یک وقت هایی توی زندگی هست که باید فکر کنی ؛ خوب ِ خوب ... اما انگار
یادت می رود یا می ترسی یا جوری وانمود می کنی که یعنی یادم رفته است فکر کنم ... بعد از مدتی چنان به " اشتباه کردن"
می افتی که نمیدانی چطور باید خودت را ادب کنی؛ کاش حداقل این مدت ، اینقدرها – همینقدر که بین دو انگشت..... اشاره و شست من جا
نمی شود – طولانی نباشد ؛ کاش حداقل خودت زودتر از بقیه بفهمی چه فکر می
کردی و چه شد ؛ کاش بشود چیزی غیر از " بی خیال ؛ دیگه
دیره " در مقابلش بگویی؛ کاش راهی پیدا کنی و زودتر خودت را برسانی ... ببین ؛ من نشسته ام در این دنیای ِ محل ِ گذر که نمی
گذرد و به رسیدن هایی فکر می کنم که نرسیدنش بهتر از
دیر رسیدنش بود و نرسیدن هایی که داغ شد بر دلم . دیر یا زود می فهمی بن بست همین راهی ست که به اجبار باید بروی و
هیچوقت پایان نمی پذیرد ؛ یک بی نهایت ِ ممتد که زندانی ات می کند ؛ یک باتلاق
که آرام آرام در آغوش می گیردَت
... حالا
هرچقدر دوست داری بیرون ِ گود بنشین و خیال
کن این هم نمایشی ست در توهّمات رومانتیک ات ؛ باور کن
با دهان بسته ، با همین چشم های بارانی هم می شود فریاد زد : أین المفرّ ... شوره زده ام بس که شور زد دلم برای شیرین زبانی
هایی که کامم را تلخ کرد ؛ چندی ست زبانه نمی کشد این شعلۀ درون ... کمی تا قسمتی زلال شده ام ؛ اما نه به زلالی ِ باران بهاری ؛ شاید تا چهل روز ... احرام بسته ام ؛ خودم را اجیر کرده ام ؛ تشویقم نمی کنی؟ این پردۀ آخر ِ نمایش ِ من است! "ک ش ا گ" پانوشت: + دل تنگی و یه چیزایی که نمیدونم چیه ؟! گاهی آدم رو مثل این تار عنکبوتی که به دور شکار تنیده میشه آدم رو احاطه میکنه و نمیدونی چیکار کنی.... +دلم برا یه روز اینجوری (+) تنگ شده تا کلی قدم بزنم و..... +هیچ گاه بـه مخاطب خاص بـودن فکــر نکرده ام شایـد کسی با خواندن حـرفایـم مخاطبــم شـود. . .میـدانم خاص بـودن آسان نیـست ولـــــــی بسیـار شیریـن میتـواند باشـد!!! +زمسـتان سردیست مـادرم میگوید:سرمـایـش بی سابقـه است! امسـال همـه چیز بی سابقـه بـود؟؟!!بـاران,سرمـا,شکسـتن,رفتـن,اذیت کردنم,علت کارهام,نفرتـــ ,باکـــــــی ندارم ازغیبتت,""خــــــــدا کندکـه برگــــــــــردی"" همیـن. .