magar
مقرموعود
طبقه بندی موضوعی
پیوندها

Instagram

۷۷۴ مطلب با موضوع «لغتنامه من» ثبت شده است


از روزیکه نامت ملکه ی ذهنم شد،


احساس می کنم جمجمه ام


با شکوه ترین امپراتوری دنیاست…

میخواهم راحت باشم ...

بی جسارت و بی خجالت ...


در جواب چه خبرها ؟


چشمانم را ببندم و بگویم :


عاشقی ...

در “نقاشی هایم” تنهاییم را پنهان می کنم…
در “دلم” دلتنگی ام را…
در “سکوتم” حرف های نگفته ام را…
در “لبخندم” غصه هایم را…
دل من…
ساده می افتد!
ساده می شکند!
ساده می میرد!

برای دلم، گاهی مادری مهربان میشوم،

دست نوازش بر سرش میکشم میگویم:

«غصه نخور، میگذرد…»

برای دلم، گاهی پدر میشوم، خشمگین میگویم:

«بس کن دیگر بزرگ شدی…»

گاهی هم دوستی میشوم مهربان،

دستش را میگیرم میبرمش به باغ رویا…

دلم، از دست من خسته است…

بیاغصه هایمان راتقسیم کنیم...!

دوتامن هیچی تو


می بینی من هنوزهم خسیسم...!!!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

حلقه بسته در دلم

حسی از عشق که

هیچ نمی خوام رهاش کنم

مثله حلقه ای در دست عروس

که تا عمر داره هرروز صبح

از کنار تخت برمیدارد و دستش میکند

و شب همانجا کنار تخت میگذارد..

شب فکرت را کنار خودم میخوابانم

و صبح با یک بوسه روزم را

با فکرهای عاشقانه آغاز میکنم...

تلخ می گذرد این روزهام

دستم می لرزد از توصیفش

همین بس که

نفس کشیدنم در این مرگ تدریجی

مثل خودکشی است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

گون گله‌جک،

منه باخیب دئیه‌جکسن...


"کاش کی، هئچ بوراخماسایدیم..!"


پانوشت : کؤهنه مئساژلاری تکرار اوخودوم سنی همیشه سئوه‌جم یازمیشدین / یالانسا باشینا داش دوشسون

گاهی وقت ها

دلت می خواهد با یکی مهربان باشی

دوستش بداری وَ برایش چای بریزی

گاهی وقت ها

دلت می خواهد یکی را صدا کنی

بگویی سلام، می آیی قدم بزنیم؟

گاهی وقت ها

دلت می خواهد یکی را ببینی

گاهی وقت ها...

آدم چه چیزهایِ ساده ای را

ندارد...!

هر روز با هم دعوا داشتیم ولی زورم به او نمی رسد.

نمی دانستم چه کنم، با خودم گفتم می روم شکایت می کنم . . .

کتاب مفاتیح را برداشتم و آن را باز کردم:

« الهی الیک اشکو نفساْ بالسوء اماره... »

خدایا به تو شکایت می کنم از نفسم

میخوام اعتراف کنم …

کم آوردم …


توئی که اسمت تقدیره،سرنوشته،قسمته …


هر چی که هست …


دست بردار از سرم …

پشت پنجره تنهایی هایم را تماشا می کنم

روزهایی که بی تفاوت گذشتم


از کنار خاطراتت


حس نوشتن ندارم


فقط خواستم بگم


تنهایی هایت را مرور کن


شاید قلبی را جا گذاشته باشی . . .

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید


دل به جاده ای میزنم که میدانم

انتهایش تو در انتظارم نیستی

اما این سختی را به جان میخرم

تا قلبم را آرام کنم...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

سخت میگذرد این روزها که قرار است

از تو...

برای دلم...

یک آدم معمولی بسازم!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

بارها گفته ام این شهر بهار ندارد

باغ ندارد

بهارنارنج ندارد…

و آدم اگر دلش بگیرد

دردش را به کدام پنجره بگوید

که دهانش پیش هر غریبه‌ای باز نشود...!!!!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

نفسم اصرار کرد که بیا برویم گناه کنیم!

گفتم برویم...

ضایع شدیم و بر گشتیم.

یاد دعای بعد از نمازم افتادم: 

« خدایا نگذار گناه کنم... »

«یا لطیف ارحم عبدک الضعیف، یا جلیل ارحم عبدک الذلیل».

 پانوشت : امروز توی انباری خانه مان بعد از چندین سال یه جفت "کتانی "پیدا کردم !!  دهه شصتی باشی و با این کفش ها خاطره نداشته باشی.....محاله!!  یادش بخیر

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

پارو می زنم

سواربر قایق زمان

با عقربه هایی که شکسته اند

کی می رسم به تو ؟

قطب نمای دلم

مدام می چرخد

مدام میگریزی

و چشمانت

لیزترین ماهیانند . . .

متاسفم که ، آنچه هستم را

مدیون انسانهای خوب زندگیم نیستم

بلکه بدهکار انسان نماهائی هستم که

«چگونه نبودن» را به من آموختند!

خیلی ها دلمو شکستن؛

ولی تو با همه فرق داری

آخه یه ضرب المثلی هست که میگه:

کار را آن کرد که تمام کرد…

شکستنی رفع بلاست …

اما

باور نمیکند دلم...!

افکار عاشقانه ام را، جمع که می کنم...

دسته گلی می شود، شبیه تو، برای تو...

مهربانی ات را مرزی نیست!

یقین دارم فرشته ای قبل از آفرینشت قلبت را بوسیده...

عاشقانه ها برای توست.

اصلا انگار بودن تو که درمیان باشدهمه واژه ها دست به" یکی" می کنند..

که هرچه زودترجلوی تو و دوست داشتن هایت قد علم کنند..

وای که اگر بیایی ....چقدربودن هایت خوب است..


پانوشت : هنوزم "یکی" هستی برای من؟....

کمی عوض شدم؛

دیریست از خداحافظی ها غمگین نمیشوم؛

به کسی تکیه نمیکنم .؛

از کسی انتظار محبت ندارم؛خودم بوسه میزنم بر دستانم ؛

سر به زانو هایم میگذارم و سنگ صبور خودم میشوم…

چقدر بزرگ شدم یک شبه ... !!!

یک بار که بشکند دلت

غرورت


اعتمادت


همین یک بار کافیست


تا یک عمر از پشت نگاهی ترک خورده به آدم ها بنگری


انقدر تیزو برنده می شوی


که باید تابلوی
ورود ممنوع را به خودت نصب کنی...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

به مردی گفته شد: با زبانی دعا کن که با آن گناه نکردی ، تا دعایت مستجاب شود.

مرد پرسید چگونه؟


به او گفته شد: به دیگران بگو برایت دعا کنند چون تو با زبان آنها گناه نکرده ای!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

آقا جان کبوتر من هم به حرمتان رسید؟

خیلی برایش
" آیه الکرسی " خواندم تا سالم برسد ...


پانوشت : نشسته‌ام به موازات کوچه‌ای رو به حرم که درد دل کنم و آبروی خود ببرم . . .

هر وقت دلم میگرفت درد و دلامو به یکی میگفتم
حالا دلم از همون یه نفر گرفته
اینو به کی بگم؟؟
.
.
.
ساده نگذر
نوشته هایی که تو را اشک یا عشق می بخشند
قلب نویسنده اش را هزاران بار سلاخی کرده اند..!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

آشوب...
همان حس غریبیست ,
که وقتی به لبهای " تو " لبخند نباشد،
دارم...

ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ

" ﺑﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ "


ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﻧﮑﻦ


ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ


ﭼﻪ ﺩﺭﺩ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ


ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺧﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺘﻈﺎر!!!


"کوثر"

امام صادق میفرمایند:

من در عجبم کسی در اندوه باشد و به ذکر یونسیه "پنــــــــــاه" نبرد



لآ اِلهَ الآ اَنت
سُبحانَک. .
اِنی کُنتُ منَ الظالِمین . .


پانوشت : هر کاری هم با من کردی  , کردی ....!!  من هنوز هم به "خدا"  ...."پناه" برده و میبرم!


اینکه چقدر از آنروز ها گذشته ،

یا اینکه چقدر هر دویمان عوض شده ایم،

یا اینکه هرکداممان کجای ِ دنیا افتاده ایم…

اصلا مهم نیست.. !

باز باران که ببارد ،

هر وقت که میخواهد باشد ،

دلم هوایت را میکند ...


پانوشت : راستش را بخواهی بدانی دیگر منتظر آمدن "تو" نیستم منتظر رفتن "خودم" هستم

کاش سال "نو" نمیشد
وقتی هنوز در کوچه های دلتنگی ام
"رد پای نبودنت" هوایم را بارانی میکند
کاش سال "نو" نمیشد
وقتی هنوز کفش کهنه "روزمرگی"
پایم را که نه دلم را میزند
کاش حالا حالاها سال "نو"نمیشد.

گاهی "ضمیر "ها هم چه خودخواه میشوند وقتی:

"
من" تنهایی را انتخاب میکنم

"
تو" سکوت را

و "
او" فاصله بین ما 2 را...

"هزار و یک شب" است


قصه بغض های شبانه من


و


کلاغی که دیگر "نرسیدن" را از حفظ شده است

«آسمانم آرزوست»

...تمام "امن یجیب" های دلم را

گره زده ام به کلمات


و روانه ی آسمان کرده ام


من مطمئنم


....


خدا حکمتی در کار" من و تو " دارد......


پانوشت : در دلم هیچ کس شبیه "تو " نیست .پر میشوم از نقطه چیـ ـ ـ ـ ـن کسی که در آغوش خلوتش ، جای تمام حرف هایم خالیست...

ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺘﯿﺴﺖ ﻫﻤﻪ ﺩﻟﮕﯿﺮﻧﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ .....

ﺩﻟﯿﻞ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ....

ﻣﺪﺭﮎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺑﻮﺩﻧﻢ ....

ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﺑﻮﺩﻧﻢ ....ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻠﺦ ﺷﺪﻧﻢ .......

ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ .... ﻣﻦ ﻧﻪ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ...

ﻧﻪ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ .... ﻧﻪ ﺗﻠﺦ .......

ﻓﻘﻂ ﻣﺪﺗﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻟﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ .....

ﻣﺪﺗﯿﺴﺖ ﮔﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ....

ﺻﺒﺮﻡ .... ﺗﺤﻤﻠﻢ ......ﺍﻣﯿﺪﻫﺎﯾﻢ .....ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﺍﻡ ......

ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﺪﺍﻡ ﺻﻔﺤﻪ ﯼ ﻗﺼﻪ ﯼ ﺳﺮﮔﺬﺷﺘﻢ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻤﺸﺎﻥ ...

انگار " گمشده ای " دارم...


کاش حداقل جوانمردی میکردی،

و "مهربانی ام" را بهانه ی رفتنت نمیکردی!


تا من مجبور نشوم هر روز "سنگ" را نشان دلم بدهمو


بگویم اگر مثل این بودی..."او"نمیرفت!


پانوشت : مخاطب خاص دارد این پست! " تکیه گاه"

درست مثل یک برکه‌

آرام و ساکتم این روزها.

سنگ نینداز و آشوب‌ام نکن.

فقط بگذار،

عکس‌ تو آرام و نرم توی دل‌ام بیفتد. . .

صدایت را که می شنوم


دنیا را تعطیل می کنم


مانند مغازه های دم اذان...!


پانوشت : "مادر "

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

من اینجا...

در قصه خیس این دنیا...

وجودم مچاله شد!!!

کاری بکن ای شهید

بعضی وقت ها

نمی دانم، در میان این گرد و غبار گنآه

در این دنیآ

با که می توان از بی قراری گفت...؟!

خوش به حال من

وقتی‌ که نیستی‌ هم..

خیالم با تو عشق بازی می‌کند

چه اختیار شیرینی‌ ‌ست..

وقتی‌ یک لحظه به آغوشم می‌‌آیی

و من چقدر خوشبختم...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

تا ساحل امن،

پروانه‌ات خواهم ماند…

قرار بعدی،

……… پای گهوارهٔ شعرهام!


در سمت توام

دلم باران
، دستم باران

دهانم باران ، چشمم باران


روزم را با بندگی تو پا گشا می کنم


هر اذانی که می وزد پنجره ها باز می شوند


یاد تو کوران می کند ...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

انسان که غرق شود قطعا میمیرد

چه در دریا

چه در رویا

چه در گناه


پانوشت: خدایا کمکم کن "غرق" نشم

مرا که میشناسی! خودمم...

کسی
شبیه هیچ کس...!!

کمی که لابه لای نوشته هایم بگردی پیدایم میکنی


مهربان ...صبور...کمی هم بهانه گیر...

دلم لک زده برای خاطراتم
برای لحظه هایی که خیلی دوستشان داشـتم ..
ولی :
آدم ها می آیند
خودشان را نشان می دهند
اصرار می کنند
برای اثبات بودنشان و ماندنشان
اصرار می کنند که تو نیز باشی همراهشان
همان آدم ها
وقتی که پذیرفتی بودنشان را
وقتی که باورشان کردی
به سادگی می روند
و تو می مانی با باوری که ...
وتـمام دلخوشی هایت میشود یک فنجان قهوه
در کنار همان پنجره ..

من دلم از این تابوت ها

می خواهد


سایه خدا باشد


واین پرچم سه رنگ...

شاید آرام تر میشدم...
فقط و فقط اگر میفهمیدی...
حرف هایم به همین راحتی که خوانده میشوند،
نوشته نشده اند!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

خدایا

این
دل من...

با خانه تکانی هم رو به راه نمی شود...


بساز بفروش
کسی سراغ ندارد...؟!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

لذت هایمان هم

باید طعم خدا بدهد

به ذائقه "مؤمن" خوش نمیاید

لذتی که طعم ذلت می دهد!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

در مفاتیح الجنانش

شیخ عباس قمی

کاش ذکری

تحت عنوان فراق افزوده بود...

دیگر از تنهایی

خسته شدم

به کلاغ ها

زیرمیزی میدهم

تا قصه ام را به پایان برسانند!

هر شب ...

به خودم قول میدهم که ...


فراموشت کنم !..


وقتی عکست را می بینم!..


تو را که نه ..


قولم
را فراموش می کنم ............ !!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

زمین دلم …

از فقر عشق

تنگی نفس

دارد

آسمان !

کاری بکن...


پانوشت :  من در گمان فردایم، افسوس که فردا را ندارم، اما تو افسوس فردا را میخوری، افسوس که فردا تو را ندارد!

محاکمه ی رو در رو،نه وکیلی،نه وثیقه ای،نه تجدید نظری

کلهمءاتیه یوم القیامه فردا


محاکمه
ای بین من و خدا...

سوره مریم آیه 95

از این تکرار ساعتها
از این بیهوده بودنها
از این بی تاب ماندنها
از این تردیدها
نیرنگها
شکها
خیانتها
از این رنگین کمان سرد آدمها
و از این مرگ باورها و رویاها
پریشانم …
دلم پرواز میخواهد !

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

گفت ضمایر را بشمار

گفتم من ، من ، من


گفت فقط من ؟؟؟!!!


گفتم آری ، همگی رفته اند زیارت ارباب


و فقط من بی لیاقتم که اینجا تنها مانده ام !

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

دلم

نمیرود به نوشتن.....

این کلمات به هم دوخته شده کجا(؟)

احساسات من کجا(؟)

این بار.....

نخوانده مرا بفهم(!)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

آدم باید یک " تو " داشته باشه ؛


که هر وقت از همه چی خسته و نا امید بود ،


بهش بگه :


مهم اینه که " تو " هستی !


بی خیال دنیا ... !


پانوشت : چقدر این روز ها "بی تو "ام ....

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

مردانی هستند که هنگام عصبانیت. . .
داد نمیزنند

ناسزا نمیگویند

نمیشکنند

تهمت نمیزنند

تنها قدم میزنند!

و در خلوت خود فرو میروند و

خالی میکنند تمام خشم خود را

تا مبادا به کسی که دوستش دارند از گل کمتر گفته باشند!!!


پانوشت :  امروز دوستم "بهنام " حالمان را گرفت منتظریم تا از او  بگیریم آنچه امروز از ما گرفت!!

داغ اشتباهاتم را روی دستم خواهم گذاشت

تا یادم نرود چه کسانی در سختی کنارم بودند


چه کسانی در سختی تنهام گذاشتند


تا هراس درد مانع تکرارشان شود...


پانوشت : امروز بعد از اومدن از "زیارت شهدای گمنام" دلم بی هوا شکست...اشک هایم چه بچه شده اند .. ! گونه هایم را با سُرسُره اشتباه گرفته اند .. !

همان قدر که باید احساس زن رادرک کرد
مرد را هم باید فهمید…!
همان قدر که زن عشق "ابدی بودن" می خواهد…
مرد هم" اطمینان "می خواهد…
همان قدر که بایدبی حوصلگی زن راطاقت آورد
بایدکلافگی های مرد را هم فهمید…
همان قدر که باید قربان صدقه زن رفت…
باید فدای خستگی های مرد هم شد…


"تلنگر"

"آرامش" هنرِ نپرداختن به انبوه مسائلیست،

که حل کردنش سهم خداست...

لحظه هایتان لبریز از آرامش...


پانوشت : برام دعا کنید دوستان....

وقتی شهید "بایِّ ذَنبٍقُتلَت" است

پس منِ گنه کار حالاحالا ها زنده ام

.
.
.
میشود

هم زیارت...

هم شهادت ...

روی پرده کعبه این آیه حک شده است :

نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ و من . . .


هنوز و تا همیشه به همین یک آیه دلخوشم


” بندگانم را آگاه کن که من بخشنده‌ ی مهربانم ! “


خواب هایم پریشان،

خنده هایم فتوشاپی ،

درد و دل هایم با دیوار وبلاگ !!!

میزان همدردی ها هم با کامنت !!!

وتکرار پشت تکرار...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

آغیر درده سایسیز غمه

داحی یوخدور دوزوم داغلار......

مغرور باخما،بیر چاره قیل 

سئونن دگیل کوزوم داغلار .....

قالخیر گویه آه- زاریم 

فلک پوزدو کردگاریم.....

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

به "هیچ کس" نگفته ام ، غروب که میزند ...

تماشای تکیده گی ام  پشت پنجره ، چه دیدنیست !

  آدمها " پُـر " از  فکرند ،

"میترسم" . . . ، که ،

مرا ، مثل " من " به تصویر نکشند ...

شمعی روشن کردم ...

حوالی همین روزها ...


که زودتر بیایی ..!!


میگویند :


دعای دیوانگان هم مستجاب میشود ..!!!!
من هنوز عاشقم ، آنقدر که می توانم

هر شب بدون آنکه خوابم بگیرد


از اول تا آخر بی وفایی هایت را بشمارم


و دست آخر


همه را فراموش کنم

آری

من هنوز عاشقم...

عشق مثل پرواز است،


بالا رفتنش جسارت می خواهد ،


بالا ماندنش لیاقت !


پانوشت :دیگر کلاغ پر نمیشود این روزها صداقت پر میشود محبت پر میشود  تو..پر میشوی..

گفته باشم !.!.!

من درد می کشم :


تو اما …. چشم هایت را ببند !


سخت است بدانم می بینی ، و بی خیالی … !


پانوشت : آرزوهایم را مثل بچه ­ای که اشتباه به دنیا آمده باشد سر راه گذاشتم و خودم مثل دیوانه ­ای که از قفس پرید،شدم دیوانه ­ای که به قفس پناه برد!

آن روز ماهی قرمزمان خودش را از تنگ شیشه ای انداخت بیرون,

و من فریاد میزدم و هاج و واج نگاهش میکردم, 
نمیدانم اگر خواهرم خانه نبود,  چه بر سر بیچاره می آمد, از خودم بدم آمد
ولی چه تقلایی میکرد برای زنده ماندن!!!!!
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
همیشه برای "ماندن" دلیل هست... وبرای"رفتن" بهانه.

همیشه برای "خواستن" نیاز هست... وبرای "رد کردن" مصلحت .


همیشه برای "داشتن"فضاهست... وبرای "نداشتن" تقصیر .


به پای ماندن و خواستن و داشتن هستی بسم ا ...

اگر نه, جهان پر است از "بهانه" و "مصلحت" و "تقصیر"

پانوشت : منتظر " یکی "....
من آروزهایم را از کی بخواهم؟؟

از تو؟

نه از تو نباید چیزی خواست !!

می دانم!!

صبر کن !

چسب زخم چی؟

این یکی را که می شود خواست؟؟

هرچند بی فایده است

به گمانم این را هم نداری!!

کاش کسی بود

تمام غصه هایم را یک جا قورت می داد !!

پانوشت : با من حرف نزدن یعنی تیغ زدن به دلم به خاطر این همه "صبر "....


و اگر می توانی


"" أَنْ لَا یَعْرِفْنَ غَیْـرَکَ ""


کاری کن همسرت جز تو مردی را نشناسد . . . .


پانوشت : بهترین هدیه ای بود که می شد داد....

چقدر این آهنگ حامد زمانی این روزها عمق وجودم رخنه کرده.... {لینک دانلود}


چه دفاعی از خودم بکنم جناب قاضی؟!
من بی دفاعم، من شریف تربیت شدم، من شریف بزرگ شدم
" و من اشتباهی ام"
من از اولش هم اشتباهی بودم
بله من یادم رفت که این ها مال من نیست و من اشتباهی ام،
اما خدایا تو شاهدی که من هیچ چیزی رو برای خودم برنداشتم
من هیچ چیز رو توی جیبم نذاشتم
من از سهم کسی نزدم
من فقط اشتباهی بودم
خدایا تو شاهدی که من کسی رو اذیت نکردم
من فقط اشتباهی بودم
چه دفاعی از خودم بکنم؟!
جناب قاضی من از هیچ کس توقعی ندارم
خدایا تو منو ببخش، من اشتباهی بودم!


پانوشت : باید به "پدرش" می گفتم که من .....!! 

 هــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــ ــــــــــیــــــــــــــ ــــــــــــــ ــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ س !!!
در مقابل بعضی از مشکلات باید ساکت
بود...

در شعرهایِ من ؛

ممکن است ماه


راه شود...


و کوه


دریا...


اما


" درد "

کماکان


همان است که بود...
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

پنجره زیباست اگر بگذارند

چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند

من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم

عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند.

قد بلندم…

اما نه آنقدر که.......

ابرها را کنار بزنم و.....

سر از کار خدا در بیاورم !!


پانوشت : چند روزی میشه تو لاک خودمم...مانده ام در کار خدا

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

یک سال گذشت....
هم توش خندیدیم هم دیگرانو به خنده انداختیم...
گاهی وقتا هم برعکس...

چه خوش خیال است

فاصله را میگویم..

به خیالش تو را از من دور کرده است...

نمی داند تو جایت امن است

اینجا...

میان دلم...


پانوشت : از چشمهایت هر چه بگویم عجیب نیست , سرزمین من همین لبخند های توست که میانه ی جزر و مد نگاهت گیر میکند .نمیداند بیاید یا برود باشد یا نباشد بخندد یا…!!!!!

قلبم بوی کافور میدهد


هر شب مرده شورها 


در آن آرزویی را غسل میدهند


و کفن میکنند...



آنقدر هوای حوصله ام سرد است

که انگشتان احساسم سر شده است...

خدایا ...

دیگه توان خواستن ندارم ؛

امشب ، تو دعا کن . . .

من می گویم : آمین !

دوستی می گفت:
نمی دونی چه لذتی داره. وقت نماز، همسرت به تو اقتدا کنه،
بعد از نماز برگردی و بهش بگی قبول باشه خانمی،
بعدم دستاشو بگیری و با بند بند انگشتاش شروع کنی به ذکر گفتن ...

متاهل ها حتما امتحان کنن !!
مجردها هم ان شاءالله به زودی قسمتشون+مون بشه !

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
باورت کردمو جزء باورهایم شدی...
.
.
.
بدان که من,

پای باورهایم,

خونم را میدهم!

تازگی ها باد که می آید

پنجره ها را نمی بندم ...

می گویم شاید تو

در مسیر ملایم باد نشسته باشی ...

گاهی نیاز داریم بی خیال شویم ؛

بی خیال گذشته

بی خیال آینده

بی خیال احساس ،

بی خیال اگرها و شایدها

گاهی لازم است

بگوییم هر چه باداباد . . . !


پانوشت : من بیخیال ترین آدم شهرم هستم....همین

زمستان بوی تمام شدن گرفته ،

و من ! نمیدانم چرا هیچ جوره یخم باز نمی‌شود …

دل و روحم ناسازگاراند !

سازهای مخالف میزنند !

نه من اهل “کنار آمدن”ام نه آنها

باز، دلم سنگین است...
من , حال می ترسم…
کسی بوی، تن تو را بگیرد
صدایت، شب ها نغمه ی خوابش شود
او نغمه دلت را بشنود...
و تو حس بگیری ...
به ماندنش در قلبت!!!
چه احساس خط خطی ، مبهمیست
این قلب عاشق حسود من …

پانوشت :
به نفس های خسته ام نگاه نکن....اگر تو را داشته باشم تمام دنیا را پیاده میروم
سکه ی زندگیم

شیر ندارد اما

همین خطی که مرا

به تو وصل نگه می دارد را

دوست دارم...

آرزویت میکنم هرشب

تجسم بودنت
در رویا هایم آنقدر دلنشین است

خواب را بر بیداری ترجیح میدهم

برای من باش حتی اگر خواب باشد

قصه ما عین هفت سنگ شده!؟

من از هفت‌ سنگ می‌ترسم

می‌ترسم آنقدر سنگ روی سنگ بچینیم

که دیواری ما را از هم بگیرد ،

بیا

لی‌لی بازی کنیم

که در هر رفتنی

دوباره برگردیم...!

نوشته ها بهانه است ..

فقط مینویسم که یادآوری کنم

(بیادتم)

باورش با تو ...


چقدر بی آبرو شده ام

همه شنیده اند از چشمانم

آهنگ تلخ نبودت را ...

راستی:

چشم هایم ضعیف شده

عینک ام را باید عوض کنم

گاهی وقتها مجبوری اَحمق باشی !

رویِ کاغذ مینویسم

دستهای تو . . .

و روی آن دست میکشم . . . !!!

کجا گل‌ های پرپر می‌فروشند؟

شهادت را مکرّر می‌فروشند؟

دلم در حسرت پرواز پوسید

کجا بال کبوتر می‌فروشند؟


پانوشت : شهید گمنام سلام....

نمی‌ دانم چه سرّی دارد!!!

اسم کوچکم هزار بار هم گفته شود

به پای یک بار گُفتن تو نمی‌ رسد...

بگذار بگویم :

آخر فهمیدم چه ربطی بهم داریم!

که پشت این همه فاصله تا این حد به من نزدیکی

"تو ادامه ی وجود منی"

دل من با تو آرام می گیرد

این نوشته های گاه و بی گاه

قلب من است برای تشکر از تو

که تمام کج خلقی هایم را تحمل کردی

صبورانه همه ی بهانه گیری هایم را هضم کردی

و آخر هم با همان زنگ صدای همیشگی...

تسکینم دادی

من نمیدانم چه شد یا از کجا پیدا شدی !

ولی خوب شد ادامه وجود من شدی

خوب کردی!

دل است دیگر …

نمیتوان دلتنگی را از او گرفت …

مگر میشود خیسی را از آب گرفت ؟

گاهی …

میریزد و خرد میشود …

گاهی هم …

ترک برمیدارد …

اما باز دل میماند …

گاهی هم آدم را ناقص اُلخلقه میکند …

مثل من که دیگر هیچ دل و دماغی ندارم …

حواسم را ” پرت ” می کنم …

باز هم کنار تو به زمین ” می افتد



بهانه گیر شده و زبان نفهم؛

دلم را می گویم ...

آخر از کجا برایش برات یک زیارت گیر بیاورم !؟


خدایا ، مانده ام

نمیدانم

از دست داده ام

یا از دست رفته ام

که روزگارم این چنین است؟

" دیگر بهانه ات را نمیگیرم "


خیالت همه جا با من است
و زندگی زیباست
فقط از اینکه دیگران دیوانه صدایم میکنند
کمی آزرده ام!!

" حُر " کن مرا

که جان من از شرم پر شده!!!

"من "

را که راه نیست به جمع حبیب ها...


جز تو

مَحرمی نمی بینم

برای حرف هایم

آن حرفهآ که از همه پوشیده داشتم

تنها در این حرم به تو گفتم آخه تو مَحرمی


پانوشت : کربلایی اکبری پور "همسفر کاروان مان بود در دیدار رهبری "... وقتی کنار ضریح "بارانی" بودم  با دستش زد به پشتم و گفت: خانوم معصومه(س) به حرمت نوکری "حضرت علی اصغر" حاجت این جوان رو هم بهش بده.......همین

چشماتو از من بر ندار

من مات تصویر توام ......


پانوشت: مرد نیستم اما..حرفم یکی است! "تـــــو"...برای کسی که بی حضورش نفس کشیدن محال است وبودن ناممکن{ + }

وقتی چای نبات هم افاقه نکرد ،

مادرم هم فهمید ...

که من "دلم" درد میکند ,

نه , دلم ...!!

"من " در رقابت با کسی نیستم

"من " در بازی برتر بودن از کسی شرکت نمی کنم

"من " فقط در تلاشم از کسی که دیروز بودم ، برتر باشم

"عظمت بشر درآن است که پل است نه مقصد"

تو کجایی...؟

در گسترده ی بی مرز این جهان

تو کجایی...؟

من در دوردست ترین جای جهان

ایستاده ام ..

بی تو...


امروز عصر انشاءالله عازمیم

به سوی تهران

انگار " یار " طلبیده ما را


می روم به "دیدار حضرت عشق"


پانوشت : چقدر حس خوبی دارم : وقتی "عاشق" در راه دیدار "معشوق" است و چه لذتی بهتر از این...؟!

هرگز نفهمیدم

فراموش کردن درد داشت

یا فراموش شدن...

به هر حال دارم فراموش میکنم

فراموش شدنم را !!

آنقدر نیستی

که گاهی حس می کنم

عشق را نسیه به من داده ای

بی تابم !

نقد می خواهمت . . .

مـــ♥ـــادر یعنی شب تاصبح بیداری

مـــ♥ــــادر یعنی از خودگذشتگی

مـــ♥ـــادر یعنی فداکاری

مـــ♥ـــــادر یعنی بسادگی یک شعر روان

مـــ♥ــــادر یعنی روح زنانه خداوند، لطیف و مهربان

مـــ♥ــــادر یعنی عشقــــ عشقــــــ عشقــــ ...

عشقــــ♥ـــ یعنی مـــ♥ـــادر ...

این روز ها تو از ذهنم سرازیر می شوی

و در قلبم می ریزی

باز هم دستم به نوشتن می رود

و احساس می کنم تمام بغض هایم را

به کاغذ سپرده ام

و این چنین است که در نبودن هایت آرامم

و من چقدر ساده ام که فکر می کنم تو فکر می کنی

من آرامم....


چه جنگی به راه افتاده بین دل و غرور . . .

دل تو را می خواهد . . .

مدام می گوید به دنبالت بیایم . . .

و غرور پاهایم را بسته . . .

تو نترس . . .

جایت امن است . . .

قربانی
این جنگ منم...


همین چند روز پیش ،

فکر می کردم

می توانم عاشق کسی شبیه تو شوم !

ولی از همین چند روز پیش فهمیدم

هیچ کس ، شبیه تو نیست !

غربت یعنی:


از گرمی نفس های کسی که دوستش داری،


دور باشی...


همین...


پانوشت : حتی اگر درمیان مردمان این شهر شلوغ یک نفر تو را بفهمد کافیست!

دلم هوای خودم را کرده است
این روزها
بیشتر از هر زمانی دوست دارم خودم باشم !!
دیگر نه حرص بدست آوردن را دارم
و نه هراس از دست دادن را ..
هرکس مرا میخواهد
بخاطر خودم بخواهد
دلم هوای خودم را کرده است ..
همین…

چه فرقی می کند؟!

از "شمال" به من رسیده باشی یا "جنوب"

چه فرقی می کند؟!

از "مشرق" سمت تو آمده باشم یا "مغرب"

این جا که با همیم

"مرکزِ " دنیاست...



آن روز ها که بچه تر بودم ..

وقتی به "اللهم اغفر لی کل ذنب اذنبته" دعایِ کمیل می رسیدم...


باران بود که می بارید...

این روز ها که باید آدم تر شده باشم، اگر حالِ دعایی باشد (که نیست!!)، ....


دیگر "کیف تؤلمه النار" هم تکانم نمی دهد!


پانوشت :
+می خوانی :" وَ قَد مَنَعتَ الناس أن یَدخُلوا الا باذنِه ... "و چه شیرین تر که وارد می شوی و می فهمی تو یکی از همان هایی هستی که اجآزه ورود پیدا کرده ای ...و من بآور دارم که / یسمعون کلامی ... /اذن می دهی آقآ ؟؟من و این دل  هوآیی ... "دلم مشهدالرضا کرده آقا..."

"هرگز حدیثِ حاضرِ غایب ، شنیده‌ای؟
من در میان جمع و دلم،
جای دیگرست...!"


مجنون/

دیگر از هیچ یک نمی نویسم !


دیگر نه از تو می نویسم و نه از نبودنت. . .


هیچ کدام را نمی خواهم ، همین چند سال خاطره برای گریه هایم کافیست

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

انگار

در بهشت هم

خشکسالی است!

 من این را دیشب

از کف پاهای  ترک خورده "مادرم" فهمیدم....



باش؛
تا بی اشتها شوم
نباشی اگر
نان می‌خرم و آب می‌خورم
باش؛
تا به هرچه غیر تو
بی اشتها شوم
مثل دو عاشق
که ساعتِ نگاه کردن را
به غذا خوردن
تلف نمی‌کنند.

پا نوشت:
باشد قبول! من باختم , اصلا بازی تمام! خودت را نشان بده , قرار نبود که بگذاری بروی قرار بود فقط قایم شوی!!!

دکتر راست می گفت ؛

که “روی” ، برای  سلامتی  مو مفید است ...

از من که روی برگردانی ،

موهایم ، همه سفید می شوند !!!


بعضی ها را هرچقدر هم که بخواهی،

“تمام” نمی شوند … !

همش به آغوششان بدهکار میمانی !

حضورشان”گرم” است ؛ سکوتشان خالی میکند دل ِآدم را …

نیاز داری به حضورش در تنهایی هات...

آرامش ِ صدایشان را کم می آوری !

هر دم هر لحظه “کم” می آوریشان …


و اینجا من کم دارمت …


ی ک ی...


خنده‌های تو

کودکی‌ام را به من می‌بخشد

و آغوش تو

آرامشی بهشتی

و دستهای تو

اعتمادی که به انسان دارم

چقدر از نداشتنت می‌ترسم!!!!


بت ها شکستنی بودند

 و

 باورها ماندگار

 چه ساده دل بود ابراهیم... .

استخوان هایم را

به دانشمندان بسپارید …
شاید بفهمند

نه یخبندانی بود

نه بیماری مهلکی !


من از دوری" تو " شکسته ام…

دهه ی هشتادیا که نمیدونن این چیه!

اواخر دهه هفتادیا هم نمیدونن

"ولی انصافا خوشمزه ترین غذای دنیا هست"


 پا نوشت : این خاص دهه شستی هاست..!!



دلتنگی را چگونه هجی کنم

تا درک کنی

چهار ستون بدنم

زیر سنگینیش تا خورده است...

ابرها ی چشم هایم سنگین شده...

انگار بارانی در راه است!

روز خوبی بود..........امروز؛

هیچ صفری اضافه نشد

به هزار غمی که داشتم...!!!

اینجا تو این دنیای مجازی فقط واژه

می فروشم

و

سکوت میخرم ...

چه تجارت دردناکیست تنهایی...

همه گفتند :

او که رفت ، زندگی کن !

ولی ...

کسی درک نکرد که ،

" او "

خودِ زِندگی اَم بود .......!

با من راه بیا . . .


با من راه بیا . . .

برای تو 


از بیراهه های زیادی گذشته ام ... 


اصلاً این دل ، 

ساخته شده برای رآه نیامدن .

" صـلاح نبوده است لابُد " . . . را ، 

دیگر حالی اش نمی شود .

نمی دانم این چندمین بار است ،

دست به آسمان برده ام و . . . 


.
ذکر این روزهایم شده :

 وَتَـوَاصَـوْا بـِالصَّبـْرِ . . . 

وَتَوَاصَـوْا بـِالصَّبـْرِ . . . 

وَتَـوَاصَـوْا بـِالـصَّبـْرِ . . . 


من به بی محلی آدمها عادت دارم

آهسته بیا

چیزی هم ننویس 

نظر هم نگذار 

همان که بخوانی بس است 

من به بی محلی آدمها عادت دارم!!

همین که میایی کافیست...!

خدایا...

چه خوش انصاف هستی

با دستهای خالی ام

و چه گران میخری

وجود بی بهایم را...!


همیشه فکر می کردم

چون "گرفتارم” به "خدا” نمی رسم

ولی حالا فهمیدم

چون به "خدا” نمی رسم، "گرفتارم”

یک روزی می رسد...
یک ملافه ی سفید پایان میدهد...
به من ...
به شیطنت هایم ...
به بازیگوشی هایم ...
به خنده های بلندم...
روزی که همه با دیدن عکسم...
بغض میکنند و میگویند...
دیوانه دلمان برای مسخره بازی هایت تنگ شده .....

(مخاطب خاص)

دلم کمی خدا میخواهد…

کمی سکوت…

کمی دل بریدن میخواهد…

کمی اشک…

کمی بهت…

کمی آغوش آسمانی

کمی دور شدن از این آدمها…!

کمی رسیدن به خدا…

چقدر دلگیرم از آدمها!
از حرفها، از کارهایشان!
از نگاه هایشان که خستگی نگاهم را می بینند
و با لبخندی باز هم می خواهند به زور بگویند دوستم دارند!
چقدر دروغ! چقدر فریب!
آن هم بر من زخمی که غریب مانده ام میان این سیاهی؟!
خدایا! خسته ام!
به تو می سپارمشان، ولی
تو دل کوچکم را به کسی جز خودت مسپار !
خدایا!
تو را به وسعت عاشقی ات سوگند!
مرا در کوچکی عاشقی ام بزرگ دار!


پانوشت : مخاطب آ رئیس...

وقتی همه چیز روبراه است که امیدواری معنا ندارد ،


امید زمانی ارزشمند است که همه چیز در بدترین شرایط است؛


پس


هیچ وقت نا امید نشو ،


بویژه در اوج تاریکی و تنهایی و تلخی 


مثل من...!

می دآنم یکی هَست

یکی که اَز جنس من نیست

امآ روحش مانند من است

یک جآیی از این کُره ی خآکی

همآنند من است...

خدارا شُکر زمین گِرد است

اینقدر دور زمین می گردم

تا پیدایش کنم

گیرم که باران هم آمد
سیاهی این شهر را هم شست
هوا هم عالی شد
فایده اش برای من چیست؟!؟!
هوای دل من این روزها "پس" است

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد... 

نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت... 
ولی بسیار مشتاقم... 
که از خاک گلویم سوتکی سازد... 
گلوم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش... 
تا که پی در پی دم گرم خویش را بر آن بفشارد.... 
و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد... 
تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را...

"یک ساندیس خور"

آخر یک روز

از واژه ها بیرونت می آورم
میگذارمت روبرویم
و به تو می فهمانم
که من
بیش از این شعرها
نیازت دارم....

بی شک به هیچ صراطی مستقیم نیست

دلی که!...

بیتاب نوازش سرانگشتان

تو باشد!...

موهایم ریخت….

چیزی ندیدم 

چه شد آن دنیایی راکه 

میگفتی خراب میکنی

 اگریک تار مویم کم شود….

دیده ای شیشه های اتومبیل را...

زمانی که ضربه ای می خورند و می شکنند..



دیده ای شیشه خرد میشود ولی از هم نمی پاشد؟!!

این روزها همان شیشه ام ...

خردو تکه تکه....

ازهم نمی پاشم ولی شکسته ام ..

قرار شد اشکـَنـَک باشد و سر شکستـَنَک 

اما این بازی که تو راه انداختی ... 

سراسر دل شکستنـَک بود و بس!

پرنده بودن

چه خوب است...

می گریزی

اما...

می گویند:

پرواز کرد...!

" این شهر "

همین نبودنت را ،

کم داشت...

که کامل شد ......... !

دیر آمدی...

تمام شده ام دیگر...

بس که بلعیده ام اندوه نبودنت را...

اما!!!!!!

می بخشمت!

با آنکه هزار شب بی خوابی طلب دارم از تو .....

نفس ،

شاید دلیلی باشد

برای زندگی ،

اما بی شک

تو

بهانه ی آنی.....

به راستی چقدر سخت است

خندان نگه داشتن لب ها

در زمان گریستن قلب ها...!

و تظاهر به خوشحالی در اوج غمگینی

و چه دشوار است گذراندن روزهایی که ....

در حالی که تظاهر میکنی هیچ چیز برایت اهمییت ندارد ...!

نمیدانم فرهاد

ازچه می نالید!...

اوکه تمام زندگی اش

(شیرین) بود.....

"..."




ولی فکرم یه عمره که نخوابیده

مرورت میکنم هربار 

بهم حس جنون میده

نفس میکشم و اشکام،

نشون میدن چقد خسته م

نمیدونی چرا زنده م 

نمیدونم چرا هستم ...

یادتان باشد که اعتماد المثنّی ندارد ... 

هی قلب بیچاره !

به کام این دنیا تو دود شدی

من خاکستر ...

دلخور که میشَوم

بغض میکنم می آیم پشت صفحه ی مانیتورم

 کامنت مینویسم ُ صورتک میگذارم

 صورتکی که میخندد و پشتش قایم میشوم

که فکر کنی میخندم و بخندی...

اشکهایم میآیند

و من مدام با صورتک مجازی ام میخندم
!!

مویم از بناگوش سفید میشود
راستی چرا از بناگوش ؟؟؟
فکر میکنم موهای این قسمت بیشتر زجر میکشند
شاید اینها بیشتر با صدای خنده تو اخت بودند
واکنون که نیسنی به سرعت میمیرند
این که سفید میشوند قابل تحمل است
ولی چرا ان بالاییها
هنوز سفید نشده میریزند
شاید انها خودکشی میکنند
خوش بحالشان
من که جراتش را ندارم!

این روزها دلم غریبی میکند...
دلم، دلی را میخواهد که برایش دل باشد، عشق باشد، مهر باشد...
دلم تنها یک دل میخواهد...
همین

تنها

همیشه نمی شود

زد به بی خیالی و گفت:


تنها امده ام ٬ تنها می روم...

یک وقت هایی

شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای

کم میاوری ! ...

دل وامانده ات

یک نفر
را می خواهد ..!!

بزرگترین فرمانروایی دنیا را داری ..............


تمام شهرهای قلبم را فتح کرده ای!

وقتی از کنارم رد میشوی ،

 با دل بیا تا گرم شوی ؛

 اگر فریب در مشتت پنهان باشد ،

 بی گمان خواهی سوخت ...

بزرگترین پشیمانی ام ،


ساعت ها جمله ساختن ،


برای کسی بود ...


که
هیچ کلمه لیاقتِ تعریف تو  را نداشت ........!

من…!

مرا که میشناسی؟! خودمم

کسی شبیه هیچکس!

کمی که لابه لای نوشته هایم بگردی پیدایم میکنی

مهربان، صبور، کمی هم بهانه گیر

اگر نوشته هایم را بیابی ، منم همان حوالی ام!!

اسم های مجازی

تصویر های مجازی

مشخصات مجازی

و در بین این همه چیزهای مجازی

تنها یک چیز حقیقت دارد

تنهایی من...


چند وقتیست هر چه می گردم

هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم

نگاهم اما

گاهی حرف می زند گاهی فریاد می کشد

و من همیشه به دنبال کسی می گردم

که بفهمد یک نگاه خسته چه می خواهد بگوید...