به راستی چقدر سخت است
خندان نگه داشتن لب ها
در زمان گریستن قلب ها...!
و تظاهر به خوشحالی در اوج غمگینی
و چه دشوار است گذراندن روزهایی که ....
در حالی که تظاهر میکنی هیچ چیز برایت اهمییت ندارد ...!
به راستی چقدر سخت است
خندان نگه داشتن لب ها
در زمان گریستن قلب ها...!
و تظاهر به خوشحالی در اوج غمگینی
و چه دشوار است گذراندن روزهایی که ....
در حالی که تظاهر میکنی هیچ چیز برایت اهمییت ندارد ...!
یادتان باشد که اعتماد المثنّی ندارد ...
هی قلب بیچاره !
به کام این دنیا تو دود شدی
من خاکستر ...
مویم از بناگوش سفید میشود
راستی چرا از بناگوش ؟؟؟
فکر میکنم موهای این قسمت بیشتر زجر میکشند
شاید اینها بیشتر با صدای خنده تو اخت بودند
واکنون که نیسنی به سرعت میمیرند
این که سفید میشوند قابل تحمل است
ولی چرا ان بالاییها
هنوز سفید نشده میریزند
شاید انها خودکشی میکنند
خوش بحالشان
من که جراتش را ندارم!
این روزها دلم غریبی میکند...
دلم، دلی را میخواهد که برایش دل باشد، عشق باشد، مهر باشد...
دلم تنها یک دل میخواهد...
همین
من…!
مرا که میشناسی؟! خودمم
کسی شبیه هیچکس!
کمی که لابه لای نوشته هایم بگردی پیدایم میکنی
مهربان، صبور، کمی هم بهانه گیر
اگر نوشته هایم را بیابی ، منم همان حوالی ام!!
اسم های مجازی
تصویر های مجازی
مشخصات مجازی
و در بین این همه چیزهای مجازی
تنها یک چیز حقیقت دارد
تنهایی من...
چند وقتیست هر چه می گردم
هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم
نگاهم اما
گاهی حرف می زند گاهی فریاد می کشد
و من همیشه به دنبال کسی می گردم
که بفهمد یک نگاه خسته چه می خواهد بگوید...
این عصرهای بارانی ...
عجیب بوی نفس های تو را می دهد ...
گوئی تو اتفاق می افتی ...
و من دچار می شوم ...
تمام " من" دارد " تو" می شود
به کسی نگو دارم دیوانه ات می شوم
تو رگ شوخی ات با دیگران گُل می کند
و من رگ غیرتم باد !
عجب
نمی دانستم رگها هم قدرت انتخاب دارند . . . !
تکرار خیاطی هایه تکراری ام زیاد شده...
من سالهاست سوزن و نخ هایم را به وصله ی این دل لا مذهب کرده ام.
بیست وشش -26- ساله ام...
اما این روزها چشمانم سوراخه سوزن را به زور می بیند..
نمیدانم ضعف چشمانم از چشم به راهی هاست...
یا از بارانی هایه زیر زمینی ام...
چه درد آور هست
صفر بودن
نه زوج نه فرد بودن
بودنت هیچ
نبودنت بی معنی
با تو کم و زیاد میشن
دیگران
ولی خود همیشه هیچی
گاهی جمع می کنند
گاهی کم می کنند
رو در روی خودشان می گذارن
با تو بزرگ میشن
ولی خود همیشه هیچ هستی
یک رنگ هستی مثل دیگراند تغییر نمی کنی
ولی هیچ هستی ,هیچ
با من
و روی بازوان به خواب رفته ام
در خواب می روی
با خود نمیگویی
تو نباشی
- من هیچ
بازوانم چگونه به خواب می روند ؟
حکایت من…
حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقی نداشت…
دلباخته سفر بود اما همسفر نداشت…
حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجه نزد…
زخم داشت اما ننالید…
گریه کرد اما اشک نریخت…
حکایت من حکایت کسی بود که…
پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنود…
بعضی ها
فقط برای این می آیند
که عاشقمان کنند و بی قرار !
یک مُشت خاطره به آغوشمان بریزند و همین
بروند و با هرچه یادمان داده اند
تنهایمان بگذارند ..
یعضی ها فقط می آیند
که زود بروند ،
که داغ شوند و روی دلمان بمانند ..
کتاب سرنوشت برای هر کسی چیزی نوشت
نوبت به ما که رسید قلم افتاد…
دیگر هیچ ننوشت!
خط تیره گذاشت و گفت :
تو باش اسیر سرنوشت
آینه "
با تو ام . . .
محض رضای خدا برای یکبار هم شده
به جای چشمهایم دلم را نشان بده
تا " بدانند "
دیوار دلم آنقدرها هم که فکر میکنند
کوتاه نیست
گاهی زیادی کوتاه میآیم !
ساده هستم
ساده می بینم
و ساده می پندارم زندگی را...
راستش، نمی دانستم جرم می دانند سادگی را!
سادگی جرم است و من مجرم ترین مجرم شهرم...
ولی من ساده می مانم
و ساده می میرم…
اما ترک نمی گویم پاکی این سادگی را …
هرگز ...
پانوشت : اینو مینویسم برای "آرئیس" تا بدونه که چقدر حالم داغونه و ناراحتم و این مجرم جرم اش را دوست دارد!!!
همه زندگیم " درد" است؛ درد...
نمی دانم عظمت این کلمه را درک می کنی یا نه؟
وقتی می گویم درد،
تو به دردی فکر نکن که جسم انسان ممکن است از یک بیماری شدید بکشد...
نه؛ روحم درد می کند...
مخاطب: آرئیس"
جدول حل می کنم
« سخت متلاشی و از هم پاشیده »
پنج حرفی !؟
با خودم فکر می کنم من چقدر « د ا غ ا ن » َ م...
جالب است ثبت احوال همه چیز را در
شناسنامه ام نوشته است...
به جز احوالم!!!!
زنده یاد پناهی
ذهنم آشفته . . .
خواب هایم پریشان . . .
خنده هایم فتوشاپی . . .
درد و دل هایم با دیوار اینجا . . . !
میزان همدردی ها هم با کامنت و. . . !!!
و تکرار پشت تکرار . .
برای دلتنگیهایم
برای دغدغههای خودم
برای شانه ای که تکیه گاهم نیست !
برای دلی که دلتنگم نیست …
برای دستی که نوازشگر زخمهایم نیست …
برای خودم مینویسم !
بمیرم برای خودم که اینقدر تنهاست !.!.!.!
باید وقتی حرف میزنی بیشتر دقت کنم !
بازی با چشمهایت را خوب بلد بودی
حالا بازی با کلمات را هم خوب یاد گرفتی !
بیچاره دل من که در این بازی بازنده است . .
پانوشت:این روزها جای خالی ” تـو ” را با عروسکی پر می کنم همانند توست مرا ” دوست ندارد ”احساس ندارد ! اما هر چه هست ” دل شکستن ” بلد نیست
لابه لای توضیح المسائل دلم را میگردم
تا ببینم چه شد
که به یکباره
دیدنت را بر من حرام شد!!!
کلاغ!!!
به خانه ات برس ...
قصه ی من تمام شد ...!
یکی تمام بود و نبودن هایم را ...
یک جا برد!!!
گاهی وقت ها...
دلت می خواهد!با یکی مهربان باشی دوستش داشته باشی
گاهی وقت ها ! دلت می خواهد یکی را صدا کنی
بگوی سلام، می آیی قدم بزنیم؟
گاهی وقت ها ! دلت می خواهد یکی را ببینی
گاهی وقت ها...
آدم چه چیزهایه ساده ای راندارد...!
پانوشت: امروز همین چند ساعت پیش با "" آ رئیس"" حرف زدم و نمیتونم بگم هیچی ام نشد ولی "" دلم شکست"" فکر هایی در سرم در حال پرسه زدن هست....خدایا این رسمش نیست!
. . . سه نقطه و دیگر هیچ ...!
تمام حرفهای مردی که کارد به استخوانش رسید ،
ولی فریاد نزد...... !!!
از تمام دلتنگی ها
از اشک ها و شکایت ها که بگذریم
باید اعتراف کنم مادرم که میخندد خوشبختم !
بی عصا به آب خواهم زد ...
موسی اگر " ایمان " داشت ,
من " امید " دارم .............!
عاشقی
مرگ مغزی ست
و قلبت
اولین عضوی ست
که اهدا میکنی!
پانوشت: خدایا میشه آخر قصه ما رو کاری کنه که از این( + ) استفاده بکنم!!
خدایا ...
کاشکی به جای روحی که درون مون دمیدی
یکم انسانیت بهمون میدادی
ما آدم بشیم
خدایی بودن پیشکش
کم آوردم...
تویی که اسمت تقدیره...
سرنوشته...
قسمته...
هرچی هستی دست ازسرم بردار...
خسته ام!!!
حال همه ی ما خوب است ؛در اینجا...
خدا؛ اما تو باور نکن...!!
پانوشت: از چند روز قبل که فکر بستن مقر موعود در سرم قدم میزند به خیلی چیز ها فکر کردم و به نتایجی هم رسیدم! از اون روز 65 نظر خصوصی برایم آمده که توضیحات و تفسیر های گوناگونی از طرف دوستان برا مشکلم بیان کردند و ممنون از همدردی همه بچه های مقر موعود ....
انگار به یک سی پی آر ( احیا )نیاز بود تا دوباره جان بگیرم و این را مدیون شما دوستان هستم....
اما حرف دل : اینجا ( + )
این جا دنیای مجازیست ...!!!
میل به مظلوم نمایی زیاد
تنهایی هیچ کس را باور نکنید
مردم عشقشان را بلاک می کنند !!!
تا هر غلطی میخواهند انجام دهند...!
این دیوار (مقرموعود) نوشته هایش دروغی بیش نیست...!
شنیده بودم " پا "، " قلب دوم " است
امّا باور نداشتم
تا آن زمان که فهمیدم
وقتی دل ماندن ندارم ...
پای ایستادن هم نیست ...!!!
خدای مهربان من
خود فراموشی هایم را ببخش !!!
که می دانم
سراپا تقصیرم !!!
و چون می دانم !
از شرم چگونه بگوم ؟!
الهی العفو
............... الهی العفو
............... ............... الهی العفو
خرس گنده چیست!؟؟
واژه ای که پدران و مادران ایرانی،
برای ندادن عیدی و کادو تولد
به فرزندان خویش نسبت میدهند!! :D
اینم یکی از این گنده ها (+ )
خوش به حالت آسمان ...
بغضت که میشکند ،
همه خوشحال میشوند ...
بغض من که میشکند ،
همه میگویند: چته باز!!
پانوشت: غرورم چه بی غیرت شده....
اللّهُمَّ اجْعَلْنی مِنَ التَّوَّابینَ وَاجْعَلْنی مِنَ الْمُطَهِّرِینَ وَاجْعَلْنی مِنَ الْصَّابرِین
بیشعورترین موجود دنیا
این دل منه !
روزی هزارتا دلیل و منطق
براش میارم آروم میشه
بازم دم دمای شب که میشه
هی ازم میپرسه چرا ...؟؟
مرا به کعبه چه حاجت !!
طواف میکنم ♥ مادری ♥ را که ...
برای لمس دستانش هم وضو باید گرفت...
پانوشت: گریه مادر بدترین زلزله دنیاست!! وقتی که غصه میخورد برای عزیز دلش""فرزندش""
مقرموعود مثل مسجد بین راه ...
هرکه می آید مسافر است
می رود...
می شکند...
هم نمازش را هم دلم را... !!
گفت :جبران می کنم ، گفتم کدام را؟
عمر رفته را
روح شکسته را
دل مرده اما تپنده را؟
حالا من هیچ...
جواب این تار موهای سپید را می دهی؟
نگاهی به سرم کرد و گفت.............
وای ... خبر نداشتم
چه پیر شدی
گفتم :جبران می کنی؟
گفت: کدام را؟
برای گریه انداختن من نیازی به داد و فریاد نیست
بغض لعنتی من این روزها با
آقا آروم باش و حل میشه
هم می شکند!!!
پاهایم را که در آب میزنم ،
ماهی ها جمع میشوند...
شاید اینها هم فهمیده اند
که یک عمر طعمه ی روزگار بوده ام !
تو مرا نادیده بگیر . . .
و من
بدنم روز به روز کبودتر می شود . . .
از بس . . .
خودم را می زنم ،
به نفهمی . . . !!!
پیلهام بیست و پنج ساله شده
و من هنوز
کرمیام که از برگ تغذیه میکند
و ابریشم روی ابریشم میبافد،
شبها رؤیای دو بال دارد
و روزها به تماشای پروانهها مینشیند!!
پانوشت:............ـــــــبماند برای روز تولدم
احساس میکنم وقتی می نویسم
خدا چشمانش را میگیرد...
وقتی میخوانم گوش هایش را...
صادقانه بگویم
فکر میکنم
خدا هم از سادگی من
و حرف های تکراری ام
خسته شده است!!
سخت ترین دو راهی ،
دوراهی بین فراموش کردن و انتظار است
گاهی کامل فراموش میکنی
و بعد میبینی که باید منتظر می ماندی
و گاهی
آنقدر منتظر میمانی
تا وقتی که میفهمی زودتر از این ها
باید فراموش میکردی . . .!
پانوشت: انگار فراموش نمی شوی جای پای تو مانده در تمام من.....
هر چه از دست میرود بگذار برود
چیزی که به
التماس آلوده باشد نمیخواهم...!!!
هر چه باشد
حتی زندگی...!
من به خودم
مثل یک مداد رنگی نگاه می کنم
شاید رنگ مورد علاقه تو نباشم،
اما میدانم روزی،
برای کامل کردن نقاشی ات
به من نیاز پیدا خواهی کرد.
قایقت میشوم ؛
بادبانم باش ،
بگذار هرچه حرف پشتمان میزنند ،
باد هوا شود دورترمان کند ...
می پرسم : چه کار می کنی؟
می گویی : به آینده فکر می کنم!
می پرسم:آینده؟
می گویی:
آ:آری،کاش
ی : یک بار
ن :نشانم بدهی
د :دوستم داری
ه :همین !
این آخـرین بارم بود ...
دیگر احساسم را ؛
برای کسی عریان نمیکنم ...
صـداقت یعنی حماقت ..............!
تنهایی،
آدم را حشره شناس می کند!
حتی نایاب ترین عنکبوت های دنیا هم،
کنج دیوار اتاق من،
تار تنیده اند . . .!!
فقط تویی که
مرا
نشانم میدهی ..."
و من
نمیدانم چه کنم اگر ...
"الهی و سیدی اِن کُنتَ لا تَغفِرُ اِلاّ لِاولیائک و اهلِ طاعتک،
فَاِلی مَن یفزعُ المذنبون ... !
.
.
من عاشقانه هایم را
روی همین دیوار مجازی می نویسم !
از لج تو . . .
از لج خـودم . . .
که حاضر نبودیم یک بار
این ها را واقعی به هم بگوییم. . . !
خدایاشبیه بادکنکی شده ام
ازبغضهایی که به اجبار فرو داده ام...
التماست میکنم...
فقط یک سوزن!
تکه تکه شدنم باخودم...
لغت نامه هاى دنیا را
باید آتش زد
جلوى واژه ى نبودن نوشته اند :
“ عدم حضور شخصى یا چیزى ”
همین!
پانوشت:چقدر نبودن تو را ساده فرض مى کنند...
به آنشرلی حسودی ام میشود!
تا یکی بهم بگه :
آنه . . . . تکرار غریبانه ی روزهایت ، چگونه گذشت . . . ! !
ّحرفهای دلم را
هیچوقت کسی نفهمید...
فقط روزی مورچه ها خواهند فهمید!!!
روزی که در زیر خاک گلویم را به تاراج میبرند.
همه ماهر شده اند ...
یک نفر هزاران نفر را ,
با هم دوست دارد ...!
اما من !
ناشیانه به یک نفر ,
دل میبندم هزاران بار.
این روزها کنار پنجره
"قرآن جیبی ام"
را با نیت" خاصی "میخوانم
ذکر این روزهام شده فقط:
رب شرح لی صدری و" یسر لی امری" وحلل عقدة من لسانی یفقهو قولی
به نظرم با ارزش ترین
پول دنیا " تومن" باشه!
چون هم تو هستی توش ، هم من ...!
پانوشت:عشق همین خنده های ساده توست !وقتی با تمام غصه هایت میخندی تا من از تمام غصه هایم رها شوم
زندگی در حال بارگیری است
لطفا صبر کنید...اینجا سرعت خوشبختی
بسیار کم است! تا زندگی ات لود شود
عمرت تمام شده...!
مساحت خلوتم را پر کن...
خدا..!!
فرقی نمیکند
عمودی یا افقی...
همین که ضلعی از
چهار دیواریم باشی , کافیست...!
سهم من
خانه ای اجاره ای در قلب توست
و هر روز
ترس از ریختن
وسایلم در کوچه ها..!
پانوشت: برایت خواهم نوشت از ابهام لحظه ها,از تردید, از حجم مرگ آور نبودنت , از کسانی که رد میشوند و بوی تو را میدهند , برایت خواهم نوشت :از حدیث تلخ بغض های تا ابد , از قناعت به یک خاطره , یک باد, یک دیدار,...از صبوری منو جای خالی تو...
می گویند باران که ببارد
بوی خاک بلند می شود . .
پس چرا اینجا
باران که می بارد
عطر خاطره ها می پیچد ؟
دلم را ...
به روی عالم و آدم بسته ام ...!
مگر
" دلبستگی " همین نیست ................!
دیده ایم که تک سایزها را به حراج میگذارند،..
به خاطر مشتری کم شان،..
ولی تک سایز شهادت را مزایده ای میفروشند،
هر کسی بابت اش بهای بیشتری بدهد، میدهند اش به او،
بیشترین بها، که عبارت خوبی نیست، به جایش مینویسم
تمام دار و ندارش...
پانوشت: جمله ای که روی تابوت نوشتم فکر کنم این بود....اللهم الرزقنا توفیق الشهادهــــ...
چند روزی است
در نماز به ولاالضالین که میرسم
احساس میکنم
ملائکه بر دوشم پوزخند می زنند!
پانوشت: "توبه"
دلم میخواهد عاشق باشد
عقلم میخواهد عاقل باشد
این میگوید زود باش
آن میگوید دور باش
احساسم این روزها دو شیفت کار میکند
وحقوقش را از من میگیرد ؛ اشک و بی قراری !!!!
جیب های دلم را می گردم؛
مبادا چیزی گم کرده باشم؛
آه خدا، خویش را؛
و مهم تر از همه، تو را ...
آه پطروس...
کاش بودی و انگشت مبارکت را فرو می بردی در چشم وچال ما
عجیب چکه می کند این روزها !
دنیا دارد خیس میشود پطروس !
خسته شدم
از بس
ادای کوه بودن رو در آوردم
می خواهم خودم باشم
میخواهم فرو بریزم..!
پانوشت: هواشناسی هوای دلم را بارانی اعلام کرد...!
انی سلم لمن سالمکم
دارم سعی می کنم لااقل از آن "
بد" هایی باشم
که " خوب" ها را دوست دارند.!
" اللهمَّ ارزقنی شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ "....
من آغلامیرام کی
غورورون تیکانی باتیب گؤزومه
داریخمیرام دا هئچ
تکجه اؤلومون دوداغیندان قاییدیرام
اونودا اؤپنمیرم
یازین سون گئجه سی دی
آیین قیسیرلیغیندا قویلورام سویوق تنیمه
سئوگیلریمی
اؤزلم سرین بیر آه دوغور
اوشودور، دونداریر صاباحلاریمی
بیر اولدوز آخیر باخ
گئجه نین قارا اوزونه
من آغلامیرامکی....
ارسالی از دوستان؛
برای غریب بودن همیشه زمان هست
آسمان را نگاه کن...
وسعت پهناوری که فراموش میشود گاهی
اما...
بی دریغ می بخشاید
این روزها را خواهم بخشید
و نگاه بی آسمان تمام آدمک ها را...
و چه خوب می شود وقتی
مردی تمام مردانگیش را
خرج امنیت زندگیش کند
و چه زیبا می شود وقتی
زنی تمام زندگیش را
خرج غرور امنیتش کند
"بدون مخاطب خاص"
وقتی
سهمی از
نجابت چشمان پر احساست
مال من نیست
من نه گویم بمان
نه گویم برو
خود عبور کن از عمق احساست
ببین
کجای خاطرات
بهانه ام میکنی!!
بدون مخاطب خاص
عشق
همین خنده های ساده ی توست
وقتی با تمام غصه هایت میخندی
تا از تمام غصه هایم
رها شوم....
بچه که باشی
از “نقاشی”هایت هم می توانند
به روحیات و درونیاتت پی ببرند،
بزرگ که می شوی
از حرفهایت هم نمی فهمند
توی دلت چه خبر است!
می گویند
آدم یک بار به دنیا می آید
پس من چرا در لبخند چشمانت
هزاران بار زاده می شوم
و به تعداد قطره های اشک تو
می میرم ؟!
قبل تر ها شهامتم بیشتر بود
چشمم را که تر می کردند دنیا را به گریه می انداختم
بیخیاااال
اینروزها " گریستن " هم "حوصله" میخواهد...
وقتی که حتی رودخانه های پنهان شده در چشم هایم
با منت !...
صورتم را نقاشی میکنند...!!
*** *** ***
فقط برای :
#برای دل خودم#
ایـن وصله ها ،
** نا امیدی **
بـه ما " ن م ی چ س ب د " !
+ من هنوز امید وارم
خدای من !
تنهایی چه تلخ بود ، اگرحضور شیرین تو نبود؟
« تنها، کسی است که از داشتن تو محروم است! »
زخمی بر پهلویم است ،
روزگار نمک می پاشد
و من پیچ و تاب می خورم
و همه گمان می کنند
که می رقصم . . .
دکتر شریعتی
پانوشت: زندگی جان ، عزیزم ! اگه افتخار میدی چند قدمی باهام راه بیا ...
این سه نقطه ها...
حکایت بی قراری من است...
مدتهاست سر این سه نقطه ها گیر میکنم...
نقطه های دلتنگی ام بیشمار شده اند...
انگار...
چرا تو هستی و من گم شده ام...؟
لعنت به همه ضرب المثل های جهان
هروقت لازمشان داری،
برعکس از آب درمی آیند...
مثلا همین حالا
که من تو را می خواهم
و طبق معمول،
خواستن نتوانستن است !!
سلام
حال من خوب است
ملالی نیست جز گم شدن گاه و بی گاه خیالی دور
که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند ...
با این همه اگر عمری باقی بود ، طوری از کنار زندگی می گذرم،
که نه دل کسی در سینه بلرزد ، ونه این دل ناماندگار بی درمانم ...
آرش نیستم
که کمان بدست گیرم
اما لحظه های با تو بودن را
خوب شکار میکنم
از بین خاطراتم...
نقش یک درخت خشک
را در زندگی بازی میکنم
نمیدانم که باید
چشم انتظار بهار باشم
یا هیزم شکن پیر!
انصاف نیست
که دنیا انقدر کوچک باشد
که آدمهای تکراری را روزی صد بار ببینی
و انقدر بزرگ باشد
که نتوانی کسی را که دلت میخواهد
حتی یک بار ببینی!
پانوشت: "....."
نه اینکه زانو زده باشم ،
نه ؛
فقط بی کسی
کمی سنگین است،
همین !!
پانوشت: خداوندا ! خسته ام از فصل سرد گناه...دلتنگ روزهای پاکم ,بارانی بفرست،چتر گناه را مدتی است دور انداخته ام
عجل علی ظهورک
گاه می اندیشم...
چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم
همین مرا بس که کوچه ای باشد و باران
بیشمارند آنهایی که نامشان آدم است...
ادعایشان آدمیت...
کلامشان انسانیت...
رفتارشان صمیمیت... ...
من دنبال کسی میگردم که...
نه آدم باشد، نه انسان، نه دوست و رفیق صمیمی...
تنها صاف باشد و صادق.
پانوشت : گرای انتخاباتی دادم !!
تو به آرزوی من رسیده ای
دعا کن من هم به آرزوی تو بـرسم
پا نوشت: اللهم الرزقنا توفیق شهادهـــــ.....
منو ببخش غریبه
که بهت شانس آشنایی نمیدم
دیگه تاقت دل کندن ندارم
می خوام که عشق خاصیت من باشه
نه رابطه خاص من با کسی!!
کنار پنجره می آیم
نسیم تبسم تو جاریست
قاصدکها آمده اند در رقص باد و یاد
سبز سپید سرخ...
و این آخرین قاصدک چقدر شبیه لبخند خداحافظی توست!
گوشت را تیز نکن دلی که شکست صدا ندارد
درد دارد
درد
اگر میخواهی صدای دل شکسته اش را بشنوی
چشمانت را باز کن
آنهایی که از چشمش می ریزد
صدای شکسته شدن دلش است.
می شنوی؟!
آرام آرام محو میشوم اما ...
فراموش ...
هرگز...
همه را مستی از پای در می آورد..
مرا هوشیاری!
|
من یک عذرخواهی به "خودم" بدهکارم!
برای اینکه احساساتی بودم،
برای اینکه
یک رو بودم،
برای اینکه غرورم رو شکستم،
برای اینکه ساده بودم...
برای
اینکه انسان بودم...
" خودم " من رو ببخش...
خیلی اذیتت کردم.
ﺍﯾﻦ ﺷﺐ ﻫﺎ
ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﮐﺴﯽ ﺁﺭﺍﻣ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻮﯾﺪ:
" ﺑﻤﯿﺮﯼ ﺍﻧﺸﺎﺍﻟﻠﻪ "
ﻭ ﻣﻦ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺰﻧﻢ " :ﺁﻣین "
چه هزاره دلگیری ست برای زندگی کردن
وقتی نوک انگشتانت
احساست را
در نمایشگری بی جان
تایپ می کند تا نشان دهد.
بیهوده تلاش نمیکنم...
دیگر هیچ تویی با "من"
"ما " نمیشود...!
تو را , من " تو " کردم
در همین چند خط عاشقانه :
وگرنه تو همان , " او " ی دیروزی..!
باید مغرور بود،
دور از دسترس
باید مبهم بود و سرسنگین!
خاکی کـه باشی آسفالتت میکنند
و از رویت رد میشوند !
من عاشقی بلد نبودم!
من حتی عاقلی هم بلد نیستم!
در مسابقه برگ پاییز ی و جوی گذران آب
هر عاشقی میفهمد
که برنده مسابقه برگ است
که یک جای سرنوشت گیر کرده است!
وهر عاقلی میداند
تمام عمر رانبایست به انتظار یک روز رسیدن برگ ماند!
من نه عاقلی بلد بودم و نه عاشقی!
با بعضی ها از صلا نمی شه "معمولی" بود
یا باید نزدیکترینت باشن
یا اصلا تو زندگیت نباشن. ..!!
پانوشت : درد دلی میکنم با خواننده گان خوب مقر موعود مثل قبلا ها:
در ادامه مطلب بخوانید...
رنگ آرزوهایم این روزها خیلی پریده
تو اگر دستت به آسمانش رسید
چند تکه ابر نقاشی کن
تا دل من به ابرها خوش باشد... !
عادت کرده ام
کوتاه بنویسم
کوتاه بخونم
کوتاه حرف بزنم
کوتاه نفس بکشم
تازگی ها
دارم عادت می کنم
کوتاه زندگی می کنم
یا شاید
کوتاه بمیرم
نمی دانم
فقط عادت …
سکوت ...
رسا ترین فریاد یک " مرد " است ...
وقتی سکوت میکند ...
وقتی بحث نمیکند ...
وقتی برای به کرسی نشاندن عقایدش تلاش نمیکند ...
بفهم
..!
که واقعآ آسیب دیده است!!
پانوشت: لحظه های سکوتم پر هیاهو ترین دقایق زندگیم هستند مملو از آنچه می خواهم بگویم و نمی گویم...!
دلم میخواهد عاشق باشد
عقلم میخواهد عاقل باشد
این میگوید زود باش
آن میگوید دور باش
احساسم این روزها دوشیفت کار میکند
و حقوقش را از من میگیرد . . .
پانوشت : مانده ام چه کنم؟
وابسته شدم
بی آنکه بدانم
وابستگی ها
وام های کوتاه مدت هستند
با
بهره های سنگین...
کاش می شد
زندگی را هم عوض کرد
مثل «چایی»
وقتی که سرد می شود!!
پانوشت : مثل لیوانی شده ام که لبه اش پریده است ... تشنه که شدی ...! مراقب باش ! زخمی ات میکنم !
ساده که میشوی
همه چیز خوب میشود
خودت
غمت
مشکلت
غصه ات
هوای شهرت
آدمهای اطرافت
حتی دشمنت
ادامه دارد....
جوﺍﺏ ﯾﻪ ﺣﺮﻓﺎﯾﯽ:
" ﻓﻘﻂ ﻧﻔﺲ ﻋﻤﯿﻘﻪ" . . .
پانوشت: تویی که الان اینو خوندی! ....میفهمی که چی گفتم....
روزگار ، نبودنت را برایم دیکته می کند
و نمره ی من باز می شود : صفر
هیچ وقت نبودنت را یاد نمیگیرم !
میدونی چرا میگن” دلت دریا باشه”
وقتی یه سنگو تودریا میندازی
فقط برای چند ثانیه اونو متلاتم میکنه
وبرای همیشه محو میشه
ولی اون سنگ تا ابد ته دل دریا موندگاره
سعی می کنم مثل دریا باشم
فراموش کنم سنگ که به دلم زدن
با اینکه سنگینی شونو برای همیشه روی سینه ام حس می کنم.
گریه شاید زبان ضعف باشد
شاید کودکانه ..شاید بی غرور …
اما هر وقت گونه هایم خیس می شود
می فهمم نه ضعیفم ..نه کودکم..
بلکه پر از احساسم …
این روزها تمام لحظات روز و شب را
با این وعده ات سپری می کنم که:
إِن مَعَ اَْلعُسْرِ یُسْرَاَ
"'و با هر سختی آسانی هست""
به این فکرمیکنم
لالایی های مادرم
زیرکدام بالشتک کودکی هایم جامانده
شاید
هنوز بشود آسوده خوابید....
آری【 حاج همت 】 ...
تفاوت من و تو در این است کـه
تو سردارترین بی سر وطن هستی
و من ...
بی سر و پا ترین سردار وطن
پانوشت : التماس دعای فرج + شهادت
اینجا در دنیای من گرگها
هم افسردگی مفرط گرفته اند
دیگر گوسفند نمی درند
به نی چوپان دل می سپارند
و گریه می کنند !!
سکوت را دوست دارم
به خاطر ابهت بی پایانش…..
پانوشت: تیغ روزگارشاهرگ کلامم را چنان بریده است که سکوتم بند نمی آید!
خدایا دیدی؟؟!!!
کلی باران فرستادی تا این لکه ها را از دلم بشویی... ......
من که گفته بودم لکه نیست ، "زخم" است
گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن!
به رفتن ک فکر می کنی
اتفاقی می افتد که منصرف می شوی…
میخواهی بمانی،
رفتاری می بینی که انگار باید بروی!
این بلاتکلیفی خودش کلی جهنـم است!!
فکر میکنم باید
یک تجدید نظری
در اطرافیانم بکنم؟!
وقتی بین "دوست " و " دشمن"
فاصله ای نیست!!
پانوشت: امروز دلم شکست...همین