گناه شکستن روزه های امسال هم
پای تو ..
این رمضان
هر روز باید
غم نداشتن تو را
بخورم .
گناه شکستن روزه های امسال هم
پای تو ..
این رمضان
هر روز باید
غم نداشتن تو را
بخورم .
عاشق هم شدی
مثل زلیخا سمج باش
آنقدر رسوا بازی در بیاور
تا " خدا " خودش پا در میانی کند
فاصله
تسلیم دافعه نمی شود
به ارتفاع هر ثانیه
آتش جاذبه ات
تشنه ی عاطفه ام می کند.
ملالی نیست
به پای تو سوختن
خاطره ای می شود...
سهم من
خانه ای اجاره ای در قلب توست
و هر روز
ترس از ریختن
وسایلم در کوچه ها..!
پانوشت: برایت خواهم نوشت از ابهام لحظه ها,از تردید, از حجم مرگ آور نبودنت , از کسانی که رد میشوند و بوی تو را میدهند , برایت خواهم نوشت :از حدیث تلخ بغض های تا ابد , از قناعت به یک خاطره , یک باد, یک دیدار,...از صبوری منو جای خالی تو...
خودت را کوک کن ساعت بامداد ...
تیک تاک میخواهد دلم !!
ساعت عشق بازیست ..
ثانیه به ثانیه در کنارت خواهم ماند ..
چه آهنگ دلنشینی دارد ...
تیک تاک با
تو بودن!!
می گویند باران که ببارد
بوی خاک بلند می شود . .
پس چرا اینجا
باران که می بارد
عطر خاطره ها می پیچد ؟
تو مقصری اگر من دیگر ” من سابق ” نیستم !
من را به من نبودن محکوم نکن !
من همانم که از خیلی وقت پیش
درگیر اش بودی !
یادت نمی آید ؟!
من همانم !
حتی اگر این روز ها هر دویمان بوی بی تفاوتی بدهیم!
پانوشت:خواستم هرچه را که بوی تو میداد بسوزانم ؛ جانم آتش گرفت !
دلم را ...
به روی عالم و آدم بسته ام ...!
مگر
" دلبستگی " همین نیست ................!
یادم می آید گفته بودی:
ساده و کوتاه نویسی را دوست داری
تقدیم به تو ...
ساده و کوتاه تنها همین ۲ کلمه :
برگرد ، غمگینم …
در زندگی برای هر آدمی !
از یک روز،
از یک جا،
از یک نفر،
به بعد...!
دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست!
نه روزها , نه رنگ ها , نه خیابان ها
همه چیز می شود:
دلتنگی...!
تو چه با صلابت حکم میدهى که،
حواست را جمع کن،
و من میمانم،
که چگونه جمعش کنم،
وقتى تمامش پیش توست …!
پانوشت:وقتی مهربانیت از دور اینقدر نزدیک است حس میکنم جغرافیا یک( دروغ ) تاریخیست . . .
ساز دلت که کوک نباشد …
فرقی نمی کند کجا باشی !
سرزمین مادری ؛ یا خانه پدری
هر دو یک رنگ دارد،
رنگ دلتنگی!!
پانوشت: دلم برای ردپایمان کنار یکدیگر تنگ شده ...!
زن جنس عجیبی ست !
چشم هایش را که می بندی ،
دید دلش بیشتر میشود...
دلش را که میشکنی ،
باران لطافت از چشم هایش سرازیر...
انگار درست شده تا . . .
روی عشق را کم کند!!
تند و آهسته چه فرقی دارد ...!؟
تو به هر جور دلت خواست بیا ...
مثل سهراب دگر ،
جنس تنهایی من چینی نیست ...
که ترک بردارد ...!
مثل آهن شده است ...
" تو فقط زود بیا " .......!
و چه خوب می شود وقتی
مردی تمام مردانگیش را
خرج امنیت زندگیش کند
و چه زیبا می شود وقتی
زنی تمام زندگیش را
خرج غرور امنیتش کند
"بدون مخاطب خاص"
وقتی
سهمی از
نجابت چشمان پر احساست
مال من نیست
من نه گویم بمان
نه گویم برو
خود عبور کن از عمق احساست
ببین
کجای خاطرات
بهانه ام میکنی!!
بدون مخاطب خاص
چه تلخ است ؛
علاقه ای که عادت شود ...
عادتی که باور شود ...!
باوری که خاطره شود ...
وخاطره ای که درد شود .............!
فقط عصر جمعه ها
دلگیر نیست..
دلت که گیر باشه
تمام روزها دلگیر است...."یکی"
پانوشت:زلیخا، جان یوسفت راست بگو: بخدا چه گفتی که خودش اینطور پادر میانی کرد
عشق
همین خنده های ساده ی توست
وقتی با تمام غصه هایت میخندی
تا از تمام غصه هایم
رها شوم....
آرام می گیرم
حتی به همین
“صبر کن درست می شود” ها …
پانوشت: انتظار، نغمه خیس نگاه انسانهایی است که زندگیشان بوی تنهایی می دهد ...
می گویند
آدم یک بار به دنیا می آید
پس من چرا در لبخند چشمانت
هزاران بار زاده می شوم
و به تعداد قطره های اشک تو
می میرم ؟!
برای نوشتن از دلتنگی که واژه و استعاره لازم نیست ،
" فقط یک دل میخواهد "
که تنگ شده باشد
همین ...
روزی،
تمام روستایی ها تصمیم گرفتند،
تا برای بارش باران دعا کنند
در روزی که برای دعا همگی دور هم جمع شدند،
تنها یک پسر بچه با خود چتری داشت!!
«این یعنی ایمان»
پانوشت:امروز "یکی" از بهترین روزهای زندگی ام بود.....خدایا برا همه چیز ات "شکر"
باید یکیو تو زندگیت داشته باشی
که فاصله ی "دلم تنگ شده" و "دارم میام دنبالت"
بیشتر از چند ساعت نباشد!
گفته بودم میکشمت آخر.....
دیشب،دم غروب،وقت اذان،دلم را با اشک آب دادم...
رو به قبله خواباندمش،یک،دو،سه...
تمام شد!
دیگر بهانه ات را نمی گیرد!
لعنت به همه ضرب المثل های جهان
هروقت لازمشان داری،
برعکس از آب درمی آیند...
مثلا همین حالا
که من تو را می خواهم
و طبق معمول،
خواستن نتوانستن است !!
در مردها یه حسی هست
که اسمشو میذارن "غیرت"
به همون حس در خانمها
میگن "حسادت"
اما من به هر دوش میگم "عشق"
تاعاشق نباشی نه غیرتی میشی نه حسود!!
آرش نیستم
که کمان بدست گیرم
اما لحظه های با تو بودن را
خوب شکار میکنم
از بین خاطراتم...
انصاف نیست
که دنیا انقدر کوچک باشد
که آدمهای تکراری را روزی صد بار ببینی
و انقدر بزرگ باشد
که نتوانی کسی را که دلت میخواهد
حتی یک بار ببینی!
پانوشت: "....."
دیگر فرصتی
بـرای پیامک دادن نیست
دست واژه ها را می گیرم
و به دیدنت می آیم
دلتنگیت در هیچ پیامی نمیگنجد
پانوشت:قلمم دچار سانحه شده دعا کنید کروکی را بنفع سکوت صادر نکنند!!
اسپند دود می کنم ، برای عشقمان
هر شب
میان راز و نیاز های شبانه
نکند جادوگر زشت بی تفاوتی ، چشممان بزند . . .
امشب یهو دلم کودتا کرد...
تو رو می خواست!
سرم رو کردم زیر بالش آروم
به دلم گفتم
خفه شو....
دوره دموکراسی گذشته....
می زنم لهت میکنم!!!!
می دانم
آخر یک روز ...
خسته می شود از نیامدنش (!)
شوخی که نیست
مگر آدم ...
چقدر می تواند نیاید
به جهنم که پیر میشوی دیوانه
چروکِ زیر چشمانت
همانقدر زیباست
که چینِ رویِ دامنت !
هنوز دلم بهانه ات را می گیرد ،
تمام درد های دنیا را که نردبان کنی
دستت به سقف
دل تنگی های من نمی رسد ...
اگر دست من بود
"ی" را اینقدر میکشیدم تا صاف بشه!
بشه " ا " !
اون وقت هیچ چیز "بی تو" نبود!
همه چیز "با تو" میشد..
“کنج گلویم قبرستانی است
پرازاحساسهایی که زنده بگورشده اند،
به نام بغض….”
عشق گم شده من..
نبودن هایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند،
وآدمهائی که هرگزتکرارنمی شوند….
وتو آنگونه ای…
فقط همین…
منو ببخش غریبه
که بهت شانس آشنایی نمیدم
دیگه تاقت دل کندن ندارم
می خوام که عشق خاصیت من باشه
نه رابطه خاص من با کسی!!
پیری میگفت :اگه میخوای جوان بمونی
درد های دلتو فقط به کسی بگو که دوستش داری
و دوست داره،گفتم: پس چرا تو جوان نموندی!؟پیر خندید و گفت:
دوستش داشتم...
دوستم نداشت...
من اگر عاشقانه مینویسم
نه عاشقم , نه شکست خورده ام!
فقط مینویسم تا عشق یاد قلبم بماند..
در این ژرفای دل کندن ها و عادت ها و هوس ها
فقط تمرین آدم بودن میکنم!
همین..!
متاسفم…
نه برای تو که دروغ برایت خود زندگیست…
نه برای خودم که دروغ تنها خط قرمز زندگیست برایم….
متاسفم که چرا مزه ی عشق را….
از دست تو چشیدم….
تا همیشه در شک دروغ بودنش بمانم!!!
میدونی بن بست زندگی کجاست ؟
جایی که ...نـه حق خواستن داری !
نه توانایی فراموش کردن ....!
من یک عذرخواهی به "خودم" بدهکارم!
برای اینکه احساساتی بودم،
برای اینکه
یک رو بودم،
برای اینکه غرورم رو شکستم،
برای اینکه ساده بودم...
برای
اینکه انسان بودم...
" خودم " من رو ببخش...
خیلی اذیتت کردم.
چه هزاره دلگیری ست برای زندگی کردن
وقتی نوک انگشتانت
احساست را
در نمایشگری بی جان
تایپ می کند تا نشان دهد.
منو فراموش کن
تا به اونی که کنارته خیانت نکنی!
این روزها در خودم به دنبال یک کلیک راست میگردم
تا از خودم یک
Copy بگیرم و کنار خودم Paste کنم . . .
شاید از این تنهایی خلاص شدم!!
بیهوده تلاش نمیکنم...
دیگر هیچ تویی با "من"
"ما " نمیشود...!
تو را , من " تو " کردم
در همین چند خط عاشقانه :
وگرنه تو همان , " او " ی دیروزی..!
شک نکن ...!
" آینده ای " خواهم ساخت که ,
" گذشته ام " جلویش زانو بزند ...!
قرار نیست من هم دل کس دیگری را بسوزانم ...!
برعکس کسی را که وارد زندگیم میشود ,
آنقدر خوشبخت می کنم که ,
به هر روزی که جای " او " نیستی به خودت " لعنت " بفرستی...!
برای ماهی با سه ثانیه حافظه
تُنگ و دریا یکی ست!
دست من و شما درد نکند؛
که دل تَنگ آدم ها را...
با "یک عمر حافظه"
توی تُنگ می اندازیم
و برای ماهی ها دل می سوزانیم!
تصمیم گرفتم
انقدر کمیاب شوم
شاید دلی برایم
تنگ شود اما....
افسوس فراموش شدم....
پانوشت:از ساعت متنفرم ! این اختراع غریب بشر که مدام ، جای خالی حضورت را به رخ دلتنگی یادم میکشد!!
زمان !
ای دزدی که همه ی چیزهای شیرین را
از آن خود میکنی
این را هم به فهرستت اضافه کن
او روزی از روزها
به من گفت :
".........." دارم.....اما !
پانوشت: وقتی میخواهی بنویسی - زندگی - نیم نگاهی به آخر خط داشته باش تا کج نروی!
میان ماندن
و نماندن
تنها یک حرف ساده بود!
"ن"
از قول من به باران بی امان بگو :
دل "اگر دل "باشد آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد..
من عاشقی بلد نبودم!
من حتی عاقلی هم بلد نیستم!
در مسابقه برگ پاییز ی و جوی گذران آب
هر عاشقی میفهمد
که برنده مسابقه برگ است
که یک جای سرنوشت گیر کرده است!
وهر عاقلی میداند
تمام عمر رانبایست به انتظار یک روز رسیدن برگ ماند!
من نه عاقلی بلد بودم و نه عاشقی!
عبور میکنم ،
هر روز
از کنار نیمکت های خالی پارک . . .
طوری که انگار کسی
در آخرین نیمکت
انتظارم را میکشد !
و به آنجا که میرسم
باید وانمود کنم ،
که باز دیر رسیده ام . . !
وقتی دیدمت عطسه کردم
صبر آمد...!!!
محل ندادمش
حالا وقتی روزها بدون تو صبر میکنم
معنی آن عطسه لعنتی را می فهمم...
دلم میخواهد عاشق باشد
عقلم میخواهد عاقل باشد
این میگوید زود باش
آن میگوید دور باش
احساسم این روزها دوشیفت کار میکند
و حقوقش را از من میگیرد . . .
پانوشت : مانده ام چه کنم؟
افسوس که هر کس را به تو فرستادم
تا به تو بگویم دوستت دارم
و راهی پیش پایت بگذارم ، او را بـه سُخره گرفتی . . .
" یس - 30 "
وقتی کسی در کنارت هست،خوب نگاهش کن
به تمام جزئیاتش...
به لبخند بین حرف هایش....
به سبک ادای کلماتش،
به شیوه ی راه رفتنش،نشستنش....
به چشم هاش خیره شو..
دستهایش را به حافظه ات بسپار....
گاهی آدم ها انقد سریع میروند،که حسرت یک نگاه سرسری را هم به دلت میگذارند!
پانوشت: درد عجیبی است دلتنگی و من میدانم نسخه درمان این چیزی نیست جز " تو "
شاید آرام تر می شدم
فقط و فقط…
اگر می فهمیدی ،
حرفهایم به همین راحتی که می خوانی
نوشته نشده اند !!!
پانوشت : امان ازخنده ای که ... وسطش ... بغض کنی ...!!
.
وابسته شدم
بی آنکه بدانم
وابستگی ها
وام های کوتاه مدت هستند
با
بهره های سنگین...
معلم گفت صرف کن رفتن را.....
نوبت من شد!
معلم گفت صرف کن رفتن را؛
و من شروع کردم...
رفتم؛
رفتی؛
و او رفت....
لیلی...
به قصه ی خود بازگرد...!
اینجا " مجنون " با همه ی,
" لیلی ها " محرم " است ...
به جز " لیلی خودش " .....!
پانوشت: م. خ ندارد این پست!!
+من و خداوند هر روز فراموش می کنیم .." او " خطاهای مرا .." من " لطف او را ...!!
امروز ...
کسی که عطر تو را زده بود
در خیابان از کنار من گذشت
و این یعنی :
قتل غیر عمد ...
تنهایی من
راز سر به مهری است
پر از دلتنگی
که برملا می کند
هر لحظه نبودنت را...
پانوشت : جای خالی ات قد خود توست بزرگ نیست کوچک هم؛ که نه هجوم و ازدحام اطراف آن را پر می کند و نه کوچکتر از تو، در آن جای می گیرد....درست اندازه ی حضور توست...
قرارمان فقط یک "مانیتورِ" کوچک بود !
اما اکنون قلبم را ببین..
که با هر " آف " شدنت ...
چگونه "بیقرارِ آمدنت" می شود...!!!
روزگار ، نبودنت را برایم دیکته می کند
و نمره ی من باز می شود : صفر
هیچ وقت نبودنت را یاد نمیگیرم !
بعضیها دوست دارن مثل زُهیر باشن ،
با یک نگاه ......!
اما بعضیها مثل من دلشون میخواد حُر بـاشن ،
دست خالی ، سر به زیر ، چشمهای گریون ، پشیمون ...!
شما چی ؟
سهم “من” از “تو”
عشق نیست ،
ذوق نیست ،
اشتیاق نیست ،
همان دلتنگی بی پایانی ست
که روزها دیوانه ام می کند..م..خ..
چه غم انگیز است ..
سرنوشت ماهی کوچک ..
وقتی ،
به هوای جُفت خود ..
به اقیانوس می زند ..
و نهنگ ها ..
عاشقش می شوند !
گفت: حالت را نمی پرسم
می دانم خوبی, عکس هایت همه با لبخندند!!
و نمی دانست عکاس که می گوید سیب…
من یاد حماقت حوا می افتم
و می خندم
دلگیر نباش !
تقصیر از خودت بود !
دسته کلید علاقه که گم شد ،
باید عوض میکردی قفل تمام آرزوها را !
به سکوت یک صدا می بارم
و امواج حس گم شده ام را می بویم
و در های قلبم را برای رویش گلی باز می کنم
می خواهم به آغوش کشیدن عبوری خط خورده را !
خطم را گم کرده ام
پرواز می شوم همراه تو
و من تو را می خواهم
که صدا شوم
و دوباره ببارم ...
گاهی برای بعضی آدمها
باید از دور دست تکون داد و رفت...
جلو که بری،
کلی توی زندگی
به عقب می ری.
لغت نامه های دنیا
را باید آتش زد
جلوی واژه "نبودن" نوشته اند:
عدم حضور شخصی یا چیزی " همین....!
چقدر نبودنت را ساده فرض میکنند.
بگو چگونه جمع کنم
این همه پریشانی را
از خاطرات تو
تا میان این همه"
تلخ"
"
شیرین"تویاشم...؟!
تنهایی ام را کسی شریک نیست
مطمئن باش
دست احتیاج به سمت "تو "که هیچ
به سمت خودم هم دراز نخواهم کرد
شاید که تنهایی هایم
از تنهایی دق کند..
از دیدم پنهان شدی
که مثلاً فراموشت کنم؟
خیالت راحت،
کما فی السابق عاشقم…
پانوشت: نمیدانم چه مَرَضی است موقع شب که میرسد، عجیب دوست دارم بنشینم به شعر خواندن و داستان خواندن و عشقْ نوشتن......تو چه کرده ای بامن؟
این چند خط باقیمانده را عاشقانه تر بخوان!...
شاید نامهی آخر باشد...
"همین روزها خواهم رفت"...
و از این همه خاطره حتی
یک خط ساده هم با خودم نخواهم برد...!!
به حرمت نان ونمکی
که باهم خوردیم ...
نان را تو ببر
که راهت بلنداست
وطاقتت کوتاه
ونمک رابگذار براى من
که میخواهم این زخم همیشه تازه بماند...
دلم لک زده برای قدم زدن!!
با هم که قدم بزنیم
حسودی اش می شود آفتاب
نه که هیچ گاه
قدم نزده است با ماه!
از قـبل هم باید این کار را میکردم
“رفتن ” همیشه لا....
حتی در دستور زبان فارسی
فعل “لازم” است
یادت هست گفته بودم تنهایت نمیگذارم
تو در تنهایی هایت هم تنها نیستی
جایم را تغییر داده ام
از کنارت به پشت سرت رفته ام
گفته بودم به من تکیه کن
دلم گرفته و کم مانده تکه تکه شود
شبیه منطقهای که هنوز "مین" دارد(!)
دوباره سفرهی عید از نبودن ِتو پُر است
قبول نیست، مگر انتظار " سین" دارد(؟)
این روزها "من" هم مثل " تو"
حرف های ناگفته ام را انبار میکنم
خدایا می بینی احتکار میکنیم
در سالی که همه چیز گران است!
.
.
از نَفَس افتادهام
اما؛ «صبورى» مىکنم..!
هر جا که می بینم نوشته است :
” خواستن توانستن است ”
آتش می گیرم !
یعنی تو نمیخوای که نمی شه ؟!
پانوشت:می دانی ... ؟ نیامدن از نبودن دردناک تر است ... ، نبودن از تقدیر است امّا ... نیامدن از تقصیر ...
دل تنگی هایم را فقط برای تو می بارم...
چرا که ایمان دارم به؛
ألا بذکرالله تطمـئن القلوب
بی پناه بودن هم دردیست....
این روز ها جور زمستان را می کشم
نمیبارد...
من می بارم...
هواشناس من!
نگاهم کن!
بارش پراکنده با غبار محلی ام!!
نمی دانم چه کسی نماز باران
خوانده برایم..
پی نوشت:گاهی آدم احساس می کنداین جمله«گریه مال مرد نیست»را یک آدم نامرد ساخته تا مرد ها را از درون ویران کند!!
گمشده این نسل ما،
اعتماد است نه اعتقاد
اما افسوس نه بر اعتماد ،اعتقادیست
و نه بر اعتقاد، اعتماد
پانوشت به "....." : آدم خوب قصه های من!! دلتنگت شده ام... حجمش را می خواهی؟؟؟! خدا را تصور کن.....
"دخیل بسته ام با دلی که مجنون است.. که فقط ببینمت....همین"
ﻭ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﺎﻱ ﻧﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻱ
ﮐﻪ ﭘﺸﺖ ﺩﻳﻮﺍﺭ ﻏﺮﻭﺭﻣﺎﻥ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ
ﻭ ﻣﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻠﻌﻴﺪﻳﻢ
ﺗﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻴﻢ
ﻣﻨﻄﻘﻲ ﻫﺴﺘﻴﻢ
این حوالی..
کسی هست که
بوی عطر عجیبش از بین برگهای کتاب می آید
بوی تازگی می دهد عطرتنش
دستانش گرم است
و نگاهش نجیب
آری این حوالی
هنوز هم فرصت عاشقی هست
دنیای آدم برفی دنیای ساده ایست
اگر برف بیاید هست اگر برف نیاید نیست
مثل دنیای من اگر تو باشی هستم اگر نباشی .....!
یه آرزو مونده تو سینه
اللهم الرزقنا " مدینه"
پانوشت:صدا زد مغیره مگر نمیبینی فاطمه کمر علی راگرفته که اوحرکت نمی کند!دستش راجداکن..((بازوی مادرم سپر اما.))
+عاشق می داند که سوختن ، مقدمه ی وصل است که این چنین بی پروا است .. اگر نه .. سوختــن و الله که درد دارد و سوز ..
سفارش شده:برای دریافت اینجا را کلیک کنید
تو را
لب پنجره احساسم
جا گذاشتم
انگار
باد عاشقت شده بود
که تا برگشتم
دیدم برباد رفته ای...
یک لبخندم را بسته بندی کرده ام
برای روزی که اتفاقی تو را می بینم …!!
آنقدر تمیز میخندم که به خوشبختی ام حسادت کنی …
و من در جیب هایم دست های خالی ام را فریب دهم که امن ترین جای دنیا را انتخاب کرده اند!!
پانوشت: چقدر حس بدی دارم ار خالی بودن دست هایم از دست تو !
+به زمانه ای رسیده ایم که دگر بنی آدم ابزار یکدیگرند...!
هیچی…
مثل یک عطر آشنا
عمق فاجعه رو نمی کوبه
تو مغزت…!!!
پانوشت: تو آنسوی ریل ...من این سو هر بار که دستم را بسویت دراز کردم قطاری از میان ما رد شد !
دروغ نمیگوید دلم!
بارانی خواهد بارید
و قافیۀ « آه »
را از دل تمــام شاعران
خواهد شست!..
رماتیسم...
مکتب عاشقانیست
منتظر زیر باران!
پانوشت:
ببار بارون که بس دلتنگی میکند دلم...
دلتنگی
نه بـا قلم نوشته می شود
نه بـا دکمه های سرد کیبورد...
دلتنگی را با اشک می نویسند ...!
زین پس تنها ادامه میدهم،
در زیر باران
حتی به درخواست چتر هم جواب رد
میدهم.
میخواهم تنهایی ام را
به رخ این هوای دو نفره بکشم….!
باران نبار من نه چتر دارم نه یار…!
باران که می بارد
تمام کوچه های شهر
پر از فریاد من است
که می گویم:
من تنها نیستم, تنها منتظرم
گاه احساس اخرین بیسکویت باقیمانده در یک بسته ساقه طلایی را دارم...
تنها...
شکسته...
و از همه بدتر!
او که مرا میخواست دیگر "سیر" شده...
هر چی که خاطره داری مال من
اون روزای عاشقونه مال تو
این شبهای بیقراری مال من
منم و حسرت با تو ما شدن
تویی و بدون من رها شدن
آخر غربت دنیاست مگه نه
پانوشت:
امروز این آهنگ خواجه امیری چسبید علتش بماند اینم لینک ((+))
نگاهت ساده
دلم آرام
دستت سرد
پایم استوار
نویدِ رفتن است. رُخصت!
نگاهم نکن که
لرزشی دوباره را ممکن است!
منتظــر..
خــــدآحـــآفظـــــى "مـــن" نبــــآش !
"مـــن" ؛
هـــــر کهــ رآ
بهــ خـــدآ سپــــردم
دیگـــــر پس نیـــــآورد…!
خیس از اشک
به خانه برگشت
به دروغ گفت
چترم را فراموش کردم ...
چه خاصیت هایی دارد
این باران ...
یک وقت هایی توی زندگی هست که باید فکر کنی ؛ خوب ِ خوب ... اما انگار
یادت می رود یا می ترسی یا جوری وانمود می کنی که یعنی یادم رفته است فکر کنم ... بعد از مدتی چنان به " اشتباه کردن"
می افتی که نمیدانی چطور باید خودت را ادب کنی؛ کاش حداقل این مدت ، اینقدرها – همینقدر که بین دو انگشت.....
آنقدر دور ایستادهای
که میانمان،
عالَمی فاصله است.
نزدیکتر بیا!
دستهایم را
در دستِ آسمان بگذار…