مشت میکنی
و میپرسی, گل یا پوچ؟
و من در دلم می گویم فقط دستانت...!!!
من این " نمی توانم بخوابم" های هر شبه را
به حساب تو بگذارم
یا به حساب این همه دزد چند ملیتی
که روی مه گرفتگی این پنجره
با خط خوش
یادگاری های ناخوش می نویسند!
گله از من نکن
اگر شبها سر کشیدم
به خوابهای خوشت
بهترین مردها نمیفهمند
زن عاشق
چقدر کمصبر است !
خوشبختی
رنگین کمان لبخند توست !
که…. با هر ترنم باران
شکل می گیرد!
«فقط خوشحال باش»
من اشک آسمان را در می آورم!
من مینویسم ازعشق بین زوج های مذهبی....
مینویسم از محبت هایی که اساسش عشق به خداست...
غفلت از من بچه مذهبی هست ...که نگذاشتم دیده شوم....
کسی عشق های آسمانی ما را ندیده....
مینویسم تا بدانند عشق اصلی مال ما بچه مذهبی هاست ..
نه آن عشق های پوچ خیابانی....
پانوشت : تقدیم به همسرم که هر روز که می گذرد من رو به خدا نزدیکتر می کند!
در من کوچه هاییست که با تو ...
سفر هاییست که با تو ...
روزهاییست که با تو ...
شبهایست که با تو ...
عاشقانه هایست که با تو ...
نگشته ام .
نرفته ام .
سرنکرده ام.
آرام نیافته ام .
نگفته ام .
می بینی چقدر با تو کار دارم ؟؟؟!!!
پانوشت : تقدیم به همسرم...
از صورتت نقاشی کشیده ام
همانطور که دلم میخواست باشی
حالا چشمهایت فقط مرا میبیند
و لبخند همیشگیت
لحظه های نبودنت را
میپوشاند
فقط مانده ام
هوس بوسیدنت را چه کنم ؟
سنجاق کرده اند
حیارا
عفت را
مهربانی را
عشق را
صفارا
ایمان را
ویک عالم چیزدیگررابه چادرت..
برای همین است...
که این چنین "سنگین وباوقار"راه میروی بانو!
پانوشت : تقدیم به همسرم....
من...
جام چشم هایت را...
باعشق...
یک جا سر کشیدم...
و تو چه بی هوا،
تمام هستی ام شدی!
پانوشت: دست هایت که مال من باشد ...! هیچکس..! مرا..! دست کم نخواهد گرفت ..!
امروز شعری برایت گفتم..
می دهم پرنده ها بیاورند
تو هم تکه ای از آسمان برایم بفرست از پنجره ام بیاویزم
شب ها اتاقم ماه ندارد..!
این شعرها بروند به جهنم
من فقط دیوانه ی آن لحظه ای هستم که
قلبت زیر سرم
دست و پا می زند!
پانوشت : ضربان قلبم،تعداد نفس های [ توست ] . . .
می گفت :
تحمل می کنم...
سختی پوشیدنش در روزهای گرم تابستان را...
دست و پا گیری اش را...
خاکی شدنش را...
طعنه شنیدن هایش را...
فقط به عشق شما بانو...
سختی های چادر سر کردن من...
از سیلی خوردن در کوچه های مدینه که سخت تر نیست
پانوشت: از همسرم به خاطر داشتن زیبنده ترین چیز یک "زن "یعنی ...حجاب... سپاسگزارم....
به من می گویی قلب داری!؟
و من چگونه به تو بفهمانم
که قلب هیچکس
را نمیتوانی تویِ قفسهی سینهاش پیدا کنی!
مفهومِ گناه با تو عوض می شود
ارتکابی چنین سرخ
عشق را هم دوُر می زند ...
تو گناهی ساده هستی
وَ من معصومانه به تو مرتکبم .
چندتا قانون درست و حسابی و واقعی دربارهی عشق و ازدواج بلدم:
اگر به دیگران احترام نگذاری، مشکل پیدا میکنی
اگر توافق و مصالحه بلد نباشی، مشکل پیدا میکنی
اگر بلد نباشی، در مورد آنچه که بینتان اتفاق میافتد ، آزادانه و راحت حرف بزنی، مشکل پیدا می کنی
و اگر ارزشگذاریهایتان یکسان و مشترک نباشد، مشکل پیدا می کنید
ارزشهایتان باید مشابه باشد و مهم ترین ارزشگذاری ایمان به شأن والای ازدواج است …
برای نوشتن از دلتنگی که
واژه و استعاره لازم نیست ،
" فقط یک دل میخواهد "
که تنگ شده باشد همین ...
می گویند
سری را که درد نمیکند
دستمال نمی بندند ؛
ولی سر من
درد می کند برای سربندی که
نام مقدس تو
روی آن حک شده باشد ...
زیباترین پنجره ی دنیا
قاب چادر توست
وقتی چادرت را کمی روی صورتت می کشی
و از میان حاشیه ی آن تنها قرآن را می بینی و می خوانی...
یا أنیس من لا أنیس له...
دلم دوست دارد دسته گل به آب بدهد
عاشق شود
شیطنت کند
شور بزند
از همان دلشوره های خوب
اما
چه بد دلتنگت شده است!
شاید در ظاهر فاصله بین من و توست
اما هر بار دلتنگت می شوم دستانم را روی قلبم میگذارم
آرام آرام تپیدنت را احساس میکنم؛
چه ساده
تمام زندگیم شده ای
و چه زیبا فاصله ها را عبور کردی و در کنارم هستی
تا همیشه در من جاری باش ...
و "تو"پیدا شدی
در حجم سبز یک اتفاق
و من
دچار شدم به ابعاد سادۀ خواستن
و این همان هندسۀ عشق است..!!
تمام عمرم را،
فصلِ عاشقانه ی نگاه تو، تکمیل می کند…
وقتی تو نگاه می کنی،
زمستان دیگر یک فصلِ سرد نیست…
نگاهِ تو،
تمام “فصل” ها را “وصل” می کند به گرمای خورشید…
امروز دوستت دارم
فردا دوباره بیشتر دوستت دارم
فردای فرداها نیز ...
حتی اگر هیچ وقت
نخواهیم
نخوانیم
نبینیم
من باز ...
تمام روزهای آینده
تو را
همچون گذشته
دوست خواهم داشت ...
عجب هوایی داری!
هوایت که به سرم میزند ،
دیگر در هیچ هوایی نمیتوانم نفس بکشم!!
عحب نفس گیر است هوای دور از تو بودن !!!
ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﻌﻨﻲ ﺳﻪ
ﻧﻘﻄﻪﻫﺎﯼ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﺟﻤﻠﻪﻫﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﺪ ...
ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ...
شاید تو
سکوت میان کلامم باشی
دیده نمی شوی اما من تو را احساس می کنم
شاید تو
هیاهوی قلبم
باشی
شنیده نمی شوی
اما من تو را نفس می کشم ...
پانوشت : از "ته دل" این رو نوشتم ...
در انتظار توام
در چنان هوایی بیا
..که گریز از تو ممکن نباشد
تو
تمام تنهاییهایم را
از من گرفتهای
خیابانها
بی حضور تو
راههای آشکار
جهنماند
حلقه بسته در دلم
حسی از عشق که
هیچ نمی خوام رهاش کنم
مثله حلقه ای در دست عروس
که تا عمر داره هرروز صبح
از کنار تخت برمیدارد و دستش میکند
و شب همانجا کنار تخت میگذارد..
شب فکرت را کنار خودم میخوابانم
و صبح با یک بوسه روزم را
با فکرهای عاشقانه آغاز میکنم...
گون گلهجک،
منه باخیب دئیهجکسن...
"کاش کی، هئچ بوراخماسایدیم..!"
پانوشت : کؤهنه مئساژلاری تکرار اوخودوم سنی همیشه سئوهجم یازمیشدین / یالانسا باشینا داش دوشسون
پارو می زنم
سواربر قایق زمان
با عقربه هایی که شکسته اند
کی می رسم به تو ؟
قطب نمای دلم
مدام می چرخد
مدام میگریزی
و چشمانت
لیزترین ماهیانند . . .
افکار عاشقانه ام را، جمع که می کنم...
دسته گلی می شود، شبیه تو، برای تو...
مهربانی ات را مرزی نیست!
یقین دارم فرشته ای قبل از آفرینشت قلبت را بوسیده...
عاشقانه ها برای توست.
اصلا انگار بودن تو که درمیان باشدهمه واژه ها دست به" یکی" می کنند..
که هرچه زودترجلوی تو و دوست داشتن هایت قد علم کنند..
وای که اگر بیایی ....چقدربودن هایت خوب است..
پانوشت : هنوزم "یکی" هستی برای من؟....
ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ
" ﺑﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ "
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﻧﮑﻦ
ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ
ﭼﻪ ﺩﺭﺩ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ
ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺧﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺘﻈﺎر!!!
"کوثر"
کاش سال "نو" نمیشد
وقتی هنوز در کوچه های دلتنگی ام
"رد پای نبودنت" هوایم را بارانی میکند
کاش سال "نو" نمیشد
وقتی هنوز کفش کهنه "روزمرگی"
پایم را که نه دلم را میزند
کاش حالا حالاها سال "نو"نمیشد.
گاهی "ضمیر "ها هم چه خودخواه میشوند وقتی:
"
من" تنهایی را انتخاب میکنم
"
تو" سکوت را
و "
او" فاصله بین ما 2 را...
...تمام "امن یجیب" های دلم را
گره زده ام به کلمات
و روانه ی آسمان کرده ام
من مطمئنم
....
خدا حکمتی در کار" من و تو " دارد......
پانوشت : در دلم هیچ کس شبیه "تو " نیست .پر میشوم از نقطه چیـ ـ ـ ـ ـن کسی که در آغوش خلوتش ، جای تمام حرف هایم خالیست...
خوش به حال من
وقتی که نیستی هم..
خیالم با تو عشق بازی میکند
چه اختیار شیرینی ست..
وقتی یک لحظه به آغوشم میآیی
و من چقدر خوشبختم...
شاید آرام تر میشدم...
فقط و فقط اگر میفهمیدی...
حرف هایم به همین راحتی که خوانده میشوند،
نوشته نشده اند!
هر شب ...
به خودم قول میدهم که ...
فراموشت کنم !..
وقتی عکست را می بینم!..
تو را که نه ..
قولم
را فراموش می کنم ............ !!
محاکمه ی رو در رو،نه وکیلی،نه وثیقه ای،نه تجدید نظری
کلهمءاتیه یوم القیامه فردا
محاکمه ای بین من و خدا...
سوره مریم آیه 95
آدم باید یک " تو " داشته باشه ؛
که هر وقت از همه چی خسته و نا امید بود ،
بهش بگه :
مهم اینه که " تو " هستی !
بی خیال دنیا ... !
پانوشت : چقدر این روز ها "بی تو "ام ....
آغیر درده سایسیز غمه
داحی یوخدور دوزوم داغلار......
مغرور باخما،بیر چاره قیل
سئونن دگیل کوزوم داغلار .....
قالخیر گویه آه- زاریم
فلک پوزدو کردگاریم.....
عشق مثل پرواز است،
بالا رفتنش جسارت می خواهد ،
بالا ماندنش لیاقت !
پانوشت :دیگر کلاغ پر نمیشود این روزها صداقت پر میشود محبت پر میشود تو..پر میشوی..
چه خوش خیال است
فاصله را میگویم..
به خیالش تو را از من دور کرده است...
نمی داند تو جایت امن است
اینجا...
میان دلم...
پانوشت : از چشمهایت هر چه بگویم عجیب نیست , سرزمین من همین لبخند های توست که میانه ی جزر و مد نگاهت گیر میکند .نمیداند بیاید یا برود باشد یا نباشد بخندد یا…!!!!!
دوستی می گفت:
نمی دونی چه لذتی داره. وقت نماز، همسرت به تو اقتدا کنه،
بعد از نماز برگردی و بهش بگی قبول باشه خانمی،
بعدم دستاشو بگیری و با بند بند انگشتاش شروع کنی به ذکر گفتن ...
متاهل ها حتما امتحان کنن !!
مجردها هم ان شاءالله به زودی قسمتشون+مون بشه !
تازگی ها باد که می آید
پنجره ها را نمی بندم ...
می گویم شاید تو
در مسیر ملایم باد نشسته باشی ...
آرزویت میکنم هرشب
تجسم بودنت در رویا هایم آنقدر دلنشین است
خواب را بر بیداری ترجیح میدهم
برای من باش حتی اگر خواب باشد
قصه ما عین هفت سنگ شده!؟
من از هفت سنگ میترسم
میترسم آنقدر سنگ روی سنگ بچینیم
که دیواری ما را از هم بگیرد ،
بیا
لیلی بازی کنیم
که در هر رفتنی
دوباره برگردیم...!
چقدر بی آبرو شده ام
همه شنیده اند از چشمانم
آهنگ تلخ نبودت را ...
راستی:
چشم هایم ضعیف شده
عینک ام را باید عوض کنم
بگذار بگویم :
آخر فهمیدم چه ربطی بهم داریم!
که پشت این همه فاصله تا این حد به من نزدیکی
"تو ادامه ی وجود منی"
دل من با تو آرام می گیرد
این نوشته های گاه و بی گاه
قلب من است برای تشکر از تو
که تمام کج خلقی هایم را تحمل کردی
صبورانه همه ی بهانه گیری هایم را هضم کردی
و آخر هم با همان زنگ صدای همیشگی...
تسکینم دادی
من نمیدانم چه شد یا از کجا پیدا شدی !
ولی خوب شد ادامه وجود من شدی
خوب کردی!
" دیگر بهانه ات را نمیگیرم "
خیالت همه جا با من است
و زندگی زیباست
فقط از اینکه دیگران دیوانه صدایم میکنند
کمی آزرده ام!!
چشماتو از من بر ندار
من مات تصویر توام ......
پانوشت: مرد نیستم اما..حرفم یکی است! "تـــــو"...برای کسی که بی حضورش نفس کشیدن محال است وبودن ناممکن{ + }
تو کجایی...؟
در گسترده ی بی مرز این جهان
تو کجایی...؟
من در دوردست ترین جای جهان
ایستاده ام ..
بی تو...
چه جنگی به راه افتاده بین دل و غرور . . .
دل تو را می خواهد . . .
مدام می گوید به دنبالت بیایم . . .
و غرور پاهایم را بسته . . .
تو نترس . . .
جایت امن است . . .
قربانی این جنگ منم...
غربت یعنی:
از گرمی نفس های کسی که دوستش داری،
دور باشی...
همین...
پانوشت : حتی اگر درمیان مردمان این شهر شلوغ یک نفر تو را بفهمد کافیست!
چه فرقی می کند؟!
از "شمال" به من رسیده باشی یا "جنوب"
چه فرقی می کند؟!
از "مشرق" سمت تو آمده باشم یا "مغرب"
این جا که با همیم
"مرکزِ " دنیاست...
دیگر از هیچ یک نمی نویسم !
دیگر نه از تو می نویسم و نه از نبودنت. . .
هیچ کدام را نمی خواهم ، همین چند سال خاطره برای گریه هایم کافیست
استخوان هایم را
به دانشمندان بسپارید …
شاید بفهمند
نه یخبندانی بود
نه بیماری مهلکی !
من از دوری" تو " شکسته ام…
آخر یک روز
از واژه ها بیرونت می آورم
میگذارمت روبرویم
و به تو می فهمانم
که من
بیش از این شعرها
نیازت دارم....
قرار شد اشکـَنـَک باشد و سر شکستـَنَک
اما این بازی که تو راه انداختی ...
سراسر دل شکستنـَک بود و بس!
دیر آمدی...
تمام شده ام دیگر...
بس که بلعیده ام اندوه نبودنت را...
اما!!!!!!
می بخشمت!
با آنکه هزار شب بی خوابی طلب دارم از تو .....
تنها
همیشه نمی شود
زد به بی خیالی و گفت:
تنها امده ام ٬ تنها می روم...
یک وقت هایی
شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای
کم میاوری ! ...
دل وامانده ات
یک نفر را می خواهد ..!!