مثل غباری ساکن در هواکه در پی دستاویزی است برای رهایی از نیستی،دستم را گره می زنم در دست"تو"و قلبم را می سپارم به نسیمی که عزم تو را کرده،نشانه ای بیش از این نیاز نیستدلم گواهی می دهدبوی تو از دستانم می آید هنوز...