گاهی "ضمیر "ها هم چه خودخواه میشوند وقتی:
"
من" تنهایی را انتخاب میکنم
"
تو" سکوت را
و "
او" فاصله بین ما 2 را...
"هزار و یک شب" است
قصه بغض های شبانه من
و
کلاغی که دیگر "نرسیدن" را از حفظ شده است
«آسمانم آرزوست»
...تمام "امن یجیب" های دلم را
گره زده ام به کلمات
و روانه ی آسمان کرده ام
من مطمئنم
....
خدا حکمتی در کار" من و تو " دارد......
پانوشت : در دلم هیچ کس شبیه "تو " نیست .پر میشوم از نقطه چیـ ـ ـ ـ ـن کسی که در آغوش خلوتش ، جای تمام حرف هایم خالیست...
آمدی..
ماندی..
رفتی..
میخواستی تواناییت را در افعال به فعل برسانی...؟
خوش به حالت..
من فقط..
ماندم..
ماندم..
ماندم..
گفت: دعا کنی، می آید ...
گفتم: آنکه با دعا بیاید به نفرینی می رود؛
خواستی بیایی، با دعا نیا؛
با دل بیا ..............!
تو آنجا با کوله باری از عشق . . .
من اینجا پر از غم و اندوه . . .
همه راست می گفتند تو کجا من کجا ....
ای دل غافل
حواسم را هرکجا که پرت می کنم....
باز هم بیقرار کنار تو می افتد ...
انگار این روزها از خود غافل شده است ....
ای دل غافل حواسم کجاست ؟.......
خوش به حال من
وقتی که نیستی هم..
خیالم با تو عشق بازی میکند
چه اختیار شیرینی ست..
وقتی یک لحظه به آغوشم میآیی
و من چقدر خوشبختم...
آن روز ها گنجشک را رنگ می کردند و جای قناری می فروختن
این روز ها هوس را رنگ می کنند و جای عشق می فروشند
آن روزها مال باخته می شدی
و این روز ها دلباخته . . .
زمین دلم …
از فقر عشق
تنگی نفس
دارد
آسمان !
کاری بکن...
پانوشت : من در گمان فردایم، افسوس که فردا را ندارم، اما تو افسوس فردا را میخوری، افسوس که فردا تو را ندارد!
محاکمه ی رو در رو،نه وکیلی،نه وثیقه ای،نه تجدید نظری
کلهمءاتیه یوم القیامه فردا
محاکمه ای بین من و خدا...
سوره مریم آیه 95
آدم باید یک " تو " داشته باشه ؛
که هر وقت از همه چی خسته و نا امید بود ،
بهش بگه :
مهم اینه که " تو " هستی !
بی خیال دنیا ... !
پانوشت : چقدر این روز ها "بی تو "ام ....
سفره ای از عشق برایت گسترده ام
زیرو رویش که میکنم
تو را میبارد...
یک چای پر از عاطفه مهمان من باش....
پانوشت : برای عزیزترینم در گیتی ..."مادرم"
می خواهم ...
تمام احساسات کهنه ام را ,
بفروشم به دوره گرد خیابانی ...!
و به جایش نمک بگیرم ...
برای زخمهایی که ,
تو باقی گذاشتی ...................!
آغیر درده سایسیز غمه
داحی یوخدور دوزوم داغلار......
مغرور باخما،بیر چاره قیل
سئونن دگیل کوزوم داغلار .....
قالخیر گویه آه- زاریم
فلک پوزدو کردگاریم.....
عشق مثل پرواز است،
بالا رفتنش جسارت می خواهد ،
بالا ماندنش لیاقت !
پانوشت :دیگر کلاغ پر نمیشود این روزها صداقت پر میشود محبت پر میشود تو..پر میشوی..
تقصیر هیچ کس نیست
به نام "عشق"
جسمت را
لگد مال بوسه های هوس آلودشان می کنند
و به نام "ناپاکیٍ تو"
فراموشت می کنند
به نام "نجابت" باید سکوت کنی
و به نام "صبر" از درون ویران می شوی!!!
توی این روزای اول سال ۲ تا دعا است که باید بکنم :
✔ اول : "تشکر" واسه بودنت توی سال گذشته ...
✔ دوم : "آرزو" واسه داشتنت توی سال اینده ...
بدترین قسمت زندگی؛
انتظار کشیدن است
اما ...
بهترین قسمت زندگی,
داشتن کسی است که
ارزش انتظار کشیدن داشته باشد...
اسمش والمر ودرزبان ایتالیایی به نام عروس
عروس...
داماد....
همیشه این بوده و هست...
عشق...
اما این بار عشق به عروس باعث این امر نشد..
عشق به معبود عاشقان را به دامادی این عروس درآورد..
و مهریه اش چیزی نبود جز شهادت...
چه خوش خیال است
فاصله را میگویم..
به خیالش تو را از من دور کرده است...
نمی داند تو جایت امن است
اینجا...
میان دلم...
پانوشت : از چشمهایت هر چه بگویم عجیب نیست , سرزمین من همین لبخند های توست که میانه ی جزر و مد نگاهت گیر میکند .نمیداند بیاید یا برود باشد یا نباشد بخندد یا…!!!!!
دوستی می گفت:
نمی دونی چه لذتی داره. وقت نماز، همسرت به تو اقتدا کنه،
بعد از نماز برگردی و بهش بگی قبول باشه خانمی،
بعدم دستاشو بگیری و با بند بند انگشتاش شروع کنی به ذکر گفتن ...
متاهل ها حتما امتحان کنن !!
مجردها هم ان شاءالله به زودی قسمتشون+مون بشه !
چه ظریفانه است
خلقت قلب آدمی
به تلنگری میشکند
به لحنی میسوزد
برا دلی میمیرد
به نگاهی جان میگیرد
و
به یادی می تپد……!!!
بغض ها را گاهی باید قورت داد ...
عاشقانه ها را از پنجره تُف کرد ...
و درها را به روی همه بست ...
گاهی !!!
" هیچکس "
" ارزش " دچار شدن ندارد .................!
تازگی ها باد که می آید
پنجره ها را نمی بندم ...
می گویم شاید تو
در مسیر ملایم باد نشسته باشی ...
آرزویت میکنم هرشب
تجسم بودنت در رویا هایم آنقدر دلنشین است
خواب را بر بیداری ترجیح میدهم
برای من باش حتی اگر خواب باشد
قصه ما عین هفت سنگ شده!؟
من از هفت سنگ میترسم
میترسم آنقدر سنگ روی سنگ بچینیم
که دیواری ما را از هم بگیرد ،
بیا
لیلی بازی کنیم
که در هر رفتنی
دوباره برگردیم...!
بگذار بگویم :
آخر فهمیدم چه ربطی بهم داریم!
که پشت این همه فاصله تا این حد به من نزدیکی
"تو ادامه ی وجود منی"
دل من با تو آرام می گیرد
این نوشته های گاه و بی گاه
قلب من است برای تشکر از تو
که تمام کج خلقی هایم را تحمل کردی
صبورانه همه ی بهانه گیری هایم را هضم کردی
و آخر هم با همان زنگ صدای همیشگی...
تسکینم دادی
من نمیدانم چه شد یا از کجا پیدا شدی !
ولی خوب شد ادامه وجود من شدی
خوب کردی!
غرق شده ام وسط کلماتی خشک و خالی ...
میان جمله هائی که می توان سر شعر بودن یا نبودن شان شرط بست ...
حرف هائی که از صافی دهان صاف کن بغض رد می شوند ...
حرف ها می روند ...
بغض لعنتی اما می ماند ...
حرف هائی که نگفتن شان اما از جنس سکوت نیست ...
" دیگر بهانه ات را نمیگیرم "
خیالت همه جا با من است
و زندگی زیباست
فقط از اینکه دیگران دیوانه صدایم میکنند
کمی آزرده ام!!
چشماتو از من بر ندار
من مات تصویر توام ......
پانوشت: مرد نیستم اما..حرفم یکی است! "تـــــو"...برای کسی که بی حضورش نفس کشیدن محال است وبودن ناممکن{ + }
✔نمےدانستم آدمے کـﮧ بـﮧ خاطر مـטּ از درس و مشق افتاده
هماטּ【احمدےروشـטּ】معاوטּ فرهنگے بسیج دانشگاه است✦
هر دوےماטּ سرماטּ پاییـטּ بود.
گفت: ممنوטּ کـﮧ اومدید.
فقط مےخواستم بگم کجایےام و چے خوندم…
گفت: اگـﮧ بدونم جوابتوטּ مثبتـﮧ، تا هر وقت کـﮧ لازم باشـﮧ صبر مےکنم✦
آنکه " ساده " دروغ هایت را باورمیکند...
آنکه " ساده " به تو اعتماد میکند ...
آنکه " ساده " دوستت دارد ...
آنکه " ساده " غرورش را برایت میشکند ...
همان " او "
روزی " ساده " کم میاورد ...
و خیلی " ساده " میرود ...
(مخاطب خاص)
نیوتن اگر جاذبه را درست میفہمید،معشوقه اش از درخت متنفر نبود،
و در دفتر خاطراتش نمی نوشت:
"اشک های من هم به زمین می افتاد؛ اما تو سیب را ترجیح دادی..."
چه جنگی به راه افتاده بین دل و غرور . . .
دل تو را می خواهد . . .
مدام می گوید به دنبالت بیایم . . .
و غرور پاهایم را بسته . . .
تو نترس . . .
جایت امن است . . .
قربانی این جنگ منم...
غربت یعنی:
از گرمی نفس های کسی که دوستش داری،
دور باشی...
همین...
پانوشت : حتی اگر درمیان مردمان این شهر شلوغ یک نفر تو را بفهمد کافیست!
همسرت که حسینی باشد ،
تو را " زهیر" خواهد کرد ...
پانوشت : دوستان تعبیرو تفسیر نکنند!
+دوباره "حسین" گفتم و دلم لرزید ،خودت کمک کن و باقی روضه را بنویس ....
دیگر از هیچ یک نمی نویسم !
دیگر نه از تو می نویسم و نه از نبودنت. . .
هیچ کدام را نمی خواهم ، همین چند سال خاطره برای گریه هایم کافیست
دلم کوچک است
کوچکتر از باغچه پشت پنجره...
اما آنقدر جا دارد تا برای کسی که دوستش دارم
نیمکتی بگذارم،برای همیشه....
دکتر راست می گفت ؛
که “روی” ، برای سلامتی مو مفید است ...
از من که روی برگردانی ،
موهایم ، همه سفید می شوند !!!
خدایا؛
ما را به جرعه ای از عشق،
مهمان کن
و برقی از منزل لیلی بدرخشان
تا خرمن وجودمان را خاکستر کند...
حرف هایم به قرن ها پیش باز می گردد...
حرف هایم ، مفت اند !
گوش هایت رآ بگیر
بی تو عقربه ها را هُل می دهم
و تنهایی ام را سوار اُتوبوس
در شهر جا به جا می کنم
گوش هایت را بگیر
بی تو ...
جنگ است امروز (!)
و عشق حرف احمقانه ای که حراج می شود ..(!)
دلتنگی را چگونه هجی کنم
تا درک کنی
چهار ستون بدنم
زیر سنگینیش تا خورده است...
ابرها ی چشم هایم سنگین شده...
انگار بارانی در راه است!
آغوش درمان همه ی درد هاست......
وقتی کسی هست که دوست داشتن تو را بین بازوانش مضاعف می کند.
آغوش هایمان را ذخیره نکنیم ...
آغوش را باید خرج کرد. باید دوست داشتن را بین بازوان ِ احساس گرفت.
آغوش ، خاطره ها را ، بودن ها را ، دلتنگی ها را ... همه را آرام می کند.
آغوش را دریابید ...
آخر یک روز
از واژه ها بیرونت می آورم
میگذارمت روبرویم
و به تو می فهمانم
که من
بیش از این شعرها
نیازت دارم....
درد ها فراموش می شوند ولی همدرد ها هرگز . . .
من بودن آنهایی را می خواهم که حتی یادشان
زندگی را زیباتر می کند
مثل .....
مین بیر دانا دردیم اُولا ، سن گلنده درمان اُولور
سن گیدنده خوش اُولسامدا، اورک آچیلمیر، قان اُولور
منیم سنه باخیشلاریم ، هامّیسی بیر بهانه دی
هیچ اُولماسا بو جانسیزا،گوز آلتی باخـسان جان اُولور
عقل منه دییر دایان ، عشق دییر گل دُولاناخ
عقلیم سنی گر تانیا ، اُو دا سنه حیران اُولور
صبا بیر آی اسمییَجاخ ، هیچ بولمورم کی نیلییم
اورکده کی سوزلریمی ، یازا بولسم دیوان اُولور
"منیم اورگیم چیرپینیر اما ....."
قرار شد اشکـَنـَک باشد و سر شکستـَنَک
اما این بازی که تو راه انداختی ...
سراسر دل شکستنـَک بود و بس!
دلم قدم زدن میخواهد ...
پالتویی پوشیده ام ...
شال گردنی پیچیده ام دور گردنم ...
آماده ی آماده ام ...
همه چیز هست جز " تو"
ایستاده ام….
تنها….
پشت میله های خاطرات دیروز
این جا ….
انگشت هایم را می شمارم
یک.
دو..
سه…
ودست های تو در هم فرو رفته اند
تو ….
غزل را مشت مشت به حراج گذاشتی
که مهربانی ات را ثابت کنی
ولی….
ولی نفهمیدی که من
آن سوی خیابان
انتظارت را می کشم
تو بی وقفه فریاد کشیدی…
ومن ….
دیگر آزارت نمی دهم
زین پس….
قصه هایم را برای هیچ کس تعریف نمی کنم
مطمئن باش…
هنوز هم قافیه را به چشمان تو
می بازم.…
مطمئن باش!
برو، نفس بگیر و برگرد
شاید عشقم راه نفست رو بسته
برو، من که نمی تونم نگه ات دارم
اگه مثل کوه هم بایستم راهی برای رد شدن از احساسم پیدا میکنی
برو، جدایی رو قبول کردم
من، حتی اگه نباشی هم میتوانم عاشقت بمانم.
این روزها دلم غریبی میکند...
دلم، دلی را میخواهد که برایش دل باشد، عشق باشد، مهر باشد...
دلم تنها یک دل میخواهد...
همین
تنها
همیشه نمی شود
زد به بی خیالی و گفت:
تنها امده ام ٬ تنها می روم...
یک وقت هایی
شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای
کم میاوری ! ...
دل وامانده ات
یک نفر را می خواهد ..!!
بزرگترین پشیمانی ام ،
ساعت ها جمله ساختن ،
برای کسی بود ...
که هیچ کلمه لیاقتِ تعریف تو را نداشت ........!
تمام "امن یجیب" های دلم را گره زده ام به کلماتت
و روانه ی آسمان کرده ام
من مطمئنم ، خدا تو را برای دلم نگه می دارد
این عصرهای بارانی ...
عجیب بوی نفس های تو را می دهد ...
گوئی تو اتفاق می افتی ...
و من دچار می شوم ...
تمام " من" دارد " تو" می شود
به کسی نگو دارم دیوانه ات می شوم
تو رگ شوخی ات با دیگران گُل می کند
و من رگ غیرتم باد !
عجب
نمی دانستم رگها هم قدرت انتخاب دارند . . . !
نمی دانم
چرا بین این همه آدم
پیله کرده ام
به تو
شاید فقط با تو
پروانه می شوم
دست از پا خطا کنی
تعویض میشوی..
همین حوالی کسی شبیه توست.
این است پیام عشق های امروزی!
دستم
به تو که نمی رسد،
فقط حریف واژه ها می شوم !
گاهی،
هوس می کنم،
تمام سطر های این وبلاگ رو را،
از نام تو پرکنم …
تنگاتنگ هم،
بی هیچ فاصله ای !!
از بس که خالی ام از تو …
از بس که تو را کم دارم …
آخر مگر با وبلاگ هم،
زندگی می شود....
به چشمهایت بگو . . .
نگاهم نکنند ...
بگو وقتی خیره ات می شوم
سرشان به کار خودشان باشد . . . !
نه که فکر کنی خجالت می کشم ها . . .
نه !
حواسم نیست . . . عاشقت می شوم...!!!
غرورم ...
محکم تر از این حرف ها بود ...
اما لبخند تو ...
فرو ریخت تمام ستون های دلم را ..
سکوت همزاد تلخی است
که در اینجا نفس می کشد
تا سنگینی سال ها نبودنت را
پیشاپیش بر شانه هایم احساس کنم
در یک ساعت می شود
کسی را دوست داشت
در یک روز می شود
عاشق شد
ولی یک عمر طول خواهد کشید
تا کسی را فراموش کرد.
گردنم درد میکند!
از همان وقتى که
همه چیز را به گردن من انداختى!
دوست نداشتنت را
بى توجهى هایت را
رفتنت را ...
زیر پای نگاهم نگرانی سبز شدبس که
در انتظارت چشم به راه ماندم
بازگشتت به دنیای من رویای محال شبهای من است
رویایی که میدانم ممکن نمیشود
"هیچ وقت"
نمی گوید تو را می خواهم !
نمی گوید باش !
حتی نمی گوید به من برو راحتم بگذار
معشوق من ،
حرف های عاشقانه ام را می خواند
شاید گاهی لبخندی میزند و ...
و بی هیچ واژه ای از احساسم میگذرد .
هر روز
هر روز
هر روز
چمدان امیدم را می بندم
یادم باشد خنده ها و بوسه هایم را جا نگذارم
آری مسافرم
تا دیار آغوش تو چند فرسخی بیش نمانده
کمی از دلتنگی دور شده ام ..
بی تاب نباش
که این مقصد هیچ گاه مبدا نخواهد شد
مهمانی که میزبانش نگاه تو باشد
دیگر رفتنی نیست ..
می گویند :
” خوش به حالت !
از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی … ! ”
نمی دانند
بعضی دردهآ
کمر خم می کنند ، نه ابرو !
چه مسخره است
سوال امتحان که میگوید
لطفاً جای خالی را پر کنید...
من اگر میتوانستم, جای خالی " تو "را پر میکردم
پانوشت:انتظار کشیدن خیلی سخته...همین
جدایی " آنقدر ها هم که
فکر می کنی
تلخ نیست !
اگر هنوز حرف های من را
باور نداری،...
از " نادر و سیمین " بپرس
که از تمام دنیا
جایزه گرفته اند !!!
باور نمی کنم
اینگونه عاشقانه
در من، حبس شده باشی!!
بگو با چه جادوئی ...
مرا اینگونه ناعادلانه وقف خودت کردی؟
نمی گفت بیا ...
نمی گفت بمان ...
حتی نمی گفت برو، راحتم بگذار ...
می آمد،
حرف های عاشقانه می شنید،
لبخند می زد و می رفت ...
این کار هر شب او بود ...!
گریه
کار کمی ست
برای توصیف نداشتنت . . .
دارم به رفتار پرشکوهی
شبیه به مرگ فکر می کنم . .!!
لابه لای توضیح المسائل دلم را میگردم
تا ببینم چه شد
که به یکباره
دیدنت را بر من حرام شد!!!
من سادهام
ومعصوم
و الفبای عشقام
محدود به چند حرف ساده است
تا باآنها
بتوانم بگویم
"دوستت دارم"
همین!
گیرم تمام این ,
صفحه را هم عاشقانه نوشتم ...
از این ستون تا آن ستون ...
هیچ فرجی نخواهد شد ...
وقتیکه " دلت " برایم ,
" تنگ " نمی شود ..................!
از چشمهات هر چه بگویم عجیب نیست
سرزمین من همین لبخند های توست
که میانه ی جزر و مد نگاهت گیر میکند
نمیداند بیاید یا برود
باشد یا نباشد
بخندد یا…!!!!!
بیا برای یکبار هم که شده…
دست به خلاف بزنیم…!
من اندوه و قلب تو را می دزدم…!
تو تنهایی و روح مرا…!!
برای من این ساعتها جور خاصی می گذرند !
نمیدانی هیچکس نمیداند .
پشت نبودنهای تو زمان چه بی رحمانه نبضش میزند
تیک تیک نیست بعد از تو هیچ چیز آنقدر تکان دهنده نیست .
که حالیام شود تو هرگز نبوده ای تمرین تحملی کشنده است
نیت فراموش کردن هزار بار تکرار می کنم
نبود نبود باز یک نفر در درونم لج میکند
دلش میخواهد که تو بوده باشی
خدااای من !!!! حتی نوشتنش هم غمگین ترم میکند
تو ... دیگر ... نیستی..
انسان ها هراز چندگاهی از جایی می افتند..!
از پا...
از نفس...
از لبه پرتگاهی...
از این ور بوم...
از دماغ فیل...
از چاله به چاه...
از عرش به فرش...
از چشم...
از چشم...
صدا بزن مرا ،
مهم نیست به چه نامی ...
فقط "میم"ِ مالکیت را آخرش بگذار ...
می خواهم باور کنم ... مال تو هستم
به خدا، دوست داشتن یک وظیفه نیست
دوست داشتن یک اجبار نیست
چیزی نیست که همه حتماً باید روزی به آن برسند
یک موهبت است
یک عطیهی الهیست
دوست داشتن یک لیاقت است
چیزی نیست که هر کسی را بدان راه باشد!!
شنیده بودم " پا "، " قلب دوم " است
امّا باور نداشتم
تا آن زمان که فهمیدم
وقتی دل ماندن ندارم ...
پای ایستادن هم نیست ...!!!
یکی از این آدمها یه شب دعاش میگیره
یکی از همین شبهایی که شب تقدیره
یه دل شکسته یه گوشه این شهر صداش
میرسه تا آسمونا ؛ آه چه دامنگیره
غروبا چه حالی داره ، این فضا چه حالی داره
که برای گریه کردن یه هوای عالی داره
گور پدر این صندلی که میگوید:
«من یکنفرهام»!
هندسه عشق
جای مرا باز میکند
کنار تو....
میان هر نفسی که میکشم
همهمه ای ست....
که از همه
پنهان....
از تو چه پنهان...
میان هر نفسی که میکشم
تو هستی که میکِشم تو را....
که میکُشی مرا...
ای کاش زبان نگاهم را می دانستی
و با این همه سکوت
مرا به خاموشی متهم نمی کردی
کاش می دانستی من همیشه
با زبان چشمانم با تو سخن می گویم
چشمانی که از ندیدنت
سیل ها دارند برای جاری ساختن
سخن ها دارند برای گفتن
غزل ها دارند برای از تو سرودن و
عشق ها دارند برای از تو فریاد کردن
کاش می دانستی که من تو را
ای کاش می دانستی من تو را.......
من برای تنها نبودن،
آدم های زیادی دور و برم دارم !
بی رودربایستی بگم :
آن چیزی که ندارم کسی برای ” با هم بودن ” است !
تو مرا نادیده بگیر . . .
و من
بدنم روز به روز کبودتر می شود . . .
از بس . . .
خودم را می زنم ،
به نفهمی . . . !!!
سخت ترین دو راهی ،
دوراهی بین فراموش کردن و انتظار است
گاهی کامل فراموش میکنی
و بعد میبینی که باید منتظر می ماندی
و گاهی
آنقدر منتظر میمانی
تا وقتی که میفهمی زودتر از این ها
باید فراموش میکردی . . .!
پانوشت: انگار فراموش نمی شوی جای پای تو مانده در تمام من.....
آهسته بیا
چیزی هم ننویس
نظر هم نگذار
همان که بخوانی بس است
من به بی محلی آدمها عادت دارم
بعضی وقت ها خداحافظ
یعنی : نذار برم …
یعنی : برم گردون..
یعنی : سفت بغلم کن.. و
سرمو محکم بچسبون به سینه ات و
بگو :
خداحافظ و کوفت ..
خداحافظ و زهر مار..
بیخود کردی میگی..
خداحافظ !
دفعه آخرت باشه !!
مال خودمی …
به من حق بده؛
در این ماه رمضان،
سر افطار…
با همه نخوردنهایم،روزه گرفتنهایم…
باز…
میل به خوردن نداشته باشم!!!
این بغضها که تو به خورد من میدهی…
سیرسیرم میکند!!!
از فردا
بیشتر مراقب باش
تقاص
اشک های
امشب من
سنگین تراز
تمام روزهایی است
که عاشقانه گریه کردم..
درهای قلبم را
به روی همه بستم
هنوز در شور وشوق این عشق
به حقیقت پیوسته ام
وقتی که فکرمیکنم
باتوام
نه معنی تنهایی رامیدانم
نه حس میکنم که خستم
با بوی ربنای تـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـو
ماه دلتنگی های من
افطار میکنم خاطرات
نبـــــــــــــــــــــــــــــــــــودنت را
پانوشت:بی تفاوتی سخت است نسبت به کسی که ع ج ی ب ترین حس دنیا روبا او تجربه کردی...
می پرسم : چه کار می کنی؟
می گویی : به آینده فکر می کنم!
می پرسم:آینده؟
می گویی:
آ:آری،کاش
ی : یک بار
ن :نشانم بدهی
د :دوستم داری
ه :همین !
زمان هایی هست
که تمام عاشقانه ها هم می تواند
خلاصه شود در یک عبارت :
.
.
به درک
پانوشت:ﻫﯽ ﺭﻓﯿﻖ . . . ﺯﯾﺎﺩﻯ ﺧﻮﺑﻰ ﻧﮑﻦ ...ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﮑﺎﺭ ﺍﺳﺖ ...اﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﻰ ﺍﺵ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺗﻨﻬﺎﯾﻰ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﻣﯿﺰﻧﺪ و ﭘﺸﺖ ﻣﻰ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﺗﻮ , ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﺵ ! ﺣﺘﯽ ﺭﻭﺯﻯ ﻣﯿﺮﺳﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ: ﺷﻤﺎ…؟!
روی تابلونوشت های جمکران خوندم :
با چشمهایی که میخواهی با آن جمال حضرت مهدی (عج) را تماشا کنی ، گناه مکن
هر بار که می خوانم ، فراموش میکنم
برای دیدن تو دیده ای وارسته از دنیا مرا می باید
برای لمس نگاهت باید از زمین برید
هزاران قلاب از رنگ و لعاب ، نگاه مرا بند زمین کرده
همیشه نه
اما بسیار فراموش می کنم
* تو چقدر زیبایی*
جمله آخر شبی...:
"نمیدانی،
چه دردی دارد !
وقتی ..
حالم ..
در واژه ها هم نمی گنجد …!"
پانوشت:باشه قبول...رابطه ها مجازی شدند ...ولی ...ولی دردها که همچنان حقیقی اند...!
مثل نخهای سر تسبیح؛
وقتی که باد می وزد ...
این سو و آن سو می روم
گم می شوم
ولی
چیزی از دلتنگی ام
برای تو
کم نمی شود ....
.
.
.
تو بگو با این سیل اشک هایم چه کنم..."
به این نق زدن هایم حواست هست؟
وقتی تو کمی از من دور می شوی آهم بلند می شود و بهانه گیر می شوم
دست خودم نیست من بهانه هایم فقط گیر توست
حالا چه اخم کنی چه لبخند بزنی من هر بهانه ای را وقف تو می کنم
اصلا تو خودت بهانه ای ....زندگی من...بهانه ای...
من عاشقانه هایم را
روی همین دیوار مجازی می نویسم !
از لج تو . . .
از لج خـودم . . .
که حاضر نبودیم یک بار
این ها را واقعی به هم بگوییم. . . !
لغت نامه هاى دنیا را
باید آتش زد
جلوى واژه ى نبودن نوشته اند :
“ عدم حضور شخصى یا چیزى ”
همین!
پانوشت:چقدر نبودن تو را ساده فرض مى کنند...
به آنشرلی حسودی ام میشود!
تا یکی بهم بگه :
آنه . . . . تکرار غریبانه ی روزهایت ، چگونه گذشت . . . ! !
همه ماهر شده اند ...
یک نفر هزاران نفر را ,
با هم دوست دارد ...!
اما من !
ناشیانه به یک نفر ,
دل میبندم هزاران بار.
پسورد تمام چیزهایم
شماره ی "
تو" شده است
و من دائم شماره ی تو را میگیرم
بدون آنکه صدایت را بشنوم
دلم آرامش دریایی میخواهد !
که در پس تلاطم موجهایش
صدای عشق نوازشگر لحظه هایم باشد...
" دلم تو را میخواهد "
با لبخند یاسی ات....
که به یکباره مست میکند
تمام مرا...
عشق های افراطی بلوغ،
عزیزم های کلیشه ای،
وابستگی های کودکانه
... نمیخواهم...
دلم تویی میخواهد که سکوتم را معنی کند...
به نظرم با ارزش ترین
پول دنیا " تومن" باشه!
چون هم تو هستی توش ، هم من ...!
پانوشت:عشق همین خنده های ساده توست !وقتی با تمام غصه هایت میخندی تا من از تمام غصه هایم رها شوم