رَبَّنا افْرُغْ علینا صَبْراً
خواستم گله هایم را
یک به یک برایت بگویم
اما ...
بگذریم
عاشق که گله نمی کند!
رَبَّنا افْرُغْ علینا صَبْراً
خواستم گله هایم را
یک به یک برایت بگویم
اما ...
بگذریم
عاشق که گله نمی کند!
انا العبد الذی کسب الذنوبا
و صدته الامانی ان یتوبا
من همان بندهای هستم که گناه کردم
و آرزوها نگذاشت که توبه کنم
انا العبد الذی اضحی حزینا
علی زلاته قلقا کئیبا
من همان بندهای هستم که قربانی اندوه شدم
به خاطر لغزشهایم با نگرانی و افسرده حالی
انا العبد الذی سطرت علیه
صحائف لم یخف فیها الرقیبا
من همان بندهای هستم که ردیف شد برایم
کتیبههایی که در آن ترس از ناظر نمیرفت
انا العبد المسیئ عصیت سرا
فما للآن لا ابدی النحیبا
من همان بندهی گنهکاری هستم که بر راز عصیان کردم
پس اکنون مرا چه شده است که ندبه نمیکنم
انا العبد المفرط ضاع عمری
فلم ارع الشبیبه المشیبا
من همان بندهی اسرافکاری هستم که عمرم بر باد رفت
چرا که حواسم به سپیدی مویم نبود
انا العبد الغریق بلج بحرٍ
اصیح لربما القی مجیبا
من همان بنده غرق شده در قعر دریا هستم
فریاد میزنم شاید اجاب کنندهای مرا دریابد
انا العبد السقیم من الخطایا
و قد اقبلت التمس الطبیبا
من همان بنده بیمار به سبب اشتباهاتم هستم
که روی آورده و طبیب میطلبد
انا العبد الشریط ظلمت نفسی
و قد وافیت بابکم منیبا
من همان بنده زخم خورده هستم که به خویش ظلم کردم
و عذر خواه به سر منزل شما آمدهام
آهای آسمانی ها به چه میخندید؟
به جا ماندنم؟؟
به پر و بال شکسته ام؟
به سرگشتگی ام؟
به حیران بودنم؟
به چه میخندید؟
به بار سنگینی که بر دوش دارم؟
به توشه ی اندکی که برای فردایم جمع کرده ام؟
بخندید
که من خون میبارم
شاید برای این میخندید که بگویید :
آهای زمینی ها
آهای خاکی ها
زمین حقیر است
ببخشید اگر غمگین نوشتم
به قول پناهی : آدم است دیگر ، گاهی میخواهد بردارد خودش را بریزد دور .
حال اگرتوعاشق باشی انقدربایدنازبکشی که نازکردن یادت بره
اری خدای من معشوق من,من نازتورامیکشم فقط تومعشوق من بمان
معشوقهای دنیازیادشدن اماخدامن باتوخوشحالم
پس خوبم بذارباتوبمانم
التماس دعا