آغیر درده سایسیز غمه
داحی یوخدور دوزوم داغلار......
مغرور باخما،بیر چاره قیل
سئونن دگیل کوزوم داغلار .....
قالخیر گویه آه- زاریم
فلک پوزدو کردگاریم.....
آغیر درده سایسیز غمه
داحی یوخدور دوزوم داغلار......
مغرور باخما،بیر چاره قیل
سئونن دگیل کوزوم داغلار .....
قالخیر گویه آه- زاریم
فلک پوزدو کردگاریم.....
عشق مثل پرواز است،
بالا رفتنش جسارت می خواهد ،
بالا ماندنش لیاقت !
پانوشت :دیگر کلاغ پر نمیشود این روزها صداقت پر میشود محبت پر میشود تو..پر میشوی..
تقصیر هیچ کس نیست
به نام "عشق"
جسمت را
لگد مال بوسه های هوس آلودشان می کنند
و به نام "ناپاکیٍ تو"
فراموشت می کنند
به نام "نجابت" باید سکوت کنی
و به نام "صبر" از درون ویران می شوی!!!
توی این روزای اول سال ۲ تا دعا است که باید بکنم :
✔ اول : "تشکر" واسه بودنت توی سال گذشته ...
✔ دوم : "آرزو" واسه داشتنت توی سال اینده ...
بدترین قسمت زندگی؛
انتظار کشیدن است
اما ...
بهترین قسمت زندگی,
داشتن کسی است که
ارزش انتظار کشیدن داشته باشد...
پانوشت :
اینجا ایران است! اینجا {جمهوری اسلامی } است ! اینجا یک استثنا است ! اینجا "سید علی "دارد! اینجـا ما میمیریم برای اماممان! اینجا عشق تکرار میشود ! اینجا به کوری چشم {ایالت عیش} ، {ولایت عشق} است. رهبرا! شاید از حادثه می ترسیدیم! تو به ما جرات طوفان دادی . . .
اسمش والمر ودرزبان ایتالیایی به نام عروس
عروس...
داماد....
همیشه این بوده و هست...
عشق...
اما این بار عشق به عروس باعث این امر نشد..
عشق به معبود عاشقان را به دامادی این عروس درآورد..
و مهریه اش چیزی نبود جز شهادت...
قرآن روی دست طاقچه باد کرده است !
از بس خاک می خورد !
ما ...
جانماز برای هم آب میکشیم ....!
به راستی چرا ! تظاهر به دین داری ! ؟
اگر در همان الله اکبر شخص متوجه باشد که دارد چه کار می کند
دیگر لازم نیست که تا آخر نماز خیلی زحمت بکشد
به آن مقدار از نماز که دست خودتان است توجه کنید
بقیه نماز را خدا خودش درست می کند.
آیت الله محمد تقی بهجت "ره"
چه خوش خیال است
فاصله را میگویم..
به خیالش تو را از من دور کرده است...
نمی داند تو جایت امن است
اینجا...
میان دلم...
پانوشت : از چشمهایت هر چه بگویم عجیب نیست , سرزمین من همین لبخند های توست که میانه ی جزر و مد نگاهت گیر میکند .نمیداند بیاید یا برود باشد یا نباشد بخندد یا…!!!!!
و اگر می توانی:
"" أَنْ لَا یَعْرِفْنَ غَیْرَکَ ""
کاری کن همسرت جز تو مردی را نشناسد . . . . .
علی علیه السلام/تحف العقول، النص، ص: 87
حافظه خوب …
گاهی نعمته گاهی هم زحمت
شاید گاهی هم عذاب و کفاره گناه…
انگار این ضرب المثل را باید گفت و :
جواب ابلهان خاموشی ست...
و سکوت کرد در مقابل مزاحم!
پانوشت:خدایا، کمک کن , دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم
سلام مرا به وجدانت برسان.......
و اگر بیدار بود بپرس
چگونه شب ها را آسوده می خوابد . . . ؟
دوستی می گفت:
نمی دونی چه لذتی داره. وقت نماز، همسرت به تو اقتدا کنه،
بعد از نماز برگردی و بهش بگی قبول باشه خانمی،
بعدم دستاشو بگیری و با بند بند انگشتاش شروع کنی به ذکر گفتن ...
متاهل ها حتما امتحان کنن !!
مجردها هم ان شاءالله به زودی قسمتشون+مون بشه !
چه ظریفانه است
خلقت قلب آدمی
به تلنگری میشکند
به لحنی میسوزد
برا دلی میمیرد
به نگاهی جان میگیرد
و
به یادی می تپد……!!!
بغض ها را گاهی باید قورت داد ...
عاشقانه ها را از پنجره تُف کرد ...
و درها را به روی همه بست ...
گاهی !!!
" هیچکس "
" ارزش " دچار شدن ندارد .................!
تازگی ها باد که می آید
پنجره ها را نمی بندم ...
می گویم شاید تو
در مسیر ملایم باد نشسته باشی ...
یکی از اساتیدم می گفت :
در پیوند ازدواج قرار نیست دو نفر به هم برسند !..
قرار است با هم به خدا برسند ..
{ دانلود نوا }
دل نوشت: چقدر دردهایم دلنشین میشود وقتی درمانم تویی" الهی و ربی من لی غیرک.... "
آرزویت میکنم هرشب
تجسم بودنت در رویا هایم آنقدر دلنشین است
خواب را بر بیداری ترجیح میدهم
برای من باش حتی اگر خواب باشد
دیگه نه بحث می کنم
نه توضیح میخوام
نه توضیح میدم
نه دنبال دلیل می گردم
فقط میبینم ، سکوت میکنم و فاصله میگیرم . . .
پانوشت :سکوت میکنم نه به احترام آنان که از فریادم خسته شدند ! نه برای آنانی که به دنبال سکوتم هستند !نه برای دل او که میخواهد با سکوتم مرا بشکند ! و نه برای بودنی تکراری سکوت میکنم . . .چون صدای تو را در سکوت می شنوم ، تو که تمام دنیای پر از فریادم هستی...
قصه ما عین هفت سنگ شده!؟
من از هفت سنگ میترسم
میترسم آنقدر سنگ روی سنگ بچینیم
که دیواری ما را از هم بگیرد ،
بیا
لیلی بازی کنیم
که در هر رفتنی
دوباره برگردیم...!
بگذار بگویم :
آخر فهمیدم چه ربطی بهم داریم!
که پشت این همه فاصله تا این حد به من نزدیکی
"تو ادامه ی وجود منی"
دل من با تو آرام می گیرد
این نوشته های گاه و بی گاه
قلب من است برای تشکر از تو
که تمام کج خلقی هایم را تحمل کردی
صبورانه همه ی بهانه گیری هایم را هضم کردی
و آخر هم با همان زنگ صدای همیشگی...
تسکینم دادی
من نمیدانم چه شد یا از کجا پیدا شدی !
ولی خوب شد ادامه وجود من شدی
خوب کردی!
غرق شده ام وسط کلماتی خشک و خالی ...
میان جمله هائی که می توان سر شعر بودن یا نبودن شان شرط بست ...
حرف هائی که از صافی دهان صاف کن بغض رد می شوند ...
حرف ها می روند ...
بغض لعنتی اما می ماند ...
حرف هائی که نگفتن شان اما از جنس سکوت نیست ...
" موندنی "
راهشو پیدا میکنه ...
" رفتنی "
بهانشو ...
پانوشت : مردم این دیار " دردی " دارند ابدی ...اسمش را گذاشته اند " یار "هم در بودنش می نالند ...هم از نبودنش .....!
" دیگر بهانه ات را نمیگیرم "
خیالت همه جا با من است
و زندگی زیباست
فقط از اینکه دیگران دیوانه صدایم میکنند
کمی آزرده ام!!
چشماتو از من بر ندار
من مات تصویر توام ......
پانوشت: مرد نیستم اما..حرفم یکی است! "تـــــو"...برای کسی که بی حضورش نفس کشیدن محال است وبودن ناممکن{ + }
من پنچاه سال است دارم اسلام میخوانم بگذار خلاصه اش را برات بگویم:
واجباتت را انجام بده
بجای مستحبات تا می توانی به کار مردم برس
کار مردم را راه بنداز اگر قیامت کسی از تو سوال کرد
بگو فاضل گفته...
مرحوم ایت الله فاضل لنکرانی (ره)
✔نمےدانستم آدمے کـﮧ بـﮧ خاطر مـטּ از درس و مشق افتاده
هماטּ【احمدےروشـטּ】معاوטּ فرهنگے بسیج دانشگاه است✦
هر دوےماטּ سرماטּ پاییـטּ بود.
گفت: ممنوטּ کـﮧ اومدید.
فقط مےخواستم بگم کجایےام و چے خوندم…
گفت: اگـﮧ بدونم جوابتوטּ مثبتـﮧ، تا هر وقت کـﮧ لازم باشـﮧ صبر مےکنم✦
"من " در رقابت با کسی نیستم
"من " در بازی برتر بودن از کسی شرکت نمی کنم
"من " فقط در تلاشم از کسی که دیروز بودم ، برتر باشم
"عظمت بشر درآن است که پل است نه مقصد"
آنکه " ساده " دروغ هایت را باورمیکند...
آنکه " ساده " به تو اعتماد میکند ...
آنکه " ساده " دوستت دارد ...
آنکه " ساده " غرورش را برایت میشکند ...
همان " او "
روزی " ساده " کم میاورد ...
و خیلی " ساده " میرود ...
(مخاطب خاص)
چقدر حقیرند آنهایی که
نه جرات دوست داشتن دارند ،
نه اراده دوست داشتن
و نه لیاقت دوست داشتن
و مدام هم شعر عاشقانه میخوانند
برای روزهای عاشق شدن ....
این روزها :
آدمهای کنارم
مثل " جمعه " میمانند ...
معلوم نمیکند
" فرد " هستند یا " زوج "
پُر از ابهامند
اینقدر خودت رو نگیر … !
اینقدر با تکبر و غرور با آدم حرف نزن … !
وقتی کسی به تو ابراز علاقه کرد …
فکر نکن که فوق العاده ای !
شاید اون کم توقعه …
نیوتن اگر جاذبه را درست میفہمید،معشوقه اش از درخت متنفر نبود،
و در دفتر خاطراتش نمی نوشت:
"اشک های من هم به زمین می افتاد؛ اما تو سیب را ترجیح دادی..."
چه جنگی به راه افتاده بین دل و غرور . . .
دل تو را می خواهد . . .
مدام می گوید به دنبالت بیایم . . .
و غرور پاهایم را بسته . . .
تو نترس . . .
جایت امن است . . .
قربانی این جنگ منم...
غربت یعنی:
از گرمی نفس های کسی که دوستش داری،
دور باشی...
همین...
پانوشت : حتی اگر درمیان مردمان این شهر شلوغ یک نفر تو را بفهمد کافیست!
همسرت که حسینی باشد ،
تو را " زهیر" خواهد کرد ...
پانوشت : دوستان تعبیرو تفسیر نکنند!
+دوباره "حسین" گفتم و دلم لرزید ،خودت کمک کن و باقی روضه را بنویس ....
دیگر از هیچ یک نمی نویسم !
دیگر نه از تو می نویسم و نه از نبودنت. . .
هیچ کدام را نمی خواهم ، همین چند سال خاطره برای گریه هایم کافیست
دلم کوچک است
کوچکتر از باغچه پشت پنجره...
اما آنقدر جا دارد تا برای کسی که دوستش دارم
نیمکتی بگذارم،برای همیشه....
دکتر راست می گفت ؛
که “روی” ، برای سلامتی مو مفید است ...
از من که روی برگردانی ،
موهایم ، همه سفید می شوند !!!
گاهی می اندیشم...
گاه می اندیشم ،چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم...
همین مرا بس که کوچه ای داشته باشم و باران ...
و انسان هایی در زندگیم باشند که
زلال تر از باران هستند...
خدایا؛
ما را به جرعه ای از عشق،
مهمان کن
و برقی از منزل لیلی بدرخشان
تا خرمن وجودمان را خاکستر کند...
توی این دنیا همیشه
بعضی ها “برای به جایی رسیدن”
و بعضی ها “بعد از به جایی رسیدن”
همه چیز را “زیر پا” می گذارند…!!
پانوشت: آخرین تیکه اش این بود " yes"
حرف هایم به قرن ها پیش باز می گردد...
حرف هایم ، مفت اند !
گوش هایت رآ بگیر
بی تو عقربه ها را هُل می دهم
و تنهایی ام را سوار اُتوبوس
در شهر جا به جا می کنم
گوش هایت را بگیر
بی تو ...
جنگ است امروز (!)
و عشق حرف احمقانه ای که حراج می شود ..(!)
دلتنگی را چگونه هجی کنم
تا درک کنی
چهار ستون بدنم
زیر سنگینیش تا خورده است...
ابرها ی چشم هایم سنگین شده...
انگار بارانی در راه است!
براستی چرا همیشه حرفهای گفتنی را نمی گوییم ؟
همیشه حرفهایی داریم برای گفتن اما هیچگاه نمی گوییم !
دوست داریم ناگفته هایمان را فریاد کنیم
نمی توانیم یا بهتر است بگویم، نمی خواهیم بگوییم
براستی چرا همیشه حرفهای گفتنی را نمی گوییم ؟
حرفهایی که میزنیم هیچکدام از جنس آن حرفها نیست
آن حرفها فرق دارد ، ناگفته هایت را می گویم میدانی که ؟
"دلگیر نباش"
دلت که "گیر" باشد رها نمی شوی...
یادت باشد خداوند بندگان خویش را "با انچه بدان دلبسته اند می آزماید..."
آغوش درمان همه ی درد هاست......
وقتی کسی هست که دوست داشتن تو را بین بازوانش مضاعف می کند.
آغوش هایمان را ذخیره نکنیم ...
آغوش را باید خرج کرد. باید دوست داشتن را بین بازوان ِ احساس گرفت.
آغوش ، خاطره ها را ، بودن ها را ، دلتنگی ها را ... همه را آرام می کند.
آغوش را دریابید ...
آخر یک روز
از واژه ها بیرونت می آورم
میگذارمت روبرویم
و به تو می فهمانم
که من
بیش از این شعرها
نیازت دارم....
درد ها فراموش می شوند ولی همدرد ها هرگز . . .
من بودن آنهایی را می خواهم که حتی یادشان
زندگی را زیباتر می کند
مثل .....
مین بیر دانا دردیم اُولا ، سن گلنده درمان اُولور
سن گیدنده خوش اُولسامدا، اورک آچیلمیر، قان اُولور
منیم سنه باخیشلاریم ، هامّیسی بیر بهانه دی
هیچ اُولماسا بو جانسیزا،گوز آلتی باخـسان جان اُولور
عقل منه دییر دایان ، عشق دییر گل دُولاناخ
عقلیم سنی گر تانیا ، اُو دا سنه حیران اُولور
صبا بیر آی اسمییَجاخ ، هیچ بولمورم کی نیلییم
اورکده کی سوزلریمی ، یازا بولسم دیوان اُولور
"منیم اورگیم چیرپینیر اما ....."
قرار شد اشکـَنـَک باشد و سر شکستـَنَک
اما این بازی که تو راه انداختی ...
سراسر دل شکستنـَک بود و بس!
دلم قدم زدن میخواهد ...
پالتویی پوشیده ام ...
شال گردنی پیچیده ام دور گردنم ...
آماده ی آماده ام ...
همه چیز هست جز " تو"
ایستاده ام….
تنها….
پشت میله های خاطرات دیروز
این جا ….
انگشت هایم را می شمارم
یک.
دو..
سه…
ودست های تو در هم فرو رفته اند
تو ….
غزل را مشت مشت به حراج گذاشتی
که مهربانی ات را ثابت کنی
ولی….
ولی نفهمیدی که من
آن سوی خیابان
انتظارت را می کشم
تو بی وقفه فریاد کشیدی…
ومن ….
دیگر آزارت نمی دهم
زین پس….
قصه هایم را برای هیچ کس تعریف نمی کنم
مطمئن باش…
هنوز هم قافیه را به چشمان تو
می بازم.…
مطمئن باش!
برو، نفس بگیر و برگرد
شاید عشقم راه نفست رو بسته
برو، من که نمی تونم نگه ات دارم
اگه مثل کوه هم بایستم راهی برای رد شدن از احساسم پیدا میکنی
برو، جدایی رو قبول کردم
من، حتی اگه نباشی هم میتوانم عاشقت بمانم.
میدانید درد کجاست...؟درد اینجاست که :
برهنگی مد شده و "نجابت و حیا خز"..!!
داستان هم از آنجا شروع شد که شما دوست عزیز لایک را بر برهنه ها زدید نه به نجیب ها!!
خودتان قضاوت کنید کدام یک لایق لایک و تایید هستند...؟؟
درد اینجاست که برهنگی شده "روشن فکری"..و نجابت و حیا شده "امل بازی"..
درد اینجاست که به برهنگی میگویند "آزادی"...!!
و به کدام عقل و منطق "فحشا" را آزادی معنی میکنید؟؟
و وای بر آن دختری که "پاکی" و "معصومیت" خود را حرام کوبیدن لایک های پر "هوس" میکند..!!!!
خسته ام !
از این دلداری های مجازی
دلم شانه های حقیقی میخواهد!
پانوشت:عزیز دلم هنوز وقتی آسمان دلم ابریست لمس سبک دستان مهربانت را روی مو هایم حس می کنم...تو هنوز با تمام نبودنت تنها پناهگاه من از این آدمهایی ...
یادتان باشد که اعتماد المثنّی ندارد ...
هی قلب بیچاره !
به کام این دنیا تو دود شدی
من خاکستر ...
این روزها دلم غریبی میکند...
دلم، دلی را میخواهد که برایش دل باشد، عشق باشد، مهر باشد...
دلم تنها یک دل میخواهد...
همین
مردم ما از کمبود ها و کسریها گله ندارند،
آنچه مردم را می آزارد و صدایشان را در می آورد
وجود تبعیضات ناروا و سوء استفاده از بیت المال است و بس!
شهید محمد علی رجایی
تنها
همیشه نمی شود
زد به بی خیالی و گفت:
تنها امده ام ٬ تنها می روم...
یک وقت هایی
شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای
کم میاوری ! ...
دل وامانده ات
یک نفر را می خواهد ..!!
بزرگترین پشیمانی ام ،
ساعت ها جمله ساختن ،
برای کسی بود ...
که هیچ کلمه لیاقتِ تعریف تو را نداشت ........!
تمام "امن یجیب" های دلم را گره زده ام به کلماتت
و روانه ی آسمان کرده ام
من مطمئنم ، خدا تو را برای دلم نگه می دارد
این عصرهای بارانی ...
عجیب بوی نفس های تو را می دهد ...
گوئی تو اتفاق می افتی ...
و من دچار می شوم ...
تمام " من" دارد " تو" می شود
به کسی نگو دارم دیوانه ات می شوم
کوچکتر که بودم...
فکر میکردم باران اشک خداست!
ولی مگه خدا هم گریه میکنه؟چرا باید دل خدا بگیره؟؟؟
دوست داشتم زیر باران قدم بزنم
تا بوی خدارو حس کنم!!!!
اشک خدارا در یک کاسه جمع کنم تا هر وقت دلم گرفت
کمی بنوشم تا پاک و آسمانی شوم!!!
آسمان که خاکستری میشد دل من ابری میشد...
حس میکردم که آدمها دل خدارو شکستند!!!
ویا از یاد خدا غافل شدند
همه میگفتند باران رحمت خداست!!!
ولی حس کودکانه ی من میگفت:
خدا دلش از دست آدمها گرفته...
غم هایی که...
چشمانت را خیس نمی کنند...
دلت را به آتش می کشند...
بی صدا سوختن دردناکتر است ...
" فقط مردها غیرت ندارند "...
باورکن زنها هم رگ غیرتی دارند..
که اگر گل کند ....!
همه ی مردانگی ات زیر سوال میرود ...!!!
تو رگ شوخی ات با دیگران گُل می کند
و من رگ غیرتم باد !
عجب
نمی دانستم رگها هم قدرت انتخاب دارند . . . !
نمی دانم
چرا بین این همه آدم
پیله کرده ام
به تو
شاید فقط با تو
پروانه می شوم
دست از پا خطا کنی
تعویض میشوی..
همین حوالی کسی شبیه توست.
این است پیام عشق های امروزی!
دستم
به تو که نمی رسد،
فقط حریف واژه ها می شوم !
گاهی،
هوس می کنم،
تمام سطر های این وبلاگ رو را،
از نام تو پرکنم …
تنگاتنگ هم،
بی هیچ فاصله ای !!
از بس که خالی ام از تو …
از بس که تو را کم دارم …
آخر مگر با وبلاگ هم،
زندگی می شود....
به چشمهایت بگو . . .
نگاهم نکنند ...
بگو وقتی خیره ات می شوم
سرشان به کار خودشان باشد . . . !
نه که فکر کنی خجالت می کشم ها . . .
نه !
حواسم نیست . . . عاشقت می شوم...!!!
اگه منم جای پینوکیو بودم شاید
گول گربه نره و روباه مکار رو میخوردُ
میرفتم سکه ها رو واسه درخت شدن چال میکردن..
آره..
.. گاهی آدم فکر میکنه زرنگه..
ولی تهِ ش میفهمه چقد زودباور بوده....
غرورم ...
محکم تر از این حرف ها بود ...
اما لبخند تو ...
فرو ریخت تمام ستون های دلم را ..
سکوت همزاد تلخی است
که در اینجا نفس می کشد
تا سنگینی سال ها نبودنت را
پیشاپیش بر شانه هایم احساس کنم
هیچ گاه نباید به اجبار خندید ...
گاهی باید تانهایت آرامش گریست ....
تبسم بعد از گریه
از رنگین کمان بعد از باران هم زیباتر است ..
در یک ساعت می شود
کسی را دوست داشت
در یک روز می شود
عاشق شد
ولی یک عمر طول خواهد کشید
تا کسی را فراموش کرد.
گردنم درد میکند!
از همان وقتى که
همه چیز را به گردن من انداختى!
دوست نداشتنت را
بى توجهى هایت را
رفتنت را ...
زیر پای نگاهم نگرانی سبز شدبس که
در انتظارت چشم به راه ماندم
بازگشتت به دنیای من رویای محال شبهای من است
رویایی که میدانم ممکن نمیشود
"هیچ وقت"
نمی گوید تو را می خواهم !
نمی گوید باش !
حتی نمی گوید به من برو راحتم بگذار
معشوق من ،
حرف های عاشقانه ام را می خواند
شاید گاهی لبخندی میزند و ...
و بی هیچ واژه ای از احساسم میگذرد .
هر روز
هر روز
هر روز
بعضی ها
فقط برای این می آیند
که عاشقمان کنند و بی قرار !
یک مُشت خاطره به آغوشمان بریزند و همین
بروند و با هرچه یادمان داده اند
تنهایمان بگذارند ..
یعضی ها فقط می آیند
که زود بروند ،
که داغ شوند و روی دلمان بمانند ..
چمدان امیدم را می بندم
یادم باشد خنده ها و بوسه هایم را جا نگذارم
آری مسافرم
تا دیار آغوش تو چند فرسخی بیش نمانده
کمی از دلتنگی دور شده ام ..
بی تاب نباش
که این مقصد هیچ گاه مبدا نخواهد شد
مهمانی که میزبانش نگاه تو باشد
دیگر رفتنی نیست ..
می گویند :
” خوش به حالت !
از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی … ! ”
نمی دانند
بعضی دردهآ
کمر خم می کنند ، نه ابرو !
چه مسخره است
سوال امتحان که میگوید
لطفاً جای خالی را پر کنید...
من اگر میتوانستم, جای خالی " تو "را پر میکردم
پانوشت:انتظار کشیدن خیلی سخته...همین
جدایی " آنقدر ها هم که
فکر می کنی
تلخ نیست !
اگر هنوز حرف های من را
باور نداری،...
از " نادر و سیمین " بپرس
که از تمام دنیا
جایزه گرفته اند !!!
باور نمی کنم
اینگونه عاشقانه
در من، حبس شده باشی!!
بگو با چه جادوئی ...
مرا اینگونه ناعادلانه وقف خودت کردی؟
اومدیم بعضیا رو آدم کنیم
زیادی روشون کار کردیم " خدا" شدن!!
پانوشت: مخاطبم همین دوست "نا دوستم" ...(ر. ز)....
نمی گفت بیا ...
نمی گفت بمان ...
حتی نمی گفت برو، راحتم بگذار ...
می آمد،
حرف های عاشقانه می شنید،
لبخند می زد و می رفت ...
این کار هر شب او بود ...!
گریه
کار کمی ست
برای توصیف نداشتنت . . .
دارم به رفتار پرشکوهی
شبیه به مرگ فکر می کنم . .!!
قله ای که چند بار فتح شود:
بی شک روزی تفریح گاه عمومی می شود
آهای رفیق …...!!
مواظب "دلت" باش......!!
گاهی همه چیز قفل میشود!
ذهنت...
فکرت...
زبانت...
و پیامدش میشود...
سکوت...
سکوتی نه چندان خوشایند....!
لابه لای توضیح المسائل دلم را میگردم
تا ببینم چه شد
که به یکباره
دیدنت را بر من حرام شد!!!
من سادهام
ومعصوم
و الفبای عشقام
محدود به چند حرف ساده است
تا باآنها
بتوانم بگویم
"دوستت دارم"
همین!
گیرم تمام این ,
صفحه را هم عاشقانه نوشتم ...
از این ستون تا آن ستون ...
هیچ فرجی نخواهد شد ...
وقتیکه " دلت " برایم ,
" تنگ " نمی شود ..................!
از چشمهات هر چه بگویم عجیب نیست
سرزمین من همین لبخند های توست
که میانه ی جزر و مد نگاهت گیر میکند
نمیداند بیاید یا برود
باشد یا نباشد
بخندد یا…!!!!!
آدم ها لالت می کنند…
بعد هی می پرسند…
چرا حرف نمی زنی؟
این خنده دارترین نمایشنامه ی دنیاست…
پانوشت: حاج آقا....مواظب باش عمامه ات رو باد نبره!! " آ رئیس"
بیا برای یکبار هم که شده…
دست به خلاف بزنیم…!
من اندوه و قلب تو را می دزدم…!
تو تنهایی و روح مرا…!!
برای من این ساعتها جور خاصی می گذرند !
نمیدانی هیچکس نمیداند .
پشت نبودنهای تو زمان چه بی رحمانه نبضش میزند
تیک تیک نیست بعد از تو هیچ چیز آنقدر تکان دهنده نیست .
که حالیام شود تو هرگز نبوده ای تمرین تحملی کشنده است
نیت فراموش کردن هزار بار تکرار می کنم
نبود نبود باز یک نفر در درونم لج میکند
دلش میخواهد که تو بوده باشی
خدااای من !!!! حتی نوشتنش هم غمگین ترم میکند
تو ... دیگر ... نیستی..
انسان ها هراز چندگاهی از جایی می افتند..!
از پا...
از نفس...
از لبه پرتگاهی...
از این ور بوم...
از دماغ فیل...
از چاله به چاه...
از عرش به فرش...
از چشم...
از چشم...
صدا بزن مرا ،
مهم نیست به چه نامی ...
فقط "میم"ِ مالکیت را آخرش بگذار ...
می خواهم باور کنم ... مال تو هستم
باید به بعضی ها گفت :
ظرفیت پشت تکمیل است
لطفا از جلو خنجر بزن …
پانوشت: سوزی آت یره سوز صاحبی گوتورسون!!
هیچ کس جای مادران را نمی گیرد
ماران حتی درپیری هم فرزندشان را تنها نمی گذارند
قدر "مادر "رو بدونیم!!
به خدا، دوست داشتن یک وظیفه نیست
دوست داشتن یک اجبار نیست
چیزی نیست که همه حتماً باید روزی به آن برسند
یک موهبت است
یک عطیهی الهیست
دوست داشتن یک لیاقت است
چیزی نیست که هر کسی را بدان راه باشد!!
برایت حرف میسازند!
میگویند: با خدا رابطه دارد..
پانوشت: دلخورم از خنده هات که حس خوبی بهم نداد!!
مخاطب: آ رئیس
شنیده بودم " پا "، " قلب دوم " است
امّا باور نداشتم
تا آن زمان که فهمیدم
وقتی دل ماندن ندارم ...
پای ایستادن هم نیست ...!!!