magar
مقرموعود
طبقه بندی موضوعی
پیوندها

Instagram

پسر  کوچولوی خواهرم از من بیسکویت خواست.
گفتم: امروز مى خرم.
وقتى به خانه برگشتم فراموش کرده بودم.
 دوید جلو و پرسید:دایی بیسکویت کو؟
گفتم: یادم رفت.
شروع کرد و گفت: دایی بَده، دایی بَده.
 بغلش کردم و گفتم: دایی جان! دوستت دارم.
گفت: بیسکویت کو؟

فهمیدم دوستى بدون عمل را بچه سه ساله هم قبول ندارد.
چگونه ما می گوئیم خدا و رسول و اهل بیت و شهدا  را دوست داریم، ولى...

در عمل کوتاهى می کنیم؟!

پانوشت : تقدیم به شهدای گمنام میهمان شهرمان...