این روزها تمام لحظات روز و شب را
با این وعده ات سپری می کنم که:
إِن مَعَ اَْلعُسْرِ یُسْرَاَ
"'و با هر سختی آسانی هست""
این روزها تمام لحظات روز و شب را
با این وعده ات سپری می کنم که:
إِن مَعَ اَْلعُسْرِ یُسْرَاَ
"'و با هر سختی آسانی هست""
می گویند برای شناخت دختر ، مآدرش را باید دید .
من دختر فاطمه (س) ام , از مادرم آموخته ام
نامحرم بودن ، به چشم بینا نیست!
مادرم را اگر شناختی""تمام دخترآن پاک سرزمینم را خواهی شناخت""
"منجی"
بی قرار هیچ قراری نبوده ام…
مگر قراری که با تو داشتم…
و تو هرگز نیامدی…
پانوشت: از این میعادگاه تکراری خسته ام! بیا اینبار جای دیگری قرار بگذاریم برای باهم بودن جایی جز خیالم…!!
به این فکرمیکنم
لالایی های مادرم
زیرکدام بالشتک کودکی هایم جامانده
شاید
هنوز بشود آسوده خوابید....
زهرا جان
اینها که من دیدم
از ملت ما برای تو
عزادار پیدا نمیشود
اینم هم 13 به "درد"
پانوشت : این تصاویر گویای حقیقت است!!
داشت رو زمین با انگشت چیزی می نوشت
رفتن جلو دیدن چندین متر صدها بار نوشته
* حسین *
طوریکه انگشتش زخم شده !
ازش پرسیدن:حاجی چکار میکنی ؟؟
گفت:
چون
میسر نیست من را کام او.. عشق بازی میکنم
با نام او ..
خاطره ای از شهید پازوکی
امروز 13مونو به درکردیم
دردارو دربه درکردیم
ولی علی هنوز درددارد...
درد18ساله اش رادارد
پانوشت : امروز که داشتم میگشتم دیدم همه ناری ناری باز کردن...بزن وبکوب ورقص..بی خیال ازاینکه علی درد داردولی ماها به جای تسکین دردش نمک میپاشیم برزخمش..وای مادرم
"ارسالی از دوستان"
حسن تب دارد
و در خواب گوید:
نزن سیلی ستمگر درد دارد
پانوشت:حسین از گوشه ی چشمش.. غمش را می کند جاری.... حسن چون شمع می سوزد... میان خواب و بیداری!
به سکوت یک صدا می بارم
و امواج حس گم شده ام را می بویم
و در های قلبم را برای رویش گلی باز می کنم
می خواهم به آغوش کشیدن عبوری خط خورده را !
خطم را گم کرده ام
پرواز می شوم همراه تو
و من تو را می خواهم
که صدا شوم
و دوباره ببارم ...
وقتی محکم به در لگد زدند
صدای فریادی مدینه را فرا گرفت:
"بابا" ببین این چنین رفتار میشود با حبیبه ات و دخترت
آه ای فضه!
مرا بگیر به خدا قسم محسن ام کشته شد....
وا اماه....ای وای مادرم
هیچی نمیخوام بگم فقط یه جمله:
چقدر سخته مادرتو
جلو چشم ات سیلی بزنن
و هیچ کاری نتونی بکنی!!
پانوشت : کاش عباس آنجا بود.....
آری【 حاج همت 】 ...
تفاوت من و تو در این است کـه
تو سردارترین بی سر وطن هستی
و من ...
بی سر و پا ترین سردار وطن
پانوشت : التماس دعای فرج + شهادت
معذرت خواهی، حرمت دارد…
یک نفر غرورش میشکند!
بخاطر تو
از کنار معذرت خواهیت ساده رد نشو
اینجا در دنیای من گرگها
هم افسردگی مفرط گرفته اند
دیگر گوسفند نمی درند
به نی چوپان دل می سپارند
و گریه می کنند !!
سکوت را دوست دارم
به خاطر ابهت بی پایانش…..
پانوشت: تیغ روزگارشاهرگ کلامم را چنان بریده است که سکوتم بند نمی آید!
شاید آرام تر می شدم
فقط و فقط…
اگر می فهمیدی ،
حرفهایم به همین راحتی
که می خوانی نوشته نشده اند !!
گاهی برای بعضی آدمها
باید از دور دست تکون داد و رفت...
جلو که بری،
کلی توی زندگی
به عقب می ری.
آه سیلی بی هوا سخت است...
پانوشت:امام صادق فرمود:در کوچه چنان سیلی به مادر ما زد که مادر ما دو ضربه خورد یکی از آن ملعون یکی هم از دیوار...
خدایا دیدی؟؟!!!
کلی باران فرستادی تا این لکه ها را از دلم بشویی... ......
من که گفته بودم لکه نیست ، "زخم" است
گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن!
به رفتن ک فکر می کنی
اتفاقی می افتد که منصرف می شوی…
میخواهی بمانی،
رفتاری می بینی که انگار باید بروی!
این بلاتکلیفی خودش کلی جهنـم است!!
نیمه ی گم شده
رو بیخیال شو لطفا،
اگه سهم تو بود که گم نمیشد...
همین نیمه ای که هستی رو دریاب.
فکر میکنم باید
یک تجدید نظری
در اطرافیانم بکنم؟!
وقتی بین "دوست " و " دشمن"
فاصله ای نیست!!
پانوشت: امروز دلم شکست...همین
لغت نامه های دنیا
را باید آتش زد
جلوی واژه "نبودن" نوشته اند:
عدم حضور شخصی یا چیزی " همین....!
چقدر نبودنت را ساده فرض میکنند.
بیشمارند آنهایی که نامشان آدم است...
ادعایشان آدمیت...
کلامشان انسانیت...
رفتارشان صمیمیت...
حال، من دنبال یکی میگردم که...
نه آدم باشد...
نه انسان...
نه دوست و رفیق صمیمی...
تنها صاف باشد و صادق...
پشت سایه اش خنجری نباشد برای دریدن...
هیچ نگوید...
فقط همان باشد که سایه اش میگوید....
صاف و یکرنگ....
"ارسالی از دوستان"
در خانه مــــــادر
هر کاری انجام دهد
اهالی خانه هم یاد می گیرند،
مثلا اگر شهید شود.
پانوشت:ما هنوز دل س و خ ت ه ی سن کم مادریم.....
یا فاطِمَةُ الزَّهراءِ
یابِنتَ مُحَمَّدٍ یا قُرَّ ةَ عَینِ الرَّسوُلِ
یا یا سَیِدَتَناوَ مَولاتَنا
اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا
وَ تَوَسَّلنا
بِکِ اِلیَ اللّهِ
وَ قَدَّمناکِ بَینَ یَدَی حاجاتِنا
یا وَجیهَةً عِندَاللّهِ اِشفَعی لَنا عِندَاللّه
به نجار گفت:
می توانی دری برایم بسازی؟
نجار پرسید: برای کجا؟
مرد پاسخ داد: برای در ورودی خانه ام
نجار پرسید: مگر در خانه ات چه شده؟
مرد گریست.....
و گفت : ای وای زهرایـــــــــم....
بوی
زهرا و مریم و هاجر
از پَر چادرت سرازیر است
بشکند آن قلم که بنویسد:
“دِمُدِه گشت و دست و پا گیر” است
پانوشت:
ای کاش وقتی" خداوند "درکافه ی محشر بگوید,چه داشتی ...؟زهرا (س) سربلند کند وبگوید:حساب شد مهمان من .
رنگ امسال
نیلی است
رنگ چهره ی مادر
پانوشت: آمده عزای فاطمه،............. حیّ علی العزاء.
بر عکس فلش مموری ها
که روز به روز کوچکتر می شوند
و پرظرفیت تر
بعضی آدم ها روز به روز
بزرگتر می شن و
بی ظرفیت تر . . . احمق تر!!
بعضی وقت ها آدم
دلش هوای ِ کشیده می کند!
از آن آب نکشیده هایی
که هوش رفته را
به سر این بی سر و پا
برمی گرداند!
میگفتند باران که می بارد
بوی خاک بلند میشود…
اما اینجا باران که میزند
فقط بوی خاطره ها می آید...
وقتی خدا بخواد
بزرگی ِ آدمی رو اندازه بگیره؛
متر رو به جایِ قدِّش ،
دُور ِ قلبش می گیره..!
آدم وقتی یه حس تکرار نشدنی رو با یکی تجربه میکنه ..
دیگه اون حس رو با کس دیگه ای
نمیتونه تجربه کنه !
بعضی حس ها ..
خاص و ناب هستند ..
مثل بعضی آدم ها ..! .
طرح "خدا قوت"،
به همراه هزاران "نیشخند "...
به کارمندان تلاشگر
دولت بدون مزایا...!!..
چه غریبانه قدم میزدی ؛
میان رفیق هایی که رفتند...
و حالا تو مانده ای و
نارفیق هایی که هریک
سهمی در غربتت ،
در سپید کردن موهایت دارند...
میگن پُشت سر مسافر آب بریزی بر میگرده..
اشک که از آب زلال تره چرا
مسافر من…..
بر نمی گرده…؟
بگو چگونه جمع کنم
این همه پریشانی را
از خاطرات تو
تا میان این همه"
تلخ"
"
شیرین"تویاشم...؟!
تنهایی ام را کسی شریک نیست
مطمئن باش
دست احتیاج به سمت "تو "که هیچ
به سمت خودم هم دراز نخواهم کرد
شاید که تنهایی هایم
از تنهایی دق کند..
مرد شدن حاصل یک لقاح اتفاقی ست
اما مرد بار آمدن و زیستن
حاصل تلاش و غلبه بر سختی هاست،
و مردی جاودانه شدن …
حاصل یک عمر نیک نامی ست
مقلب القلوب دنیا زهراست...
امسال شروع سال ما با زهراست ....
در لحظه ی تحویل، سر سفره ی عید ....
ذکر دل بی قرار ما یا زهراست
سال نو مبارک بچه ها....
از دیدم پنهان شدی
که مثلاً فراموشت کنم؟
خیالت راحت،
کما فی السابق عاشقم…
پانوشت: نمیدانم چه مَرَضی است موقع شب که میرسد، عجیب دوست دارم بنشینم به شعر خواندن و داستان خواندن و عشقْ نوشتن......تو چه کرده ای بامن؟
یک روز خورشید پایین می آید،
گونه زمین را می بوسد
و آسمان ِ آرزوهای من،
آبی می شود!
باور نمی کنی؟
این خط! این نشان!
بهشت نمیخواهم .....
اتاقکی میخواهم بدون سقف در کنارتو ..........
که در هر لحظه بتوانم چشم درچشم تمنایت کنم.......
حرفهایت چه به دل مینشیند خدا....
این عید به نور فاطمیه زیباست
روزی تمام سال من از زهراست
با بردن نام فاطمه فهمیدم
سالی که نکوست، از بهارش پیداست
پانوشت :
+سینه زنی برای فاطمه تنها سین دلچسبِ سفرۀ هفت سین امساله...!"نفس"
میگویند:عینک سیاهت را بردار
عینک را برداشتم،
وحشت کردم از هیاهوی رنگها
عینکم را بدهید،
میخواهم به دنیای یکرنگ پناه ببرم..
درد نوشت :" رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قولی"
دارد به گوش می رسد
ندایِ "قد قامت العزا "...
در ! کابوس این شب های حسن (ع)
این بار یوسف زهرا
ندا می دهد ... وا اُماه
دیروز ، همین حوالی زلزله ای آمد…!
حالا همه حالم را می
پرسند !!!
بی خبر از اینکه ” من”
به این لرزیدنها
سالهاست که عادت کرده ام…
به لرزشهای شدید شانه هایم و ترکهای عمیق قلبم…
امـّا هنوز ” خوبم " !!
پانوشت: چقدر بده که آدم با وجود کلی فشار و درد همیشه بگه " خوبم"
صبر کن آدم برفی! تو تازه متولد شده ای برای تمام شدن زود است!
خوش به
حالت! کسی هسـت …تو را با محبت گـرم کند،
تو را در حضورش ذوب کند! من اما
…!
ذوب می شوم … نه از گرمایی، نه با محبت! فقط از سرمای آدمیان ...
آرام از کنارت می گذرد ، بی صدا ...بدون جلب توجه...
سیاهی رنگ اوست و بو نداشتن ویژگی او..
صورتش نمیبینی،اما در مقابل اویی.
اوست که با سکوت، با تو حرف میزند و به تو می آموزد.....
از قـبل هم باید این کار را میکردم
“رفتن ” همیشه لا....
حتی در دستور زبان فارسی
فعل “لازم” است
یادت هست گفته بودم تنهایت نمیگذارم
تو در تنهایی هایت هم تنها نیستی
جایم را تغییر داده ام
از کنارت به پشت سرت رفته ام
گفته بودم به من تکیه کن
زمانه , زمانه عجیبی است؟
برخی مردمان "امام" گذشته را عاشقند" نه امام "حاضر را...!!
میدانی چرا؟
امام گذشته را هرگونه بخواهند تفسیر میکنند
اما امام حاضر را باید فرمان ببرند!!
و کوفیان اینگونه عاشورا را رقم زدند...!
رو به راهم !...
رو به راهی که رفته ای سید...
رو به راهی که مانده ام ... !
راست میگفتی سید
زندگی زیباست اما،شهادت زیباتر..
دلم گرفته و کم مانده تکه تکه شود
شبیه منطقهای که هنوز "مین" دارد(!)
دوباره سفرهی عید از نبودن ِتو پُر است
قبول نیست، مگر انتظار " سین" دارد(؟)
حرف دلت رو امروز بزن!
اگر امروز گفتی.....
اسمش "حرف دلِ"
اگر نگفتی ......
فردا میشه " درد دل ....!
پروانه ی من
در تاری افتاده
که عنکبوت آن سیر است !!!
نه می تواند بمیرد
نه می تواند پرواز کند . . .
پانوشت:گاهی امید بی نشان است...در اوج نابودی احساس...مثل پروانه مینشیند بر دستانت...
+ م . خ :جا برای من گنجشک زیاد است ولی..به درختان خیابان تو عادت دارم..
این روزها "من" هم مثل " تو"
حرف های ناگفته ام را انبار میکنم
خدایا می بینی احتکار میکنیم
در سالی که همه چیز گران است!
.
.
از نَفَس افتادهام
اما؛ «صبورى» مىکنم..!
پانوشت : اسفند است وقت کوچ کردن به فروردین , وقت بخشیدن و صاف کردن دل !!پس ببخش اگر بانگاهی یاصدایی یازبانی یا قلمی رنجاندمت
هر جا که می بینم نوشته است :
” خواستن توانستن است ”
آتش می گیرم !
یعنی تو نمیخوای که نمی شه ؟!
پانوشت:می دانی ... ؟ نیامدن از نبودن دردناک تر است ... ، نبودن از تقدیر است امّا ... نیامدن از تقصیر ...
میگن
شهر بازیشون
همینجاست !!
چه حالی میکنن خدایش....
پانوشت : امروز چهارشنبه سوری چه اوضاعی هست تو شهرها..!! خداکنه هیچ کسی راهی بیمارستان نشه/ آمین
یادش بخیر " بوهولی ها" چه کیفی میداد با دوستان کنار "بوهولی" جک میگفتیم و خنده بازار راه می انداختیم...
یادش بخیر " بلدی بلدی" که خان ننه برا هر کدوم از ما یه دونه درست میکرد و ما هم اونها رو " دووشدوراردوخ"...
یادش بخیر "شال سالاماخ" ( دستمال انداختن )به خونه ها که پر میشد از نقل و نخود و کشمیش و.....
یادش بخیر "عصر چهارشنبه برنج می پزن "و همه اصولا تو خونه ی بزرگترا جمع میشن.البته قدیما
"اگه شما هم از این رسومات میدونید بفرمائید اضافه میکنم"
دل تنگی هایم را فقط برای تو می بارم...
چرا که ایمان دارم به؛
ألا بذکرالله تطمـئن القلوب
بی پناه بودن هم دردیست....
دفتر حضور و غیـاب را باز کرد:
بزرگراه همت؟...حاضر!
مجتمع همت؟...حاضر!
مردانگی همت؟...غایب!
مرام همت؟...غایب!
صفای همت؟...غایب!
بزرگواری همت؟...غایب!
معلم دفترش را بست... "بچه ها تعداد غایبین بیشتر از حاضرین است!کلاس تعطیل!...
این روز ها جور زمستان را می کشم
نمیبارد...
من می بارم...
هواشناس من!
نگاهم کن!
بارش پراکنده با غبار محلی ام!!
نمی دانم چه کسی نماز باران
خوانده برایم..
پی نوشت:گاهی آدم احساس می کنداین جمله«گریه مال مرد نیست»را یک آدم نامرد ساخته تا مرد ها را از درون ویران کند!!
دیگر به دنبال همراه "اول" نیستم!
اینروزها اول راه , همه همراهند ...
اینروزها باید به دنبال همراه "آخر" گشت
همراهی تا آخرین قدمها...
خدایا...
راه نجاتی بفرس...
که در این دنیای پْست غرق نشویم..
خدایا..دلم تنگه برای فکه"شلمچه"دوکوهه"فاو...خدایا...!!
پانوشت : دلگیرم از هادی زندیه ...! برای اینکه رفیق نیمه راه بود....خودش رو راهی شلمچه کرد و منو تنها گذاشت...قرارمون این نبود!:((
شهر باشد برای پارتی های شبانه و قرارهای فیس بوکی! برای مانتوهای کوتاه و تی شرتهای بدن نما! شلمچه
هم باشد برای ما.... کاش می شد شلمچه را به تعداد شهرهایمان تکثیر
کنیم.... کاش می
شد ... دوست دارم دوباره برگردم روی آن خاکهای عشق اندود ...معصیت می چکد ز
بام غروب، پیش این مردم گناه آلود... دل من تنگ می شود اینجا، ای شلمچه
مرا، مرا دریاب یا ز طوفان شب رهایی ده، شهر من را که می رود در خواب
......!
توسل نوشت: عباس جان(" شهید بابایی") به تو که عاشقتم میگویم " راه رفتن رو برایم باز کن"
چوپان قصه ما دروغگو نبود !!
او تنها بود
و از فرط تنهایی فریاد گرگ سر می داد ،
افسوس که کسی تنهایی اش را درک نکرد
و در پی گرگ بودند
و در این میان فقط گرگ فهمید
که چوپان تنهاست . .
پانوشت:یه وقتایی دلم میخواد سکوت کنم،انگارتوی این سکوت یه صدایی میشنوم:صدایی که میگه:“می دونم بنده من ، می دونم
گمشده این نسل ما،
اعتماد است نه اعتقاد
اما افسوس نه بر اعتماد ،اعتقادیست
و نه بر اعتقاد، اعتماد
پانوشت به "....." : آدم خوب قصه های من!! دلتنگت شده ام... حجمش را می خواهی؟؟؟! خدا را تصور کن.....
"دخیل بسته ام با دلی که مجنون است.. که فقط ببینمت....همین"
ﻭ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﺎﻱ ﻧﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻱ
ﮐﻪ ﭘﺸﺖ ﺩﻳﻮﺍﺭ ﻏﺮﻭﺭﻣﺎﻥ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ
ﻭ ﻣﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻠﻌﻴﺪﻳﻢ
ﺗﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻴﻢ
ﻣﻨﻄﻘﻲ ﻫﺴﺘﻴﻢ
این حوالی..
کسی هست که
بوی عطر عجیبش از بین برگهای کتاب می آید
بوی تازگی می دهد عطرتنش
دستانش گرم است
و نگاهش نجیب
آری این حوالی
هنوز هم فرصت عاشقی هست
گاهی لازمه که دور خودت یه دیوار قطور بکشی
و تو تـــنــهایی و سکــــوت بمونی
و تا بفهمی کی برای شکستن دیوار
و دوباره دیدنت میاد سمتت!!
گذشت آن روزها که می گفتند :
کبوترباکبوتر,
باز با باز!
حالا کبوتر با گنبدطلای رضاست
و باز ما تنها!
دنیای آدم برفی دنیای ساده ایست
اگر برف بیاید هست اگر برف نیاید نیست
مثل دنیای من اگر تو باشی هستم اگر نباشی .....!
یه آرزو مونده تو سینه
اللهم الرزقنا " مدینه"
پانوشت:صدا زد مغیره مگر نمیبینی فاطمه کمر علی راگرفته که اوحرکت نمی کند!دستش راجداکن..((بازوی مادرم سپر اما.))
+عاشق می داند که سوختن ، مقدمه ی وصل است که این چنین بی پروا است .. اگر نه .. سوختــن و الله که درد دارد و سوز ..
سفارش شده:برای دریافت اینجا را کلیک کنید
نفس های بریده بریده..
لب های کبود.. تنم یخ بسته..
میدانم اما، خبر از چشمانم ندارم!
همه ی علائم مرگ هست..
اما گویی، چشمانم به شوق دیدنت زنده اند هنوز!!
خدایا یک دقیقه سکوت می کنم
به احترام کسانی که از درد می میرند
اما سوژه عکاسانی می شوند
که به طمع جایزه چند صد دلاری
با بی رحمی می خندند
و فلاش دوربین را می زنند ...
تو را
لب پنجره احساسم
جا گذاشتم
انگار
باد عاشقت شده بود
که تا برگشتم
دیدم برباد رفته ای...
نفس های تنگ و بی جان "سالار" ضیق جدا وجون "سالار"
بالا نمی آیند لا تأتی
می پوسند و به بار نمی نشینند .... ...وتعفن و لا تجلس الوقت
پانوشت:
+ اسمش "سالار عبدالله " بود اهل عراق و شهر اربیل بود....سه روزه با هم آشنا شدیم ماجرای سالار یکی از تلخ ترین جریانات این چند روز قبل من بود که برایتان مینویسم....در ادامه مطلب بخوانید!
+اسم "سالار عبدالله" مدینة أربیل من العراق ونحن على درایة قصة الیوم ثلاثة .... البطل هو واحد من أکثر الأحداث الصادمة قبل أیام قلیلة کتبت أن تتعلم ..اقرأ المزید!
اگر دروغ رنگ داشت ؛
هر روز شاید ده ها رنگین کمان ،
در دهان ما نطفه می بست
و بیرنگی ، کمیاب ترین چیزها بود !
پانوشت:
+ بچه ها اول به خودم میگم بعد به شما : مواظب این زبان سرکشمون باشیم به دروغ نچرخه...همین
فرشته کوچک ،
راه گم کرده ای مگر ؟
اینجا زمین است
قلمرو انسانهای بی بال و پَر ِ
حریص
گم شدن دربین شان تاوان سنگینی دارد ...
دکتر ...
پای نسخه ام بنویس
“ ممنوع ملاقات ”
بگذار تنهاییم
دلیل پزشکی داشته باشد . . .!
پانوشت: خداوندا از امتحانات سخت به تو پناه می بریم
نظر به اینکه عید دیدنی
به صورت "رفت و برگشت" انجام میشه
و با توجه به
گرانیهای اخیر
جهت رفاه حال مردم
سال ۹۲ عید دیدنی
به صورت "حذفی" برگذار میشود!
یک لبخندم را بسته بندی کرده ام
برای روزی که اتفاقی تو را می بینم …!!
آنقدر تمیز میخندم که به خوشبختی ام حسادت کنی …
و من در جیب هایم دست های خالی ام را فریب دهم که امن ترین جای دنیا را انتخاب کرده اند!!
پانوشت: چقدر حس بدی دارم ار خالی بودن دست هایم از دست تو !
+به زمانه ای رسیده ایم که دگر بنی آدم ابزار یکدیگرند...!
هیچی…
مثل یک عطر آشنا
عمق فاجعه رو نمی کوبه
تو مغزت…!!!
پانوشت: تو آنسوی ریل ...من این سو هر بار که دستم را بسویت دراز کردم قطاری از میان ما رد شد !
خودی که به درد خدا نخورد، بیخود است!!
خدا را در شکستن اراده ها دیدم
خود
را خط می زنم،
تا هر چه هست خدا باشد
«و من یتوکل علی الله، فهُوَ حسبُه»
{همین که خدا هست، کافیست}
روزهای هفته راه هم که گم کرده باشی ؛
عصر های جمعه را ،
از غم و غربتش ،
تشخیص خواهی داد ...
اللهم عجل لولیک الفرج
راست گفته اند عالم از چهار عنصر تشکیل شده :
آب، آتش ، خاک ، هوا....
آبی که از تو دریغ کردند ...
آتشی که در خیمه گاهت افتاد ....
خاکی که شد سجده گاه و طبیب دردها ....
و هوایی که عمری ست افتاده در دل ها ...
ترکیب این چهار عنصر می شود کربلا ...
میدونین کدوم لحظه ست که یک زن به خدا نزدیکتره(بالاترین درجه )
نه موقع عبادته
نه نماز خوندن
نه روزه گرفتن
نه شب زنده داری ..............
اون موقعی به خدا نزدیک تره که خودشو از نامحرم می پوشونه
........................................................
(بیـرق ما چادر خاکی تو , مـــــــــــادر...)
ارسالی از دوستان
اصل اصلش این است:
که این قلم شکسته...
این سیاه مشق های بی سر و ته...
همه اَش بهانه است!
من از تکرار نام تــو عاشق شده ام!!!
"العجل..العجل...العجل"
آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند
امــا نه وقتی که در میانشان هستی ، نـه !!!
آنجا که در میان خاک خوابیدی ، “سنگِ تمام” را می گذارند و می روند …
خدایا...
خیلی ها دلمو شکستن...
شب بیا باهم بریم سراغشون...
من نشونت میدم...
توببخششون...!
بالای دفتر مشقم نوشته ام
نابرده رنج،
گنج به ما داده فاطمه(س)
پانوشت: صلی الله علیک یا ابا عبدالله ...
روزهـایی هست کـه تلفنم را جواب نمیدهـم . .
چون قبل از برداشتن تلفن باید صدایم را عوض کنم و . .
شادترش کـنم و من حوصله ی عوض کردن صـدایم را ندارم . .
به هـمین سادگی...
پانوشت: دل های پاک هرگز خطا نمی کنند سادگی می کنند امروز سادگی پاک ترین گناه دنیاست و من آ لوده ی این گناهم
اینطور نمیشود
باید یک
غریق نجات همیشه همراهم باشد
غرق در فکرت شدن اصلا دست خودم نیست...!!
پانوشت: برای "تظاهر" به دلبستگی دیگر بهانهای ندارم! چقدر غریب و مبهم.....چه حس مشکوکی !!!
اذن دخولم را از همین جا میخوانم ......
ازهمینجا میگویم : ءَ ادخل یا علی بن موسی الرضا ......
خاکستری ....نه ،سیاه شده ام ؟!!!
باشد ،حرفی نیست !
گلایه ام اما این است :
سالهاست
تو را به رئوفی شناخته ام......نه به عدالت !
پانوشت :هرچی ناز کنی آقا ،بهت میاد !
چه تفاوت عمیقیست
بین تنهایی قبل از نبودنت
و تنهایی پس از نبودنت !
پانوشت: تا بوده ، همین بوده :همیشه دلتنگ اونی هستیم که نیست و حوصله کسی رو نداریم که هست !بعد شکایت می کنیم از تنهایی هامون . . .
حالم خوب است،
اما هر از گاهی خیال می کنم
یک موریانه
چوبهای صبرم را می جود
پانوشت: دلم را تهدید کرده ام که بهانه ات را نگیرد… وگرنه دوباره میدهم بسوزانیش…
زحمت دارد ؟؟
آدم بودن را میگویم !
این را میشود از مترسک ها آموخت
آن ها تمام عمر می ایستند
تا آدم حسابشان کنند .
دروغ نمیگوید دلم!
بارانی خواهد بارید
و قافیۀ « آه »
را از دل تمــام شاعران
خواهد شست!..
خطا از من است،می دانم
از من که سالهاست گفته ام “ایاک نعبـد”
اما به دیگران هم دلسپرده ام
از من که سالهاست گفته ام” ایاک نستعین”
اما به دیگران هم تکیه کرده ام
اما رهایم نکن
بیش از همیشه دلتنگم
به اندازه ی تمام روزهای نبودنم
هیچ دقت کردی !
خدا تا به حال چند بار
دستمونو گرفته ؟؟؟
در حالی که میتونست ؛
مُچمونو بگیره ؟!
همیشه دیدیم و شنیدیم که میگن :
این حُ-س-ی-ن کیست کـه عــالم همه دیوانه ی اوست . . . !
حالا فکرشو بکن :
این خُــدا کیست که ارباب هم آواره ی اوست . . . !
رماتیسم...
مکتب عاشقانیست
منتظر زیر باران!
پانوشت:
ببار بارون که بس دلتنگی میکند دلم...
تنها دل خوشی ام
همین قرآن کوچک
کنار طاقچه است...
که می گوید:
خــــدا بزرگ است...
بزرگ است...
بزرگــــــ
دلتنگی
نه بـا قلم نوشته می شود
نه بـا دکمه های سرد کیبورد...
دلتنگی را با اشک می نویسند ...!
دلم طاقت نیاورد
ایستاده نه,
به روی سنگ فرش
صحن افتادم
سلامی دادم:
سلام ای ضامن آهو...
پانوشت :
دوستان مقر موعود " اینو " گوش کنید و پر بزنید به سوی صحن آقا علی ابن موسی الرضا(ع)
زین پس تنها ادامه میدهم،
در زیر باران
حتی به درخواست چتر هم جواب رد
میدهم.
میخواهم تنهایی ام را
به رخ این هوای دو نفره بکشم….!
باران نبار من نه چتر دارم نه یار…!
باران که می بارد
تمام کوچه های شهر
پر از فریاد من است
که می گویم:
من تنها نیستم, تنها منتظرم
کوله بارم بر دوش، سفری باید رفت،
سفری بی همراه گم شدن تا ته تنهایی محض،
یار تنهایی من با من گفت: هر کجا لرزیدی،
از سفرترسیدی، تو بگو، از ته دل من خدا را دارم..
یوسف می دانست تمام درها بسته هستند
اما بخاطرخدا
به سوی درهای بسته دوید و
تمام درها برایش بازشد…
اگر تمام درهای دنیا هم برویت بسته بود
بدو
چون خدای تو و یوسف یکیست.
گاه احساس اخرین بیسکویت باقیمانده در یک بسته ساقه طلایی را دارم...
تنها...
شکسته...
و از همه بدتر!
او که مرا میخواست دیگر "سیر" شده...
این روزها کسی به خودش زحمت نمی دهد یک نفر را کشف کند ! زیبایی هایش را بیرون بکشد ... تلخی هایش را صبر کند ...
آدمهای امروز ، دوست های کنسروی می خواهند ! یک کنسرو که درش را باز کنند و یک نفر شیرین و مهربان
از تویش بپرد بیرون ! و هی لبخند بزند و بگوید : " حق با توست "
گوشم پر از نصیحت و حرف است
آقا جان من آمده ام رفع گرفتاریم کنی
گفتی تو سنگدل شده ای خب شدم
ولی نزد شما آمدم که قلم کاریم کنی
اصلا مرا به چوب ادب
بستنت چه بود ؟
اصلا که گفته بود فلک کاریم کنی ؟
گاهی وقت ها آنقدر
از زندگی خسته می شوم
که دلم می خواهد
قبل از خواب ،
ساعت را روی
“هیچوقت” کوک کنم
ما آمدیم
تا با زندگی کردن
قیمت پیدا کنیم ،
نه اینکه با هر قیمتی زندگی کنیم .
آیت الله بهجت (ره)
هر چی که خاطره داری مال من
اون روزای عاشقونه مال تو
این شبهای بیقراری مال من
منم و حسرت با تو ما شدن
تویی و بدون من رها شدن
آخر غربت دنیاست مگه نه
پانوشت:
امروز این آهنگ خواجه امیری چسبید علتش بماند اینم لینک ((+))
تفریحمون شده اینترنت
خوابهامون آشفته
خنده هامون فتوشاپی
دوستامون هم مجازی
درد و دلها وخنده هامون هم توی دنیای مجازی
میزان همدردیها و خنده هامون هم با زدن لایک!!!
هر روز ساعت دلم را عقب میکشم...
تا خیال کنم،
دیر نکرده ای هنوز!
"اللهم عجل لولیک الفرج..."
بیا که
پنجره ای
رو به آفتاب
شوم...
پانوشت: امروز یکی بهم گفت: رفیق همه چیز مقر موعود به خاطر " مولاست" کمی برای آقا بنویس!
ما هم گفتیم به دیده منت....
حقیقت این است
کـــه مفقودالاثــــر و شهید گمنام
فقط نام مستعار توست
آن زن هنوز هـــم
"پســــرم" صدایت می کند ...
آقای مجری: واسه چی در ُ باز گذاشتی؟
فامیل دور: واسه بهار. از در بسته دزد رد میشه ولی از در باز رد نمیشه.
وقتی یه در ُ باز بذاری که دزد نمیاد توش. فکر میکنه یکی هست که در ُباز
گذاشتی دیگه. ولی وقتی در بسته باشه، فکر میکنه کسی نیست ُ یه عالمه چیز
خوب اون تو هست ُ میره سراغشون دیگه. در باز ُ کسی نمیزنه. ولی در بسته
رو همه میزنند.
خود شما به خاطر اینکه بدونی توی این پسته دربسته چیه، میشکنیدش. شکسته میشه اون در.
دل آدم هم مثل همین پسته میمونه. یه سری از دلها درشون بازه. میفهمی تو
دلش چیه. ولی یه سری از دلها هست که درش بسته اس. اینقدر بسته نگهش
میدارند که بالاخره یه روز مجبور میشند بشکنند و همهچی خراب میشه.
آقای مجری: در دل آدم چهجوری باز میشه؟
فامیل دور: در دل آدم با درد دله که باز میشه…
چیزهایی در زندگی هست
که برچسبی روی خود دارند
با این مضمون :
« تو قدر مرا نخواهی دانست , مگر اینکه مرا از دست بدهی و دوباره به دست بیاوری .»
خوبیه خط های اعتباری
اینه که بهت یادآوری میکنه
ارتباط داشتن با بعضی از آدما
فقط اعتبارت رو کم میکنه !.!
همراهی خدا با انسان
مثل نفس کشیدن است
آرام
بی صدا
و همیشگی !
پانوشت: عمق نگرانی های ما... فاصله ی ما از خدا را نشان می دهد !
نگاهت ساده
دلم آرام
دستت سرد
پایم استوار
نویدِ رفتن است. رُخصت!
نگاهم نکن که
لرزشی دوباره را ممکن است!